۱۶ پاسخ

واااای دختر تو چقد خوبی
من الان باهات دوست شدم
اومدم تاپیکتو خوندم
من بودم از خجالت میمردم🤣🤣🤣🤣
به شوهرت گفتی؟

یزدانفر خوب عمل میکنه؟

ای داد😂😂😂وای اصلا مردا که اونجان و میرن هی میان خیلی بده ادم میمیره ازخجالتی. خیلی راحتن

یا خدا 🫣🫣🫣🫣🫣🫣

وای جرررررر😂😂😂😂

حالا شوهر من می‌فهمید رفیقش رو تیکه تیکه میکرد😂😂

🤣🤣🤣🤣آخی

🤣🤣🤣

😂😂😂

وااااای 😂😂😂🤣😂

وااااااااااا خخخخخخ

😂😂😂😂
واییییی

😄😄😄😄

جررررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣

بوعلی تهران؟

سگ تو روحش خخخخخخخخخخخخ

سوال های مرتبط

مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۷ ماهگی
فکر کن هنوز خستگی زایمان از تنم نرفته بود حال بد روحی درد جسمی فکر کنم ۱۱یا ۱۲روز از زایمانم گذشته بود رفتم کلینیک اول دکتر معایینه کردن وگفتم که ۱۱ روز پیش زایمان داشتم دیروز بخیه کشیدم عمل لیزر در کل راحت بود فقط قبلش بی حسی زدن وحشتناک درد داشت پرستاره فکر میکرد از ترس دارم خودمو لوس میکنم هرچی میگفتم زایمان کردم درد دارم میکفت بخواب رو به شکم باید بی حسی بزنم شاید الان خیلیاتون بگید چرا ماه بعد نرفتی چرا بیشتر استراحت نکردی ببینید نمیشد من هرروز درد سوزش به زور تحمل کردم نمی‌تونستم منتظر بمونم تا یکم بگذره بعد عمل لیزر برم دیگه پماد هم اثر نمی‌کرد وحشتناک روزای بد وسختی و گذروندم بعد بی حسی رفتم دوباره اتاق عمل دکتر اومد گفت بالش بزارید این خانوم زایمان کرده بالاخره عمل کردن راحت بود اصلا درد نداشت فقط همون دردش چندین بار بی حسی زدن دور مقعد بود موقع عمل هیچی نفهمیدم عمل تموم شد من خون ریزی کردم به شکمم فشار اومده بود درد خون ریزی لباس زیرم خون فاجعه پرستار کمکم کرد آبمیوه داد بهم حالم بد بود لباسم رو پوشوند کمکم کردن من اومدم بیرون شوهرم دستمو گرفت اومدیم پایین سوار ماشین شدیم من تمام اون مسیر و درازکشیدم تامپون تو مقعدم گذاشتن درد داشتم اومدم خونه تا فردا صبح خوابیدم فرداش نتونستم تامپون رو دربیارم دوباره رفتم کلینیک برداشتن پرستار اومدم خونه رفتم سرویس اینقدر سوزش درد داشتم فقط گریه میکردم یعنی مرگ و جلو چشمام میدیدم بالاخره اون روز گذشت و کل مهر ماهم با درد گذشت بعد عمل لیزر بواصیر ۲۰ روز طول کشید تا خوب بشم دوره نقاهتم طول کشید فقط بعد سرویس هربار باید تو لگن مخصوص آب گرم مینشستم تا دردم کم بشه اون آب گرم تسکین میداد دردامو ادامه داره
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۷ ماهگی
منو بردن اتاق عمل وقتی رسیدم میلرزیدم استرس که نگو سرد بود اتاق عمل نشوندنم رو تخت وحشت کرده بودم اونایی که اولین بار میرن اتاق عمل میدونن چه حس ترس واسترسی داری حالا اونایی که قبل زایمان واسه کارای زیبایی یا هرچیز دیگه ای رفتن اتاق عمل خب ترس اون بار اول وندارن ولی ماهایی که قبل زایمان تابه این سن اتاق عمل نرفتیم ندیدیم خب اول می‌ترسیم دکتر اومد بیحسی وزد اصلا درد نداشت منو خوابوندن یواش یواش پاهام گز گز کرد داشتم بیحس میشدم یه حس عجیبی بود بیداری وهمه چی ومیشنوی میبینی ولی از کمر پایین بیحسی هم جالب بود هم یکم ترس استرس داشتم دکترم اومد عمل وشروع کردن نفسام بالا نمیومد به زور نفس می‌کشیدم لبام خشک شده بود ببینیم گرفته بود پرستار اومد آب ریخت رو زبونم لبم که ازخشکی دربیاد نمی‌تونستم حرف بزنم از خشکی بالاخره با استرسی که داشت گذشت بالاخره شنیدم صدای گریش رو خدایا اشکم اومد 😭😥😥😥 وای چه حس خوشحالی همراه با اشک شوق صداش هنوز بعد یکسال تو گوشمه آخ ایشالله قسمت همه چشم انتظارا خیلی حس خوبیه گفتم بچمو‌بیارید ببینمش پسرم سالمه گفتن آره سالمه آوردن صورتشو گذاشتن رو صورتم وای خدا چه لحظه ای خدایا فقط باید تجربه کنین ادامه دارد ...
مامان دخترم🌱🌈 مامان دخترم🌱🌈 ۱۶ ماهگی
اون موقع من رستا رو حامله بودم آنتی بمن احتمال پسر داده بود با ی خانومی ت گهواره دوست شدم اون ی دختر داشت و مجدد باردار بود و همش تاپیک میرد دعا کنید پسر باشه پسر باشه شوهرم فلان می‌کنه خلاصه من رفتم انومالی و گفت دختره اون‌خانومم خبر نداش ک من‌دواا پسر دارم بمن گفت اخی عزیزم پسر نشد ک عیبی ندارع غصته نخوری ها من رفتم دکتر گفت پسره برا من گفتم خب مبارک باشه بعد با خنده گفت شوهرم همش میک پسر مثل انگشتر حضرت سلیمان ت انگشت هر کی نمیره بعد گفت شوخی میکنم منم گذشتم
دیشب داشتم تاپیک ها رو می‌دیدم شانسی اون خانوم‌دیدم رفتم توی پست هاش دیدم بله پسرش مریضه ن‌میتونع راه بره همش ت بیمارستان و هی گفته خدایا کاش اینم دختر بود من ک میدونستم ولی مطمعن شدم نباید چیزی با زور از خدا بگیری چون اینجوری میزارع ت کاست عکس می‌گفت خدا آک میخواد بزرگیشو نشونم بده ی پسر بده خیلی براش ناراحت شدم
همیشه میگم ت جنسیت آدم بسپار دست خدا هر چیزی که اون صلاح می‌دونه بده ب آدم بخدا چیدمان اون بهتر برای ما خواستم برم زیر پستش بنویسم من همونم ک اون حرف زدی ببینم الان داری با پسرت کیف میکنی گفتم ولش کن اون خدا زدع با ناشکری هاش