۲ پاسخ

عزیزم دم زایمانته الکی با این اتفاقات روزمره و گذرا ب خودت استرس وارد نکن خدایی نکرده بچه زود میادا

عزيزم تو وظيفتو اتجام دادى و الان شرايطت جورى نيس بخاى عذاب وجدان بگيرى اول از همه به فكر دخترت باش و همشرت و بچه توى دلت اينا واجب تره مادرتم خدا داره سنى ازش گذشته بايد رعايت حال تورو كنه ولش كن بذار اون نگران حال تو باشه دنبالش نرو تا به خودش بياد

سوال های مرتبط

مامان آقا جاوید مامان آقا جاوید ۸ ماهگی
پریروز با شوهرم دعوام شده بود گفتم خسته شدم از رفتارات گفت ب امید خدا برو خونه بابات
گفتم ب جون خودت بچه ات ب دنیا بیاد میرم
دیگ کم آوردم
برا اولین بار جون خودشا قسم خوردم دستپاچه شد گفت آماده شو بریم بیرون انگار حوصله نداری واقعا
رفتیم بیرون شروع کرد حرف زدن گفتم اصن دیگ بچتم دوس ندارم
گفت دلت میاد گفتم اره اینم یکی میشه مث تو
گف جرات داری بلند بگو تا شب تلافیشو سرت دراره نذاره بخوابی😂
گفتم من ک بچتو میذارم و میرم خودت نگهش دار یکی بشه مث خودت و دده هات
گفت من ک هرروز میرم بهزیستی( بخاطر شغلش) اینم میبرم میذارم همونجا ک هرروز بش سر بزنم 😂
فقط ی چند روز ببرش پیش خودت از آب و گل دربیاد
گفتم عه همون روزا اول ک دم ب دیقه میرینه باید پیش تو باشه من نگهش نمیدارم
رفتیم جلوتر دم کتابفروشی رفتم کتاب والدین سمی رو بخرم از فروشنده پرسید راجع ب چیه توضیح داد
گفت پ تو ک بچه را میخوای بذاری بهزیستی کتاب میخری چیکار 😂😂
فروشندهه کپ کرده بود
مامان لیام مامان لیام ۲ ماهگی
ادامه تجربه زایمان
ببخشید دیشب گیر کردم نصفه موند
خلاصه زایمان اونو گرفتن و صدای گریه بچش بلند شد من از ترس اون طرف مرده بودم ولی یه خوبی که بود می‌دیدم بعد از اون گریه بچه دیگه صدای ناله های مادر تموم میشه و یعنی میگفتم دردهاشون تموم میشه یکم امیدوار میشدم
اومد به من ان اس تی رو وصل کرد گفت صاف بخواب بیست دقیقه و رفت من همونجا دراز کشیده بودم ساعت نزدیک پنج شده بود دستشویی شدید گرفته بود منو و بخاطر صاف خوابیدن کمر درد شده بودم یکم جا به جا شدم دیدم صدا قلب ضعیف شد ولی گفتم حتما اوکی باز صداشون کردم که بیا بیست دقیقه شده اومد گفت هیچی نگرفته دستگاه که حتما تکون خوردی
گفتم خیلی دستشویی دارم گفت پاشو برو بیا بعد میذارم چرا نرفتی تو خونه گفتم من کیسه آبم پاره شده عجله ای اومدم چیکار میکردم
راستی قبلش که رفته بودم خونه مدارک بردارم یک قاشق روغن کرچک خورده بودم گفتم شکمم کار کنه برای زایمان
رفتم دستشویی چقدر هم دستشویی جای بدی هست دقیقا تو اتاق زایمان اون لحظه رفتم هیشکی نبود فقط دوتا یا سه تا تخت ژنیکو مثل تخت های معاینه کنار هم گذاشته بود و کسی نبود
مامان لیام مامان لیام ۲ ماهگی
ماما بعدی اومد و خودش و معرفی کرد گفت منم از این به بعد مسئولت بهش گفتم من ماما همراه خواسته بودم چرا نیومده گفت همراهیت باید پیگیری کنه گفتم خب گفتین بهش گفت نه توام فعلا لازمت نمیشه
اوکی دستگاه رو زد نوار قلب چاپ کرد گفت نمیدونم کوچولوت بی حال یا خوابه باید یک نوار دیگه بگیرم خوب نبوده گفتم یعنی چی که خوب نبوده گفت صبر کن دوباره بگیرم کلی غصه گرفت منو چون واقعا دردها داشت شدتش بیشتر میشد و صاف خوابیدن تو اون حالت خیلی عذاب آور بود ، گفتم پس بذار برم دستشویی من دستشویی دارم ، گفت باشه پاشو برو بیا بعد میزنمش ، من خوشحال پاشدم واقعا دراز کشیده تحمل درد سخت تره
رفتم سرویس آب گرمشو باز کردم رو شکم و کمرم آب می‌گرفتم یکم آروم میکرد
دوباره برگشتم بهش گفتم نمیشه نزنی درد دارم نمیتونم دراز بکشم گفت نه باید وصل باشه
صبحانه آورده بودن گفت اگه میخوای صبحانتو بخور بعد بزنم گفتم نه نمی‌خوام فقط یک دونه خرما که همراهیم آورده بود برداشتم خوردم دراز کشیدم
دردهام هر ده دقیقه شده بود و شدیدتر
دوباره وصل کرد و رفت با ماما قبلی اومدن داخل اون یکی گفت این که خوبه ان اس تیش چرا میگی خوب نیست گفت نه این حرفا من زیاد توجه نکردم چی میگن
گفت حالا زنگ میزنم به دکترش بذار یکی دیگه بگیرم
بعد رفت ، فکر کنم ساعت های ۸ بود که صداش کردم دردهام هم شدید شده بود و هر پنج دقیقه رسیده بود بهش گفتم خیلی درد دارم توروخدا بیا اینو باز کن گفت نمیشه تو شرایطت جوری هست که باید دستگاه بهت وصل باشه گفتم من میمیرم از درد نمیتونم بذار برم حداقل دستشویی یکم راه برم باز دوباره باز کرد گفت باشه برو زود بیا
پاشدم رفتم فقط دلم به همون چند ثانیه خوش بود که میرم آب میگیرم رو کمرم یه چند لحظه بهتر میشه دردها