۱۱ پاسخ

اما الان به خاطر دخترم و آینده اش تصمیم گرفتم بچه بیارم که پسره.. همیشه میگم خدارو شکر دخترم تنها نمیمونه بعد پدرش.. برادری داره که ازش حمایت کنه

پسر منم دايم از تابستون میگفت دست بکار شدیم و تو دلی دارم الان 🥰

من خودم یه برادر دارم اما الان که میرم خونه بابام.. بابام سرکاره.. مامانم آشپزی.. داداشمم سر کار... حوصله ام سر میره همیشه میگم کاش چند تا خواهر برادر داشتم

باید فقط همدلی میکردی
مثلا
پس تو دوست داری یه همبازی داشته باشی
دلت میخواست چه بازی‌ای باهاش انجام بدی
بیا فکر کنیم الان با کی میتونی اون بازسازی انجام بدی
و …

پسر من که هیچ کسو دوست نداره بچه ابیجم میزارم تو بغلم اون قدر گریه می‌کنه میگه نزار بغلت

پسرمنم میگه خدایا داداش کوچولو بده اجی‌ دوست نداره میگه.منم برای اینکه تنها نباشه تو اینده و همبازی داشته باشه درحال اقدامم

پسر منم میکه ابجی و داداش میخوام الانم که باردارم میگه دوتا نینی بیار یه ابجی یه داداش

رها هم میگه آبجی یا داداش برام بخرین
بچه ها نیاز ب ی همبازی ک کنارشون باشه دارن گلم
منم میخام یکی براش بیارم انشالله اگ خدا بده

من بودم قربون صدقه ش میرفتم و میبوسیدمش
همینکه نازش بدم ذهنش منحرف میشه

عین دخترمن

بچه منم میگه یه ابجی و داداش برام درست میکنی

سوال های مرتبط

مامان دوتا فسقلی🩵🩵 مامان دوتا فسقلی🩵🩵 ۳ سالگی
سلام خانما خوبین؟ ی سوال دارم لطفا راهنماییم کنین
ما تازه خونه رو عوض کردیم همسایه طبقه بالاییمون ی پسر داره از پسر من چندماهی کوچیکتره الان ک دوشبه اسباب کشی کردیم میاد اینجا با جیغ و داد و گریه ام نمیره خونه شون.پسر من ب بابام میگه باباجون،رابطه بابای منم با بچه ها فوق العاده خوبه تو همین دوروز این بچه چندبار بابامو دیده عاشق بابام شده و اونم بابامو باباجون صدا میکنه😂😂😂 امروز مامانش اومده دنبالش جیغ میزنه میگه اینجا خونه باباجونه😂 نمیزاشت پسرم و بابام برن دم در
منم ی بچه ۴۰ روزه دارم واقعا اعصابم نمیکشه بچه مردم بخواد بیاد خونه م و شلوغ کاری کنه نمیدونم باید چ رفتاری کنم.از ی طرفم نمیخوام پای پسرم ب خونه اونا باز بشه و یکسره بیان برن و اخلاقاش رو پسرم تاثیر بزاره چون پسر من خیلی بچه فهمیده ایه و میدونه کجا چجوری رفتار کنه میترسم با این رفت و امدا مثل اون لجباز و جیغجیغو بشه
موقع بازی بچه خوبیه قشنگ بازی میکنه ولی وقتی میان دنبالش واویلا میشه ی جوری گریه میکنه من دلم واسه ش میسوخت. دوتامونم صاحبخونه ایم مستاجر نیستیم ک بگم یکساله اونا میرن یا ما میریم😩
مامان هانا ✨ مامان هانا ✨ ۴ سالگی
صبحتون پنکیکی😁🥞 خوبین رفقا چه خبرااا چه میکنید با خونه تکونی؟
دیروز هانارو بردم خانه بازی،هردفه که میریم من پر از استرس میشم واسه اینده این بچه،یعنیی انقدررررررر مظلومه،انقدرررر آرومِ حد نداره واقعا نگرانم
خیلی مظلوم میرفت سمت بچه ها خیلی مودب میگفت سلام من هانا هستم🥺 (میخاست دوست شه باهاشون)
بعد میرفت با یه اسباب بازی بازی کنه یه بچه دیگه مث گرگ میومد میگفت من میخام بازی کنم،هانام خیلی راحت کنار میرفت،اول فقط نگاه کردم ببینم چیکار میکنه دیدم نههههه این بچه تا میره با یچی بازی کنه اون بچه فضولچه هه میومد ازش میگرفت هانام خیلی راحت قبول میکرد میرفت کنار.ااخر هانا رفت پیانو بزنه باز بچه هه اومد گفت پاشو من میخام با این بازی کنم هانا تا اومد پاشه گفتم برو با یچی دیگه بازی کن بازی هانا تموم شد شما بیا با این بازی کن😠
میترسم دوروز دیگه تو مهد یا مدرسه از این بچه ها باشه که بهش زور میگن
یا مثلا یه بچه دیگه جیغ بزنه یا موقع بازی داد بزنه هانا خیلی میترسه و از اون محیط فرار میکنه حتی اگه اون بچه از خودش کوچیک تر باشه
البته اینم بگم ما اطرافمون بچه کوچیک نیست واسه همین هانا خیلی تو جمع بچه ها نبوده و ارتباط نگرفته.
ولی خب نگرانی مادرانه دارم....