ی کوچولو غیبت و درددل

دیروز عصر رفتیم پارک و بابایی که گفته تو حالت خوب نیس برو یکم راه برو من مواظب بچه ها هستم
بعد من سرمو چرخوندم دیدم بچم از رو تاب پرت شد پایین ی ملق هم زد دو سه تا جیغ هم زدم و دویدم سمتش
شما باشی وقتی میبینی باباهه خونسرده نیش خندشم بازه چیکار میکنی؟
فقط بلند گفتم آفرین بخند بچمو بغل کردم رفتم از اونور ی دور زدمو رفتم تو فروشگاه دعوامون نشه
ی ساعت بعد رفتیم خونه مادرشوهر خودش اومده تعریف کرده که بچه افتاده پایینو منم دعواش کردم
میگم بچه خورده زمین این داره میخنده
مادرشوهری که جواب میده خنده خوبه باید بخندی و چرت و پرت
ازینا که میگن خنده بر هر درد بی درمان دواست از اونا

و نهایتا منی که یادم اومد دختر ۱۰ ماهم که تازه چاردست و پا یاد گرفته بود تو خونه دِهِشون ی پله ۱۰ سانتی میره پایین میره تو اشپزخونه چاردست و پا رفت بعد چرخید نشست پشتش خالی شد افتاد اومده بچه ی منو که گریه میکنه رو از تو بغل مادرش میکشه بیرون که آخرش بچه رو انداختین😌

چقد سخته بعضی وقتا احترام گذاشتن واقعا

۸ پاسخ

همتون گفتید چ بابای بیخیالی چ بابای بی مسئولیتی فلان ولی حتما هیچکدومتون شوهرش بداخلاق بددهن نیست که وقتی این اتفاق افتاد برگرده اخم و تخم کنه ویا بزنه همونجا توپارک ی رفتار زننده انجام بده فقط خندیده همون باعث شده دعواتون نشه بچه تابزرگ بشه دچشاید ده بار از تاب بیوفته زمین ولی هر ده بار باید خونه شما آشوب و دعوا بشه؟؟؟ب نظرم شما باید یکم آروم تر باشید همه مامانا جوری گفتن که انگار باید سر جنگ داشته باشی با بابای بچه درصورتی که اونم باباشه اونم دوستش داره اینو یادت نره هرچقدر تو مادری اونم پدرشه

گلم میدونم ناراحت شدی خیلی کار خوبی کردی که رفتی جاییه دیگه که دعواتون نشه ولی باید مادرشوهرت رو حالی کنی که توی دعوای زن و شوهری دخالت نکنه ولی شوهر حساس هم خوب نیست بخدا شوهر من اگه همچین اتفاقی بیفته قبل اینکه من برم جرش بدم خودش خودشو جر میده اینقدر که سر خودش قر قر میکنه منکه اعصباتی شدم بهش میگم ساکت باش دیگه تموم شد رفت

عزیزم باباش ک ازعمدننداخته مطمئنن دیگه ناراحت شده ولی دیده خداروشگربچه حالش خوبه چیزیش نشده وخون نیومده خندیده...مطنین باش همون قدک مادوستشون داریم اوناهم دارن ماچون زنیم احساساتی هستیم ولی مردها منقی ترزقتارمیکنن....واین ی پدیده طبیعیه ک ادم وقتی خونه پدرومادرش میره تعریف میکنه ااز اتفاق هایی ک واسه بچه‌میفته تعریف می‌کن ..چیز بدی نیست ک حساس بشی...البته مادرشوهرهاهمیشه طرف پسراشون هستن ..واینگ حتما میخاسته بحث پیش نیاد وادامه دارنشه گقته خنده اشکال نداره....نمیشه هردفه ک بچه افتاد جیغ وداد گریه ودادوبیدادراه اتداخت ونشست غصه خور ....بالاخره بجه هاباافتادن ودورازجون مریضی بزرگ میشن..عزیزممم..طبیعیه ک ازدوراون صحنه رودیدی ی دفه نگران شدی وترسیدی...ولی بحثی نیست ک ادامه داربشه

خب عزیزم وقتی بابای بچت بچه از تاب میفته ملق میخوره میخنده و در جواب مادر شوهرت میگه خنده خوبه بخند تو چ توقعی از بقزه داری الان فهمیدی ک ب شوهرتم دیگه نمیتونی اعتماد کنی و بچت بسپری دستش دیگه فک کن تو خونه و خانواده شوهرت ؟؟؟؟؟

واقعا بعضی وقتا میخوام دهنشونو جر بدم دیروز بچم جلو چشم مادرشوهرم فلفل برداشت از کابینتش من تو سالن بودم
فقط صدا زد فلفلو‌بگیرید ازش
بچه هم شروع کرد دویدن فلفل پاشید تو صورتش
دلم میخواد دهنمو وا کنم تک تکشونو‌بشورم بندازم رو بند

بعضیا واکنش بدنشون نسبت به این جور موارد خنده اس.و دست خودشون نیست.خنده شادی نیست .با خنده تخلیه میشند از لحاظ روانی.حتی دور باشد بعضیا تو مراسم تدفین عزیز تریناشونم میخندند و بقیه فکر میکنند طرف بیخیال .اینطور نیست واکنش بدنش‌.از بابام انتظار فراتری نداشته باش کم‌پیش میاد یه دونه اشون حواس جمع باشه اکثرا همینند

کلا باباها همینن ،
مثلا آرامیس کوچیکتر بود وقتی با من بود می‌خورد زمین ، شوهرم کلی غر و پر میکرد و... ولی با خودش میخورد زمین میگفتم مواظب باش میگفت حالا انقد بخوره زمین تا راه رفتن یاد بگیره، یا بهش میگفتم من میرم دوش بگیرم حواست ب آرامیس باشه گریه نکنه، صدا گریه آرامیس میومد از تو حموم بش میگفتم چیشده آرومش کن،با خنده میگفت بذار گریه کنه صداش باز بشه😂

شوهر منم همینقدر بیخیاله
خدا میدونه چیا از دستش کشیدم تا پسرم از آب و گل دراومد و یادگرفت خودشو از خطر دور کنه

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
آدم از بی مسیولیتی یه عده وا می مونه صبحی ماهلین خوب بود سرحال و قبراق جفتشون رو فرستادم مهد ظهر که رفتم مهد مدیرشون گفت دلوین خیلی بیحال بود خواب بود گفتم شاید به خاطر داروهاشه حالا نگو ماهلین بوده همیشه این مدیرشون قاطی می کنه این دوتارو بعد گفتم شاید به خاطر دیروز که خواب آور بهش دادن هنوز تو خونشه ولی سابقه نداشته اصلا هیچی اومدم خونا میبینم بچم داغه داغه چشماش به زور باز میشه تبشو گرفتم دیدم ۴۰ درجه تب داره😱😱واسه ماهلین خیلی خطرناکه بعد زنگ زدم مدیرشون میگم وقتی این بچه بیحال بوده یه نگاه می کردید میدید داغه سریع زنگ می زدید به من می گفتید میگه من از کجا بدونم 😐😐😐میگم‌عه تو که الان به من گفتی گفت باید خاله رعنا حواسش جمع می کرده اونم نفهمیده یکی بگه آخه زنیکه ی احگق با من لج پیدا کردی چرا با بچه هام اینجوری می کنه بچم تو تب داشته می سوخته شما اهمیت ندادید😭😭😭اگر تشنج می کرد چی بعد اینقدرم گیجن همیشه این دوتا رو قاطی می کنند با هم بعد مدیرشون میگه من که گفتم اگه مزیضه نفرستش گفتم ای خدا اون دلوین بود که اونم مریض نیست 😫😫گفتم چرا اینقدر قاطی می کنید گفت والا من همیشه این دوتا را با هم قاطی می کنم 🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️از خالشون بدم اومده چطور بچه ی منو تا ظهر نگه داشتن وقتی فهمیدن حال نداره این بچه اگه تشنج می کرد کی جوابگو بود😔😔😔😔