اون موقع من رستا رو حامله بودم آنتی بمن احتمال پسر داده بود با ی خانومی ت گهواره دوست شدم اون ی دختر داشت و مجدد باردار بود و همش تاپیک میرد دعا کنید پسر باشه پسر باشه شوهرم فلان می‌کنه خلاصه من رفتم انومالی و گفت دختره اون‌خانومم خبر نداش ک من‌دواا پسر دارم بمن گفت اخی عزیزم پسر نشد ک عیبی ندارع غصته نخوری ها من رفتم دکتر گفت پسره برا من گفتم خب مبارک باشه بعد با خنده گفت شوهرم همش میک پسر مثل انگشتر حضرت سلیمان ت انگشت هر کی نمیره بعد گفت شوخی میکنم منم گذشتم
دیشب داشتم تاپیک ها رو می‌دیدم شانسی اون خانوم‌دیدم رفتم توی پست هاش دیدم بله پسرش مریضه ن‌میتونع راه بره همش ت بیمارستان و هی گفته خدایا کاش اینم دختر بود من ک میدونستم ولی مطمعن شدم نباید چیزی با زور از خدا بگیری چون اینجوری میزارع ت کاست عکس می‌گفت خدا آک میخواد بزرگیشو نشونم بده ی پسر بده خیلی براش ناراحت شدم
همیشه میگم ت جنسیت آدم بسپار دست خدا هر چیزی که اون صلاح می‌دونه بده ب آدم بخدا چیدمان اون بهتر برای ما خواستم برم زیر پستش بنویسم من همونم ک اون حرف زدی ببینم الان داری با پسرت کیف میکنی گفتم ولش کن اون خدا زدع با ناشکری هاش

۱۱ پاسخ

بنظرم تایپینگت خوب نیست گلم پاک کن،
این چیزا حکمت خداست حتی تو دلتم اینجوری فکر نکن بچه گناه داره اون فرشته بی گناست

ای وای واقعا ی سریا میخوان از خدا هم زور بشن انگار

چرا خدا باید بخاطر چیزی که ادم دوست داره داشته باشه باهاش لج کنه؟مثلل بگه عهههه تو پسر میخوای؟الان پدرتو در میارم!!!! خدا تو شاید اینجوری باشه ولی به نظر من اتفاقا خدا خیلی هم بخشنده و پر از مهره،
امیدوارم خدا به اون بچه سلامتی بده.به دل تو هم گذشت رو یاد بده.
والا منم دوتا پسر دارم جاشون روی چشمامه.همیشه هم از خدا خواستم پسر بهم بده.چون بهتر بلدم باهاشون رفتار کنم و قلق پسرا دستمه چون خودم ۳ تا داداش کوچیکتر از خودم داشتم و خودم بزرگشون کردم خصوصیات پسرا و رگ خوابشون و اخلاقیات و طرز برخورد و رفتارشون رو کاملا بلدم و مطمئنم خیلی بهتر از دختر میتونم پرورششون بدم

خدا لالم کنه بگزره از من منم پسر
دوسداشتم
ولی توبه توبه هر چی خدا بخاد الان ک دختر دارم با دنیا عوضش نمی‌کنم
اصلا نباید از خدا ب زور چیزی و بگیری چون همیشه باید راضی باشی ب رضای خدا
خدا خیلی دوسداشته و داره ی دختر ناز بهم داده
اگ ۱۰ تا دیگ دخترم بهم بده شکرش میکنمممم

نوشتی تو دوتا پسر داری؟
واقعا روتا پسر هم داری؟

خانوادم عاشق دختر بچه هان،چون خیلی اطرافمون پسر بچه ندیده بودیم،من از لحظه ای که باردار شدم حتی بهش توی ذهنم فکرم نکردم که چی باشه چون معتقد بودن حتی وقتی که یه نطفس متوجه حرفای من میشه،هی هرکی میگفت حدست چیه گفتم نمیدونم، به دکتر سونو گفتم جنسیتش چیه،گفت پسر،گفتم الهش شکر گفت پسر میخواستی گفتم اصلا به جنسیتش فکر نکرده بودم گفت پس چرا گفتی الهی شکر،گفتم من به داده و ندادش شکر کردم این که دیگه بچمه و جنسیتش اصلا اهمیتی نداره،خلاصه خانوادم عاشقشن،اما اگه نخوام دروغ بگم دوست دارم یه دخترم داشته باشم البته اگه خدا داد اگرم نداد دمش گرم❤️

منم همیشه دلم میخواست اولین بچه ام دختر باشه و خداروشکر شد
واقعا جنسیت دومی برام مهم نیست🤭
اصلا دومی رو بیارم یا نیارم هم مهم نیست😅
امیدوارم خدا منو توبیخ نکنه
ولی بدترین چیز همین تحقیر یه نفر دیگه اس و اینکه چیزی رو به زور بخوای

من ٨سال دنیاروگشتم کاشت کردم گفتن پسر پسر الان یەدختردارم باتمام دنیاااااا عوض نمیکنیم حتی بچەدیگم نمیخواییم چقدرمردم ناشکرن

دقیقا منم همیشه گفتم خدایا هر چی میدی سالم و اهل بده دستت دردنکنه

اونم عقل نداشته وگرنه حالا ی دختر داشته خدا پسرم داده نباید چرت میگفته دیگه منم ی دختر داشتم وقتی فهمیدم بچم پسره هرکس ازم پرسید چقدر خوشحال شدی میگفتم والا برام فرق نداشت فقط سالم باشه میگفتن الکی میگی میگفتم برید از دخترم بپرسید اونکه بچس دقیقشو بهتون میگه

وای چقدر ناراحت شدم🥲مثلا من دلم میخواد هر دو جنس رو داشته باشم ینی ناشکری میکنم؟ همیشه دلم میخواست بچه اول و بزرگم پسر باشه دومیم دختر خدا خواست اولی همونی که میخواستم شد ولی اینکه دلم میخواد دومی دختر بشه ناشکریه😓

سوال های مرتبط

مامان گوجه سبز🍈 مامان گوجه سبز🍈 ۱۴ ماهگی
بچها میخوام بگید حق با کیه
من یه پسره سه ساله دارم و یه یک ساله بعد بچه ی سه سالم دوستی نداره بعد هووی خواهرم یه پسر ۶ ساله و یه دختر ۸ ساله داره بعد پسرم دوسداره با پسره هووی خواهرم بازی کنن بعد دیشب رفتم خونشون چون شوهرم هفته یبار میاد بچمم بهونه خونه اونارو می‌گرفت خلاصه به شوهرم گفتم میرم خونه ابجیم گفت برو بعد رفتم رسیدم خونشون پسرم که سه سالشه شروع کرد بازی خب بچه ی منم چون کسی تو خونه نداره که بازی کنه باهاش میره اونجا خیلی شاد میشه و خلاصه دوسداره کشتی بگیره و باهاشون شوخی کنه بعد اون پسره ۶ ساله ی هووی خواهرم هی سربه سر پسرم میزاره تا لجشو دراره پسره منم گریه و ناله و کلا باهاش لج میکرد بعد من به پسره اون گفتم لجشو درنیار اونم گوش نمی‌کرد آخر بچه ی منم شروع کرد زدن اون بعد خواهرم اومده پسرمنو میگه چرا میزنیش منم گفتم خوب آبجی اون لجشو درمیاره بعدشم اون بزرگه این کوچیک این نمی‌فهمه بعد خواهرم میگه نباید بچه ی تو ضعف نشون بده 😐 گفتم خواهر من مگه بچه ۳ ساله میتونه ضعف نشون نده چه انتظاری داری من آوردمش اینجا چون دوسداره با پسره هووت بازی کنه بقران کلی خوراکی گرفتم هی با پسره اونا مهربونی میکردم که اذیت نکنه بچمو اما انگار نه انگار خواهرم میگه پسره هوومم بچس نباید بچه ی تو اذیت کنه شوهرشم هی جلو همه به بچه ی من میگه پا کوتاه هی میگن بچت ترسویه ترسوندینش هی میگه حرفاش مفهوم نداره منم به خواهرم گفتم من میرم دیگه ام نمیام خونت تو هم نیا چون بچم اذیت میکنه بچه ی تو خوبه بچه ی سه ساله ی من بده با اشک تو چشم اومدم بقران مجید پسرم دست خالشو گرفت گفت خاله ما میریم پارک 😭😢😭 به خواهرم گفتم ببین اون بچه ی سه ساله حتی دعوای منو تورو هم نمی‌فهمه با خوشحالی بهت میگه میریم پارک
مامان پسرام و دخترم💖 مامان پسرام و دخترم💖 ۱۵ ماهگی
خانما شوهرم خیلی بین بچه هام فرق میزارع دیشب پسرم دخترم بغل کرد دخترم لج کرد خودش کشید با سر اومد زمین ت حالت نشسته بود بلند شد سراغش یعنی نمگرفتم کشته بودتش داد میزد وحشی ک ی تار مو از سر این کم شه آتیشت میزنم منم پسرم فرستادم اتاق غذاش بردم اونجا هر چقدر ب شوهرم میگ سر ب سر اینا نزار اینا فردا بزرگ میشن ت روت وایمیستن ت پیر میشی اونا جون زورشون ب ت میرسه میگ ن دست پاشون خرد میکنم ی مدت افتاذع ت دعنش میگ خودم جمع جور کنم همه وی رو میزنم ب این نلا فردا من نباشم اینا ی قرون ب این‌نمیدن پسرا رو میگه مامانم گفت یعنی چی اونا مگع بچه های ت نیستن میگ ن اونا پسرن خودشون خرج خودشون درمیارن این دختر جوری شدع ک پسرم صبح میگ مامان کاش نلا رو ب دنیا نمیاوردی گفتم چرا مامان دیگ هیچی نگفت
دخترم میخوره زمین اونا رو دعوا‌ می‌کنه میگ هواستون کجاس اصلا منطق هم ندارع باهاش حرف بزنی
آینده رو دارم میبینم اینقدر ب اینا سخت میگیره و اذیت می‌کنه ک ت جونی ت روش درمیان