سوال های مرتبط

مامان پارسا مامان پارسا ۳ سالگی
سلام مامانها بچم چهار روز پیش ساعت یک اینا یهو بیدار شده استفراغ کرد بعد فرداش اصلا حال نداشت تااینکه شبش بعد اینکه غذا دادم باز بالا اورد فرداش بردیمش بیمارستاان کودکان شربت اندانسترون یدونه آمپول زد بعد اوردیم خونه باز شبش ک اصلا اشتها نداشت ازصبح جیزی نخورده بود یکم با بازی اینا بهش غذا دادم ولی بعدش بالا اورده تااینکه دیروز بردمش متخصص ک تب داشتش شبش یه امپول تبو ی انمول دیگه ک برا استفراغش زد فک کنم وچن تا شربت ک یکیش هم گفت شش اینا قطره بریز دهنش فک کنم برا استفراغش بود با شربت متروماکس ک گاهی میگفت شکمم درد میکنه بعد اوردن از دکتر اصلا بالا نیاورد ولی از عصر اونروز شروع ب اسهال رفت شد تاینکه امروز دیگ اسهال نداشت همون دیروز داشت.اشتها اصلا ب غذا نداره منم دیدم دیگ بالا نمیاره ازدیروز متوکلوپرامید ندا دم بهش تاینکه امروز یکم بزور صبخانه نهاردادم بعش ک گشنه نمونه ویکم پیش براش موز میهواستم بدم ک باز اورد.تورو بقرآن جواب بدین راهنمایی کنین خیلی ناراحتم نمدونم دیگ جکارکنم
مامان توت فرنگی😍 مامان توت فرنگی😍 ۴ سالگی
مامانا دلم گرفته. خواستم اینجا درد و دل کنم. چند وقتیه شیطنت و لجبازی پسرم خیلی زیاد شده، خیلی هم ب من وابسته اس. من افسردگی و اختلال اضطراب فراگیر دارم و تحت نظر روانپزشکم و همسرم بیشتر اوقات سرکاره. جدیدا پسرم حتی نمیخواد من با تلفن هم. صحبت کنم. امروز اومدم خونه مامانم ک یکم حالم بهتر بشه،تا رسیدیم پای پسرم سر خورد و افتاد زمین و گریه کرد، منم خیلی ترسیدم. بعد خواهرم تو اتاق بود و پسرم با گریه رفت تو اتاق و ماشینشو برداشت و پرت کرد، ماشین لعنتی صاف خورد تو سر خواهرم! خواهرم برداشت ماشینای پسرمو پرت کرد و چند تا حرف بار پسرم کرد. منم گفتم خب حالا این بچه اس نمی‌فهمه تو چرا داری ماشینارو پرت میکنی و شروع کرد هر چی از دهنش در میومد و بمن گف ک بچت وحشیه و شعور نداره و هیچی یادش ندادی، منم گفتم با‌شه بذار ببینم تو بچتو چجوری تربیت میکنی،خلاصه یکی اون گف یکی من.... منم کیفمو برداشتم ک برگردم خونمون ک مامانم نذاشت، منم گریه هام بند نمیومد و ی لحظه نمیتونستم جلوی اشکمو بگیرم،خواهرم اومد تو گف چی شده، مامانم گف داره میره و این صداشو بلند کرد و گف مگه من چی گفتم! منم گفتم مگه تو حال و روز منو نمیدونی ک این رفتارو میکنی برگشت چند تا فحش هم ب همسرم داد ک دلیل حال بدت شوهر نفهمته. خلاصه دلم خیلی گرفته، تنها کسی ک باهاش درد و دل میکردم همین خواهرم بود ک اینجوری جوابمو داد! دلم خیلی گرفته، نمیدونم چیکار کنم اصلا، همینجوری اشک چشمام میاد پایین، از طرفی دلم نمیخواد پسرم ببینه، نمیخوام بفهمه من چقد آدم ضعیفیم، ولی انگار باید اونم بفهمه من چیم....
مامان آرشا و تودلی مامان آرشا و تودلی ۳ سالگی
فرض کنید برا ناهار دعوت باشی بچت رو صبحونه نخورده ببری ولی حتی ناهارشم نخوره برگردی خونه به هرروشی غذاش رو بدی یکم بعدش اماده بشی بری جایی اونجا حسابی اذیت کنه حرف گوش نده با بچه هالج کنه سروصدا کنه گریشون رو دربیاره و...باز واسه شام غذانخوره بزور سوار اسنپ بشی و تا دم خونه راه چهل دقیقه ای گریه کنه ک نریم خونه حالا برسی ساعت۱۱شب شده دم در فقط جیغ بزنه مانتو و شالت رو بکشه ک همین الان بریم برف شادی بگیریم من خونه نمیام خودت تک و تنها باشی
از مامور گشت کمک بگیری و بری داخل خونه حالا حاضر نباشه پله هارو بره بالا و به تویی ک بارداری بگه بغلم کن
بازم بزور ببری بالا و نیم الا چهل دقیقه فقط گریه کنه و اجازه نده تو تکون بخوری و این درحالی ک مثانت پره و سرت داره میترکه
زنگ بزنی شوهرت محل کارش رو ول کنه برف شادی بگیره و بیاره ده دقیقه سرگرم میشه بعداز اون دوباره گریه ک یکی دیگه میخوام بزور ببریش دسشویی لباساش رو عوض کنی و اون فقط جیغ و دست و پابزنه و تو تاالان حتی اخم نکردی و فقط ساکت بودی یا با مهربونی و مدارا کردن حرف زدی بعداز اون باز بهونه کارتون نگا کردن بگیره کارتون بذاری ولی نیم ساعت فقط گرررررررریه ک من ازعنکبوت میترسم شلوار و جوراب پاش کنی بخوابونیش رو پات بغلش کنی بری بیای و تموم این مدت درحالیکه از کمردرد حالت بدشده باشه هیچی نگی حالا شما بودی چیکار میکردی هم عصبی بودم هم گریم گرفته بود این موقع ها میگم براهمین بچه دوم نمیخواستم خودم تک وتنها ازعهده بچه لجباز بر نمیام اینم بگم ک همیشه اینجوریه فقط شدتش فرق میکنه حالا به غیراز اذیتا طول روز مثل سوار ماشین نشدن و ازپله بالانرفتن اماده نشدن و...