۷ پاسخ

از لج ادرینا هم تو بغلم خوابید 😂

تصویر

من دختر بزرگم ۱۶سالشه تا سرشو میزاره رو پام یا رو شونم هایلین بدوبدو میاد هلش میده میگه مامان منه باز بزرگه حرص میخوره جیغ میکشه خدا نکنه انگشتش بهم بخوره هایلین بیچارش میکنه بعضی وقتا واقعا قهر میکنه میره تو اتاقش یا سر هایلین داد میزنه 😅😅

😍😍😍😍😘😘😘😘😘🧿🧿🧿

قشنگم😍😍
خداحفظشون کنه🩷🩷

اره بچه ها این لجبازی رو دارن😁
منم‌کوچیکه اینطوری میکنه همیشه

چقد این‌کار بچه ها رو دوست دارم

🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿😘😘😘😘

سوال های مرتبط

مامان سید اهورا..آیه مامان سید اهورا..آیه ۵ سالگی
حالم خیلی بده دیشب خواب دیدم تو یه صحرا خونه گرفته بودیم نمیدونم پسرم تصادف کرده بود یا چی مرده بود 😭😭 من جیغ میکشیدم تو بغلم محکم فشارش میدادم😭 هیجا مسجد نبود که خاکش کنیم خودم تو صحرا براش قبر کنده بودم خودم بچمو شسته بودم 😭😭 یه پارچه سفید داشتم پسرمو گذاشتم توش گذاشتمش داخل قبر روش چنتا چوب بلوک گذاشتم کاری کردم از بالا قبر پاهاش صورتش دید داشته باشه😭دارم تعریف میکنم قلبم درد گرفته سه روز بالای قبرش نستم فقط داد بیداد میکردم میزدم تو سر خودم در حدی که تمام بدنم همه خونی بود انقد خودمو زده بودم داشتم به پاهای پسرم نگاه میکردم دیدم انگشتش تکوم میخوره😭 نمیدونم چوب بلوکارو چجوری از روش برداشتم جیغ میکشیدم آب بیارین بچم زندس آب بیارین بچم زندس😭 خالم شوهرم بدو بدو آب آوردن خالم گفت از قبر بیرونش نیارررر انقد داد زدی روحش برگشته من خالمو فوش بارون کردم گفتم ساکت شو دهنتو ببند بچم زندس شوهرم گریه میکرد آب ریخت تو لیوان بچم دنبال آب میگشت😭 یک لیوان آب سر کشید انقدر تشنش بود سریع با بارچه سفید بغلش کردم دوییدم به سمت ماشینا تا یکی بیاد منو ببره بیمارستان بچمو ببرم پیش دکتر خالم با صدای بلند گفت اگه تا ۳روز دیگه زنده بمونه زنده میمونه خانوما حالم خیلی بده تپش قلب دارم از استرس بالا آوردم زنگ زدم شوهرم از سر کار اومد پسرمو اصلا نمیزارم از بغلم تکوم بخوره ترسیدم لرزش دارم
مامان دو سید کوچولو💖 مامان دو سید کوچولو💖 ۵ سالگی
💥حـــــــــتــــــمـــــا بـــــخـــونــــش👇

سلام مامانی.شاید اگه یه روز نوشتن یاد بگیرم برات بنویسم که چرا اون روزی که خونه ی آقاجونینا بودیم و من داشتم با مهراد بازی میکردم یه دفعه گفتی پاشو لباس بپوش بریم من جیغ کشیدم😩

اولش که جیغ نکشیدم،اولش گفتم نـــه،بعد که تو اصرار کردی جیغ کشیدم

آخه من فقط بلدم ناراحتیامو اینجوری بروز بدم🙁
⚡️بلد نیستم چجوری دربارشون حرف بزنم

اصن بریم خونه که چی بشه،اونجا که کسی بامن بازی نمیکنه ،فقط یه عالمه اسباب بازی به دردنخور هست😏

⚡️بلد نیستم بگم من عاشق اینم که تو لحظه زندگی کنم و مثل تو به این فکر نمی‌کنم که اگه دیر برسیم خونه و شب دیر بخوابیم مهدکودک فردام دیر میشه

⚡️بلد نیستم مثل تو به آینده و همه چیز فکر کنم چون من از اینکه یه دفعه ای همه چی عوض بشه نگران میشم و بدم میاد

همه چی از نظر من یعنی همبازیم،بازیم،خوشحالیم،جایی که هستم

وای گفتم مهد کودک مامانی،وقتی موقع آماده شدن و کفش پوشیدن همش بهم میگی زود باش،دیر شد یه چیزی تو دلم میچرخه،میترسم😥

من بلد نیستم چجوری باهات ارتباط برقرار کنم،میدونم باید به حرفت گوش بدم ولی یه وقتایی یادم میره یه وقتایی نمیدونم کدوم کار درسته،کدوم غلطه وقتی سرم داد میزنی حتی نمیدونم بخاطر کدوم کارم دعوا شدم،آخه من فقط دلم میخواست امتحان کنم،بازی کنم🤦‍♀
مگه بازی کردن کار بدیه؟؟

اصلا دلم نمیخواد بچه ی بدی باشم و ناراحتت کنم
ولی شبا وقتی میرم تو رختخوابم همش به این فکر میکنم که چقدر بچه ی بدیم،چقدر همیشه خرابکارم،کاش من و مثل آجی کوچولوم دوست داشتی🥺


ادامه در کامنت....