دقیقا هفت روز از روز زایمانم گذشت شنبه گذشته با کلی استرس رفتم پیش دکترم وقتی علائمم گفتم گقت برو زایشگاه و بستری شو تا منم بیام بااینکه درد داشتم و مطمئن بودم بستری میشم ولی ته دلم یه استرس بدی داشتم زایمان دومم بود و تجربم از زایمان اول افتضاح بود وقتی معاینه شدم گفتن 4 سانتی و داره میره رو پنج سانت و با پاره کردن کیسه آب سر یساعت زایمان میکنی کمی دلگرم شدم منکه میگفتم حتما مثل زایمان قبل میشه و شیش هفت ساعت دردمیکشم ولی یک ساعت و چهل و پنج دقیقه شد و دیگه نی نی تو بغلم بود و بهترین حس دنیا بودامروز با دقیقه به دقیقه ساعت که گذشت یاد شنبه گذشته افتادم و همون حس و استرس داشتم ولی دیگه فسقلیم توبغلم بود🥹❤️
امیدوارم که همه خانمها این حس شیرینو تجربه کنن و زایمان راحتی داشته باشن❤️
26.8

تصویر
۵ پاسخ

منم طبیعی میخام اما نمیدونم چند سانت بازم یا باز باز نیستم خبر ندارم انشالله سانت م خوب باز بشه خوب پیش بره زایمان

خداروشکر که زایمان راحتی داشتی قدم نو رسیده هم مبارک زیر سایه پدر مادر بزرگ بشه ❤️🤲

ای جانم واسه منم دعا کن این حس بد و استرس ازم بکشه کنار

علایمات چیا بود؟
تا چهارسانت شدی دردت کم بود؟
بستری شدی خودت پیش رفتی یا امپول فشار اینام زدن؟

منم بارداری دوممه و استرس دارم انشالله که راحت باشه‌🥺
بارداری قبلی بچت چند هفته بدنیا اومد و این یکی چند هفته بدنیا اومد؟

مقالات مرتبط

مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی
چگونه بعد از بارداری یک شکم تخت داشته باشیم؟
چگونه بعد از بارداری یک شکم تخت داشته باشیم؟
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...

سوال های مرتبط

مامان اسرا مامان اسرا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی ۴

حدودی ساعت ۷ بود که معاینه شدم ۶ سانت شدم اون اول معاینه شدم درد داشت واقعا ولی سانت ها بالاتر میرفت درد معاینه دیگه گم شده بود و خیلی حسش نمیکردم ماما گفت که برم دسشویی فرنگی برعکس بشینم و همسرم اب گرم میگرفت روی کمرم که خیلی تاثیر داشت به کم اروم میشدم یه ربع با دوش اب گرم و ماساژ گذشت بعد معاینه شدم نه سانت شدم که گفتن دیگه بیا رو تخت و دیگه نیا پایین و راه نرو دکترم هم خبر کرده بودن و اومده بود وسایل زایمان کنارم میچیدن و من تمام وجودم درد بود و استرس ذکر میگفتم و درد بود و درد
مامان رادین و آیدین مامان رادین و آیدین ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از اونجایی که زایمان اولم طبیعی و سخت بود و پس م رفت nicu خیلی زیاد وحشتناک ترس از زایمان داشتم و بديش هم این بود که اینم طبیعی بود
۴۰ هفته کامل بارداری گذشت و انقباض های کمی داشتم و دهانه رحمم ۲ سانت بود جمعه صبح با وسایل رفتیم اورژانس مامایی بیمارستان و اونجا قبل نوار گفتن هنوز زوده برو ۵ روز وقت داری ولی نوار و دیدن گفتن برو تحت نظر خونه نرو ساعت ۹ و نیم صبح بستری شدم و رفتم بلوک اونجا همشون گفتن فردا زایمان میکنی به زور منم تا رسیدم بلوک شروع کردن ورزش کردن دکتر گفت چرا از الان انجام میدی تو فردا زایمان میکنی ساعت ۲ اینا سرم فشار و زدن و دردام خیلی شدید بود و فاصله دردا خیلی زود
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان یوتاب مامان یوتاب ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۶ روز بودم که یک دفعه تو خونه کیسه آبم پاره شد البته چن روز قبلش معاینه تحریکی انجام دادم و یک و نیم بودم بعد که رفتم بیمارستان شدم دو و نیم سانت اولش درد های خفیف مثل پریودی هر پنج دیقه یک بار میگرفت
تا چهار سانت بعد چهار دردا یکم شدید تر بودم که من گاز گرفتم و تا هفت سانت گاز زدم و دردامو کنترل کردم
بعد اون بلند شدم با کمک ماماهمراه تویی دردام ورزش میکردم و راه میرفتم و حس زایمان داشتم درد نبود فشار بود که به لگنم میومد
بهترین توصیه که میتونم بکنم اینکه موقفع زور زدن برای زایمان جیغ نزنین فقط زور بدین به لگن تا سریع زایمان کنین من ده سانت فول نبودم هشت بودم ولی زاسمان که داشتم سریع گرفتن تقریبا بیست دقیقه طول کشید بین فشار زایمان دو دقیقه تقریبا درد نداشتم دوباره درد میگرفت و من زور میدادم به لگن برا زایمان
و با چن تا زور بچم ساعت شیش صبح به دنیا اومد
بخیه داخلی خوردم که بدنم خودش پاره شد
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان محمد کیان👶 مامان محمد کیان👶 ۲ ماهگی
بارداری
زایمان طبیعی
شنبه صبح بود رفتم بهداشت به حساب خودم ۴۰هفته و۲روزبودم فشارم رو ۱۲بود چک کرد چون ازتاریخ آنتی گذشته بود که ۱۳دی بود گفت نامه میدم برو بستری شو منم که دل تو دلم نبود پسرمو زودتر ببینم رفتم خونه به شوهرم گفتم رابطه داشته باشیم که رفتم معاینه کمتر دردم بگیره خلاصه بعد رابطه طول دادم که ظهر شد ناهار خوردیم ریلکس با اتوبوس رفتیم سمت بیمارستان تا رسیدیم ساعت شد ۳عصر هوا هم سرد دیگه رفتیم تو و قبض معاینه گرفتیم و رفتیم زایشگاه که نامه رو نشون دادم معاینه کردن گفتن بسته ای گفتم برم خونه پیاده روی کنم بیام گفت نه منم که خیس عرق چون استرس زیادی برای معاینه و زایمان داشتم فشارم زد بالا رفت رو ۱۵اینام دیگه ولم نکردن و گفت برو پایین کارای بستری تو انجام بده و برگرد زایشگاه من و شوهرم رفتیم کارای بستریمو کردیم و با خیال راحت با اتوبوس رفتیم خونه که لوازمای خودم و ساک پسر خوشکلمون رو برداریم که دیگه قراربود بستری شم و زایمان کنم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان نی نی حسام مامان نی نی حسام ۱ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمان طبیعی م
هفته چهلم هم تموم شد ومن زایمان نکرده بودم و از همه چی خسته شده بودم و همش گریه میکردم غیر از یک سانت رحمم دیگه باز نبود و دهانه رحمم سفت بود و سر بچه خیلی بالا بود و هیچ دردی نداشتم
و دکتر بهم گفته بود وزن جنین زیاده و منم منتظر بودم که دردم بگیره امن از یه ذره درد
دیگه شب قبلش یه کم کمر دردم زیر شکمم نسبت به شبای دیگه بیشتر درد میکرد ولی قابل تحمل بود
ولی این اواخر هر ۵دقیقه منو ادرار می‌گرفت و یه هفته بود اسهال و دل‌پیچه داشتم و حالت تهوع
قرار بود صبحش برم پیش ماما تا منو معاینه کنه و ببینه وضعیت م چطوره که رفتم و معاینه کردو گفت دو سانتی ولی سر بچه بالاس و کیسه آبم دو سه روزه نشتی داره من هم گفتم یه کاری کن که برم زایشگاه دیگه خسته شدم اون طفلک هم کیسه آبمو دست کاری کرد و بیشتر پاره کرد همین که پاره کرد گفت الان ۳سانت شدی و عالی هستی برای زایمان ولی رفتی زایشگاه اسمی از من نبر منم گفتم باشه دیگه با کیسه آب پاره رفتم زایشگاه و منو بستری کردن تو سرم هم آمپول فشار زدن برام بعد حدود دو ساعت. دهانه رحمم همون ۳سانت بود که واسم سوند وصل کردن و ماما همراهم گفت سوند که افتاد زنگ بزن من بیام
دیگه ساعت ۱۲که بستری شدم تا ساعت ۲.۵بعد از ظهر ۴سانت شدم با سوند
پسوند افتاد وزنگ زدن مامام اومد ومن درد داشتم ولی غیر قابل تحمل بود واقعا با تنفس و اینا
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فندوق مامان فندوق ۲ ماهگی
تجربه ی من از زایمان طبیعی
ساعت ۶ بود بیدار شدم رفتم سرویس بهداشتی ازم آب اومد یک دفعه شک‌کردم کیسه ابم باشه رفتم حموم یه زور زدم دیدم ک بله کیسه آبمه
ساعت ۷ و نیم رسیدم بیمارستان معاینه شدم دیدن هنوز ۱ سانت بودم ولی بستری شدم چون کیسه اب سوراخ بود دیگه ساعت ۹ امپول فشار وصل کردن بهم ساعت ۹و نیم نزدیکا ۱۰ دردام شروع شد ولی میشد تحمل کرد تا ساعت ۱ شدم ۴ سانت بعدش یه امپولی زد ک بعد یک ساعت ک شد ساعت ۲ رسیدم ب ۷ سانت بعد هی انقباضام بیشتر شد معاینه کرد گفت شدی ۸ بعد چند دقیقه دوباره معاینه شدم ۱۰ بعد هی میگفت زور بزن سرشو ببینیم خوده این یه ۱۰ دقیقه بیشتر طول کشید دیگه با انقباض بایستی زور میزدم منم تا میتونستم اذیتشون کردم😂🥲ولی بععدش دیگه دیدم چاره ایی نیست بده زور بدم زور زدم زور زدم گفت سرش اومد بریم اتاق زایمان رفتم دیگه دقیق ساعت۲ و نیم زایمان کردم 🥹
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان آتریسا💗آتیلا💙 مامان آتریسا💗آتیلا💙 روزهای ابتدایی تولد
خاطره یا تجربه من از زایمانم...
من زایمان اولم هم طبیعی بود و یک‌خاطره نسبتا خوب داشتم از زایمانم و استرسی نداشتم و.... ولی سر این زایمانم به ابن نتیجه رسیدم که هر زایمان با یکی دیگه فرق داره و قرار نیس همه چی یکی باشه و....
زایمان اولم ۴۱ هفته با امپول فشار وبا اپیدورال بود ولی لحظه. زایمان دردو حس میکردم و... و با ابنکه ۱۲ ساعت طول کشید ولی خیلی خوب بود درکل زایمانم و‌راضی بودم...و این زایمانم هم ۴۰ هفته بودم که ۳۰ بهمن قراررشد بستری بشم و با آمپول فشار زایمان کنم و...
سر این بارداری دومم من خیلی فعالیت و کار و ورزش و... که کلا از انومالی سر پسرم فیکس لگن بود و پایین بود با خودم میگفتم حتما زایمان خیلی زاحتی دارم و... ولی متاسفانه اصلا بچم همکاری نمیکرد و نمیدونم چرا هرچی قرص زیر زبونی و مدلای مختلف امپول به من میزدن اصلا درد شدید و واقعی نمیگرفت منو‌که دهانه رحم باز بشه و...
من ۳۰ بهمن‌ساعت ۱۱ بستری شدم ولی تا ساعت ۷ صب ۱ اسفند با کلی معاینه و پاره کرده کیسه آب ودارو دهانه‌رحمم سه سانت باز شده بود...
من این دفعه سر این زایمانم رفتم بیمارستان دولتی که همسرم کارمند اونجا بود و از قراری که توی بیمارستان دولتی زایمان طبیعی با ماما هست و.. ما رفتیم با یکی از دکترای خوب بیمارستان صحبت کردیم و قرار شد یک زیر میزی بدیم که ایشون سر زایمانم بیان و.... خلاصه ۷صب یک اسفند که من دیدم شیفت دکتر دارع تموم میشه میخوان‌برن و من هنوز زایمان نکرذم و از طرفی خیلی کلافه شده بودم از روز قبل ۱۰ نفر باهم بستزی شدیم که اونا همشون تا اخرشب زایمان کردن و رفتن من بودم که مونده بودم و.. از طرفی گاهی هی توی اتقباظای کمی که میگرفت منو ضربان قلب پسرم افت میکرد یکم و...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
سه روزه طبیعی زایمان کردم
شنبه ساعت هفت صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سرویس خونریزی کردم اماده شدم و رفتم بیمارستان دهانه رحمم دوسانت باز شده بود ولی بستری نمیکردن گفتن برو زیر دوش اب گرم و راه برو ساعت ده بیا ساعت ده رفتم هنوز تغییری نکرده بود گفت عصر بیا دیگه امدم خونه و درد داشتم و راه میرفتم ساعتای چهار عصررفتم دهانه رحمم ازدوسانت بع سه سانت باز شده بود ماما گفت میخوای کمکت کنم گفتم اره گفت تو زور بزن بعد دو سانتم اون باز کرد شدم پنج سانت ماما گفت یک ساعت راه برو که بعد بستریت کنم ساعتای شیش عصر بستریم کردن بعد دکتر امد کیسه اب و پاره کرد از اون جا دردام خیلی خیلی زیاد شد دهانه رحمم ب هشت سانت رسید باز ماما گفت بیام کمکت کنم فک کردم مث اون دفعه دردی چیزی نداره تا امد دستشو روی شکمم فشار میداد و اونجا روهم محکم فشار میداد نفسم بند امده بود نتونستم بزارم ادامه بدم. باز خیلی درد داشتم دیگه گفتم دوباره بیاد دیگه فول شدم و باید زور میزدم ساعت هشت و خورده شده بود دیگه زور زدم و ساعت یه ربع به نه بردن منو اتاق زایمان ساعت نه دیگه زایمان کردم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آنیسا🧚🏻‍♀️ مامان آنیسا🧚🏻‍♀️ ۳ ماهگی
خانوما منم زایمان کردم انشالله قسمت همه ی چشم انتظارها❤
ساعت 8 اومدم بستری شدم با دهانه رحم 4 سانت ساعت 10:20 دقیقه زایمان کردم 😘
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان 💝نیکا💖 مامان 💝نیکا💖 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
تا ساعت ۸ شب یه دکتر دیگه اومد واسه معاینه و گفت هنوز همون دوسانت
خیلی حس مدفوع و حالت تهوع داشتم رفتم دستشویی گلاب بروتون اسهال داشتم بدجور اومدم بیرون پرستار گفت بشین معاینه ات کنم ولی بهم نگفت و کیسه آبم و پاره کرد اون موقع دردی نداشتم ولی بعدش باز احساس مدفوع شدید داشتم و خون حالت لخته ازم می‌ریخت معاینه کردن دیدت چهار سانت شدم همسرمم بدون اینکه خبر بده بهم ماما همراه برام گرفته بود ساعت ۹ ماما اومد و ورزش و ماساژ و شروع کرد و یه درد وحشتناک و غیر قابل توصیف داشتم ورزش با توپ خیلی موثر بود برام از چهار سانت بعد یه ساعت شدم ۶ سانت و دوساعت بعدش هم با ۸ یا ۱۰ سانت فک کنم زایمان کردم و منی و که میگفتم تا بتونم تو زایمان طبیعی جیغ نمیزنم کل زایشگاه و رو سرم گذاشتم😂 نیکا که بدنیا اومد ساعت ۱۱ شب بود یعنی در کل ۱۲ ساعت درد داشتم ولی تموم زجر هام و فراموش کردم🥺 بچم وزنش ۲۹۰۰ بود ریزه میزه است واسه بخیه ها هم سِر کردن ولی وقتی روی پوست بخیه زدن دردش مثل درد زایمان بود گفت چون خود پوست سر نمیشه و واقعا دردناک بود اما باز در کل به دیدن بچم می ارزید😍 ایشالا همه یه زایمان عالی و راحت داشته باشن و خودشون و نی‌نی شون سالم بدنیا بیان🥰❤
توصیه آخر اینه که هر طور که شده ماما همراه و بگیرین
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان گومبولی مامان گومبولی ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳

زنگ زدم از چند نفر پرسیدم گفتن کیسه آبت پارس برو بیمارستان رفتیم دنبال مامان و مادرشوهرم رفتیم بیمارستان معاینه کردن و فتن کیسه آبت پارس ولی لگن برای زایمان طبیعی عالیه رفتم بستری شدم زایشگاه بهم سرم زدن و نوار قلب گرفتن و همون روز زایشگاه خیلی شلوغ بود تو اتاق اها پر بود ساعت ۳و نیم بستری شدم ساعت ۴و نیم بهم قرص فشار دادن زیر زبونم گذاشتم ولی اصلا درد نداشتم دکترم اومد معاینه کرد گفتن ۱سانتی تاساغت ۷و نیم وضعیت همین بود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان 3
دردام شروع شد🙄هر پنج دقیقه میگرفت ، قرار بود ساعت 7‌صب بریم ولی دیگه نمیتونستم تحمل کنم ساعت 5 رفتیم بیمارستان و من برای سزارین بستری شدم، تو زایشگاه خیلی شلوغ بود چون تاریخ کمی رند بود همه اومده بودن، ساعت تقریبا 9بود که صدای یکی از ماما ها اومد که، اره کمیته سزارین رو تایید نکرده، باید سونو 5 کیلو میبود، با درداش پیش بره ، آمپول فشار میزنیم، کیسه آبشو پاره میکنیم، من تو اون وضعیت یعنی مردم😭😭 گریه ام گرفته بود، قبل بستری هم چک کرده بودن 1 سانت هم نبودم، گفتم خدایا نکنه درد بکشم و ببرنم سزارین خیلی ناراحت بودم، ساعت 12 دکترم اومد صداشونو میشنیدم، که بهش گفتن کمیته تایید نکرده، گفتن بازم دست خودتونه، دکترم اومد دوباره خودش معاینه کرد گفت سرش پایینه ولی هنوز یک سانته،
مامان 👶🏻🧒🏻نیک و آلما مامان 👶🏻🧒🏻نیک و آلما ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت ۳

اونجام عامل زایمان بالا سرم بود و همون خانم که تو زایشکاه بود و دکترم اینحام چند تا زور محکم زدم شاید شیش هفت تا خیلی خیلی درد داشتم مخصوصا وقتی دستشو میذاشت داخل تا کمک کنه بالاخره بعد کلی تلاش دنیا اومد پسرم دردا تموم شد مثل اب رو اتیش موقع بخیه میدیدم که لباس پسرمو میپوشن و میزارنش زیر اکسیژن چند دقیقه ، موقع بخیه نزدیک مقعدم درد داشت فقط اونم قابل تحمل بود ساعت دوازده و‌نیم تا سه پنج دقیقه پروسه بیمارستانم طول کشید و بعد سه یا چهار روز سر پا شدم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان جانان وآیهان مامان جانان وآیهان ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
دو روز بود که معاینه تحریکی شده بودم و دردام یکم بیشتر شده بود ولی منظم نبود روز دوم از ساعت ۴ صبح دیگه منظم شد و هر ۲۰ دقیقه یکبار زیردلم و کمرم میگرفت ولی خیلی درد معمولی بود
منم شروع کردم به راه رفتن و پله رفتن تا ساعت ۱۲ و نیم که فاصله دردا ده دقیقه شد و لکه بینی شروع شد
بعد تا رسیدم بیمارستان و بستری شدم ساعت ۲ و نیم بود و دردا هم قابل تحمل و کم بود
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نینی کوچولو مامان نینی کوچولو ۱ ماهگی
سلام خانوما
منم می‌خوام تجربه خودمو از زایمان سزارین بگم 🙂
جمعه ساعت ۱۰ شب من بیمارستان بستری شدم و ساعت ۴ صبح اومدن به من سوند وصل کردن و ساعت ۱۱ صبح شنبه عمل شدم
بددددددددترین قسمت و زجراورترین قسمت ماجرا سوند بود برای من
از اتاق عمل و بی حسی بگم که به عنوان یه آدم ترسو و بددرد به جرات میگم نه درد داشت و نه ترس
بعدشم با یه پمپ درد آروم و فوق العاده گذشت
فقط موقع حرکت کردن درد داشتم که اونم با پمپ خیلی قابل تحمل تر بود
ولی وقتی اومدن گفتن پمپ تموم شده و کندنش و بردنش موقع حرکت درد بیشتری حس میشد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر