۱۶ پاسخ

بچه دوم نه شما رو صبور میکنه نه اخلاق همسرتون رو بهتر واینکه هیچ وقت به خاطر حل شدن مشکلات جاری زندگی به فکر تولید مثل نباشید .تولید مثل باید با اهداف خیلی بزرگتر وبا بلوغ فکری اتفاق بیوفته

ببین من دومی رو میخواستم ولی ناخواسته باردار شدم اون اوایل دور از جونش میخواستم قلبش تشکیل نشه نباشه حتی من نمیدونستم جراحی دندون کردم عکس دندون گرفتم ولی الان جونم به جونش بسته اس اینقدر که عزیزه خدا نگه دار بچه هام باشه ان شاءالله اگه بتونم چند سال دیگه دوباره هم بچه میارم با اینکه زایمان هام به شدت افتضاحه دعوا هم کم و بیش داریم با شوهرم زندگی به دعوا نمیشه ولی با بچه دوم باید یه جاهایی از خودت بزنی دیگه از وقتت از کارت از تمیزی همیشگی خونه ات ولی ارزششو داره
به نظرم اینقدر فرزند کم و بی بچه بودن توی ایران مد شده به خاطر هم بلاگر هاس طرف شش سال ۷ سال ازدواج کرده بچه نمیاره که فیسش خراب نشه تبلیغات لباسشو بتونه بره بتونه هر روز هر روز بره تفریح کلاس باشگاه بعد بقیه هم خودشونو میزارن جای اونا
من خودم واقعا آدم حساسی ام روی بچه هام کسی بغل نکنه جایی نبره من نباشم باهاش بوسش نکنه و .... از اینجور حساسیت های ریز و درشت بی مورد ولی وقتی نگاه پسرم و دختر ۹ ماهه ام میکنم که هم دعوا میکنن هم بازی میگم واقعا ارزششو داره

دیگه شما و من یه کم شبیه همیم .نمیدونم منم چی کار کنم از آینده ایران هم میترسم

وای چقدرمنی منم دقیقا فکر شمارو دارم مامانیم میگ یکی بیارخوشبخت بشه ولی میگم تنهاست میگه انقدر رفیق دارن با زناشون با رفیقاشون میرن میان بزرگم ک بشن بچه داربشن دیگ با داداش وخواهرخودشونمنمیرن بیان

گلم با بچه دوم حوصلت خیلی کمتر میشه
اعصابت بیشتر درگیر میشه
در مورد تنهایی من الان تجربه خودم واقعا تنهام دوتا هم برادر دارم هر کدام یه طرف دنیا همسرم چهارتا بچه هستن اونم تنهاست الان هرکس واقعا مشغول پیشرفت خودشه توی شهرهای بزرگ
برای تنها نبودن بچت ببرش مهد
اما اگر خواستی بچه بیاری دومی برای خودش بیار
اول توانایی اخلاق خودت همسرت ببین بد اقدام کن مطمعن باش شرایطتت سخت تر میشه اما لذت های خودشم داره

من زندگیم از هر لحاظ که فکر کنی ایده اله،همسرمم که فوق العاده شوهر و پدر عالی هست،اما هرگز جرات یه بچه دیگه رو ندارم

بچه کمتر زندگی بهتر ،الان خواهر برادرا ازهم فراری ان، بچه دوم صددرصد گند میزنه به زندگیت اگه که حوصله اعصابشونداری به این نباش که بگی شاید صبورشم یابچم ازتنهایی دربیاد من بچه دومم رو ناخواسته باردارشدم از همون اول تاالا دراذیتم یه دیقه ارامش ندارم اعصابم از قبلم بدتر شده هیکلم خراب شده قیافم شکسته ترشده خونم هیچ وقت تمیز نیست شوهرم کمک حالم نیست بچت اگه میخای تنها نباشه ببرش کلاس زبان خانه بازی بزارش مهد آیندشو تامین کن دررفاه باشه خودتم میتونی بری باشگاه باشوهرت بیشتر وقت بگذرون اگه هم توانشوداری که حتما بیار ولی این سختیارم درنظربگیر

بچه دوم هیچوقت شاد تر نمیکنه آدم رو من دوتا پسر شیر به شیر دارم خداروشکر میکنم خیلی باهم بازی میکنن و سرگرمن ولی من واقعا بجز خونه و بچه ها و شوهرم هیچ کاری نمیکنم حتی ارایشگاه برای ابروهام نمیرم تو خونه خودم انجام میدم چون نه کسی هست بگیرشون نه خودم دلم میاد بزارم جایی همش با خودمن و کل وقت من باهاشونه دوسشون دارم از همه دنیا بیشتر ولی خب احساس میکنم بایه بچه زودتر استقلال ادم بدست میاد

وای نه با بچه دوم کی گفته آدم صبورتر میشه😂😂😂 آدم خل و چل مییییشه
من خدا خواسته باردار شدم
ولی خب ذاتا آدم صبوری ام و خیلی به خودم مسلطم
بازم خیلی اذیت میشم و کم میارم
بچه هام سه ساله اختلاف سنیشون
ولی خب واقعا برگردم عقب باز هم میارم
چون همین امروز یه ساعت تو اتاق با هم سرگرم بودن

صبور تر بشی با وجود دومی؟؟؟😂زهی خیال باطل،اینقدر وحشیم اینقدر گند اخلاق و حساس هستم ک حد نداره ،معلوم نمیکنه با وجود بچه دوم پسرت باهاش جور بگه یا نگه هیچی معلوم نمیکنه ،الان دخترام با وجود اختلاف یکساله گاه اینقدر خستم میکنن ک حد نداره ،بچت چون تنهاست دنباله این هست ک باهاش بازی کنی یا بره خونه پسرعموهاش ،ولی خب منم صبور نیستم ،اینارم نمیگم ته دلت خالی بشه آدم با آدم فرق داره ،اگرم میگی شوهرت یه اخلاقایی داره پس بیشتر از پسرت ب فکر شوهرت باش ک می‌تونه یا نه ،اگ شرایط همه چیو داشتی بیار یکی دیگ
منم دارم حساب کتاب میکنم با خودم با شرایطم با وضع فعلیم اگ تا سال آینده اونجور ک دلم میخواست شرایط عوض شد و اوضاع بر وفق دل منو همسرم بود تابستون اقدام میکنم برا بچه پسر ک انشالله خدا یه گل پسر سالم و صالح بهم ببخشه
بچه اوردن این زمونه مثل قدیم نیست ،باید هزار جور حساب کتاب کرد ،تنها ملاک تنها بودن بچه اول نیست ،زمونه ای شده ک خیلی از جوونا سگ و گربه رو ب بچه ترجیح میدن🤔با اینک حیوونا خرجشون از اولاد بیشتر هستش🤔آخه چرا🤔🤔

مامان مهراد قشنگ دقدقه منو گفتی منم خیلی کلافه ام سر این موضوع

من آدم سخت گیری هستم و فکر و خیالی .با یه حرف کوچیک به هم میریزم

خوب شوهر منم یه وقتایی خوبه مهربونه با ادبه یه وقتایی قاطیه منم به خاطر شوهرم فعلا بچه دوم دوس ندارم دختر منم همش دوست داره با بچه های خواهرشوهرم یا بچه همسایمون بازی کنه .من خیلی یه پسر دوست دارم خوب .شوهرم یه خورده بد دهنه و دهنش چفت و بس نداره البته خودمم یه کم ضعیفم میترسم از نظر روانی کم بیارم با دو تا بچه

شوهرم بچه دوست داره در کل یه وقتایی میگه نه یه وقتایی میگه اره

منم تقریبا شرایطم مثل شماست
بااین تفاوت که همسر دوست داره یه بچه دیگه بیاریم، سختیاشو که یادآوری میکنم قانع میشه باز چندماه بعد میگه بیاریم😅
دوسال وقت گرفتم فکرامو کنم🫢

نه تنها با بچه دوم صبورتر نمیشی بلکه افسرده تر میشی
ولی اگ واقعا مخای دوتا بشن بیار من همیشه دوست داشتم دوتا بچه داشتم یکی دارم اگ شرایطش داشتم یکی دیگ می اوردم

سوال های مرتبط

مامان حسام مامان حسام ۴ سالگی
سلام ماماناخوبین
یه مشورت میخام بکنم
بنظرتون این که من عذاب وجدان میگیرم درسته یانه
من تو یه محله هستم باخانواده شوهرم گاهی میریم اونجا که پسرم با پسرعموهاش ک همشون تو یه خونن بازی کنه اماهمیشه نمیرم مدتیه کلا کم‌میرم هی پسرم میگه بریم اونجا
من دوست ندارم باشون بازی کنه یکم بی تربیتن وهمش تو کوچن واکثر تمیزنیستن بس که فضولن وتوکوچه یکیشون رو حسام خیلی دوست داره ۶سالشه اما خیلی مکاره حسامو اذیت میکنه هروقت عشقش کشیدباش بازی میکنه دوست نداشته باشه محل سگ به بچم نمیده اینم هی بش میگه بیا بازی.کلا خیلی مکاره داداشش حدود دوسالشه باز هی بچه هامو میزنه وقتی هم میزنه بم میگن وا اشکال نداره بچس انتظار دارن کسی چیزی نگه
پسرم خیلی اسباب بازی داره توخونه پدرش باش بازی میکنه همه چی داره میریم بیرون خوشگذرونی بره مغازه بازار میره با پدرش....میرم خونه اقام اونجاهم بش خوش میگذره ولی وقتی میبینم توخونه تنها سرگرمه با وسایلش عذاب وجدان میگیرم که چرا نمیبرم با اونا بازی کنه اوناهمشون یه جوری انگار وحشین ن ک تو کوچن همش امابرعکس پسرم خجالتی ومثل اونا پررو نیس بعد میگن وا چشه بچت ببین بچه هارو چطور سلام میکنن چطورفلان
بخاطرهمین دوست ندارم ببرمش اونجا
بنظرتون کارم درسته یا ک‌ نه!🤕
مامان دوتا فسقلی🩵🩵 مامان دوتا فسقلی🩵🩵 ۳ سالگی
سلام خانما خوبین؟ ی سوال دارم لطفا راهنماییم کنین
ما تازه خونه رو عوض کردیم همسایه طبقه بالاییمون ی پسر داره از پسر من چندماهی کوچیکتره الان ک دوشبه اسباب کشی کردیم میاد اینجا با جیغ و داد و گریه ام نمیره خونه شون.پسر من ب بابام میگه باباجون،رابطه بابای منم با بچه ها فوق العاده خوبه تو همین دوروز این بچه چندبار بابامو دیده عاشق بابام شده و اونم بابامو باباجون صدا میکنه😂😂😂 امروز مامانش اومده دنبالش جیغ میزنه میگه اینجا خونه باباجونه😂 نمیزاشت پسرم و بابام برن دم در
منم ی بچه ۴۰ روزه دارم واقعا اعصابم نمیکشه بچه مردم بخواد بیاد خونه م و شلوغ کاری کنه نمیدونم باید چ رفتاری کنم.از ی طرفم نمیخوام پای پسرم ب خونه اونا باز بشه و یکسره بیان برن و اخلاقاش رو پسرم تاثیر بزاره چون پسر من خیلی بچه فهمیده ایه و میدونه کجا چجوری رفتار کنه میترسم با این رفت و امدا مثل اون لجباز و جیغجیغو بشه
موقع بازی بچه خوبیه قشنگ بازی میکنه ولی وقتی میان دنبالش واویلا میشه ی جوری گریه میکنه من دلم واسه ش میسوخت. دوتامونم صاحبخونه ایم مستاجر نیستیم ک بگم یکساله اونا میرن یا ما میریم😩