۷ پاسخ

براشون صلوات میفرستم
خیلی سخته و خیلی حواست به تبش باشه
انشالله فردا خوب میشه

واای لعنت ب تب و مریضی امروز ساعت5 صبح دیدم دخترم تب داره قطره استا دادم بهش صبح بردمش اطفال دارو داد عصر شیاف زدم پاشویه کردم قطره دادم تبش کنترل نشد دخترمن یکسالشه 8 ماهگی تشنج کرده دیگه وقتی تب کن میمیرم از ترس امشب بردمش بیمارستان سرم زدن باز تبش پایین نیومد ازمایش گرفتن مشکلی نداشت خواستن بستری کنن تخت خالی نبود امدیم خونه خداروشکر تبش امد پایین
ان شاءالله بچه هات زودی خوب بشن بحق حضرت فاطمه هیچ بچه ای مریض نشه

خیلی سخته مریضی بچه ها باهم انشاله زود خوب میشه

بهشون ماست بده و تخم مرغ آبپز البته اسرار نکن اگر خواستن بده بهشون سعی کن پاشویه کنی و پیاز حلقه ای برش بده بزار لای جوراب پاشون کن تب و میاره پایین طی روز آب سیب و ویتامین سی اینا بده بهش تا زودتر سرپا شن .

چای کمرنگ ولرم. اب ولرم. اب لیمو شیرین. شربت خاکشیر با عسل. دم کرده ی گل بنفشه .دم کرده ی آویشن. اینا رو بهشون بده
انشالله بلا دور باشه
ولی شب رو باید بیدار باشیم و حواسمون باشه.چاره ای نیس

از طرفی هر دوتاشون بی اشتها شدن معده شون تحمل غذا نداره
تا یکم غذا میخورن پس میدن
خیلی حالم بده
میدونم باید قوی باشم
تا امشب نزاشتم گریه کنم و یا کم بیارم
ولی امشب دیگه احساس میکنم کم آوردم
مریضی بچه ها ....
امشب دلم میخواد گریه کنم
😭

سلام عزیزم. خدا قوت

اره واقعت سخته. منم شب سوم هس که پسرم تب میکنه. البته یکم سبکتر شده
ببین پروفن بده. نصف وزنش. اگه تبش پایین نیومد دو ساعت بعدش میتونی شربت استامینوفن بدی. اینو انروز دکتر بهم گفت
بعدم همینکه از اون داغ بودن بدنش کم بشه کافیه. یعنی یکم گرم باشه هنوز: اشکالی نداره. لازم نیس حتما به دمای نرمال برسه

سوال های مرتبط

مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
بچه ها امروز یه اتفاقی افتادخیلی بد بود
شما میبودین چجوری بچه رو کنترل میکردین واقعا مغزم رد میده
بعد از اینکه رفتم دنبال عرفان باهم رفتیم که یه ماشین زیپ برای لباس ثنا بگیریم تو مغازه ی کیف سازی عرفان از این پایه های چرخ دار که واسه کیف بچه هاست از اونا رو دیده شروع کرده به گریه که من اینو میخوام و جیغ زدن کلی باهاش حرف میزدم که نمیشه به درد نمیخوره الان برای تو مناسب نیست و ....
تو کتش نمیرفت این آخری که کار لباس ثنا درست شده بود میخواستم لباسشو بگیرم عرفان مانتوی منو گرفت محکم کشید سمت اون چرخا همراه با جیغ زدن یهو دکمه ها مانتو تیلیک تیلیک از پایین شروع کردن به کنده شدن تا دوتای بالا که دکمه ی روی سینه میشه شانس آوردم لباس زیر مانتو مناسب بود اگرنه آبروم رفته بود
بخدا اینقد از دستش عصبانی شدم اینقد عصبانی شدم که زدم رو لپش (محکم نه)آروم ولی زدم
پیش اونهمه آدم با مانتو کنده بچه ای که گریه میکنه اصلا یه وضعی😭😭😭😭
بخدا گاهی نمیدونم چجوری متقاعدش کنم اینکارا رو نکنه شما باشین چیکار میکنین؟؟؟؟
تا رسیدیم به خونه این هی گریه میکرد من مانتوم رو گرفته بودم از شدت ناراحتی نمیتونستم باهاش حرف بزنم 😭
مامان دو سید کوچولو💖 مامان دو سید کوچولو💖 ۵ سالگی
💥حـــــــــتــــــمـــــا بـــــخـــونــــش👇

سلام مامانی.شاید اگه یه روز نوشتن یاد بگیرم برات بنویسم که چرا اون روزی که خونه ی آقاجونینا بودیم و من داشتم با مهراد بازی میکردم یه دفعه گفتی پاشو لباس بپوش بریم من جیغ کشیدم😩

اولش که جیغ نکشیدم،اولش گفتم نـــه،بعد که تو اصرار کردی جیغ کشیدم

آخه من فقط بلدم ناراحتیامو اینجوری بروز بدم🙁
⚡️بلد نیستم چجوری دربارشون حرف بزنم

اصن بریم خونه که چی بشه،اونجا که کسی بامن بازی نمیکنه ،فقط یه عالمه اسباب بازی به دردنخور هست😏

⚡️بلد نیستم بگم من عاشق اینم که تو لحظه زندگی کنم و مثل تو به این فکر نمی‌کنم که اگه دیر برسیم خونه و شب دیر بخوابیم مهدکودک فردام دیر میشه

⚡️بلد نیستم مثل تو به آینده و همه چیز فکر کنم چون من از اینکه یه دفعه ای همه چی عوض بشه نگران میشم و بدم میاد

همه چی از نظر من یعنی همبازیم،بازیم،خوشحالیم،جایی که هستم

وای گفتم مهد کودک مامانی،وقتی موقع آماده شدن و کفش پوشیدن همش بهم میگی زود باش،دیر شد یه چیزی تو دلم میچرخه،میترسم😥

من بلد نیستم چجوری باهات ارتباط برقرار کنم،میدونم باید به حرفت گوش بدم ولی یه وقتایی یادم میره یه وقتایی نمیدونم کدوم کار درسته،کدوم غلطه وقتی سرم داد میزنی حتی نمیدونم بخاطر کدوم کارم دعوا شدم،آخه من فقط دلم میخواست امتحان کنم،بازی کنم🤦‍♀
مگه بازی کردن کار بدیه؟؟

اصلا دلم نمیخواد بچه ی بدی باشم و ناراحتت کنم
ولی شبا وقتی میرم تو رختخوابم همش به این فکر میکنم که چقدر بچه ی بدیم،چقدر همیشه خرابکارم،کاش من و مثل آجی کوچولوم دوست داشتی🥺


ادامه در کامنت....