۶ پاسخ

واقعا دو سالگی تون رو یادتونه؟

من ۴ روز دیگه ۲۸ سالم میشه😊

منم خیر سرم دیروز پریود بودم گفتم برای پسرم پنکیک درست کنم ... همش خمیر شد داخلش😭 میشه دستورپنکیک خودتو بدی؟

طرز تهیه پنکیک رو میگی

آره واقعا منم همین فکرارو میکنم میگم چه‌زود دارن بزرگ میشن🥺تولدت پیشاپیش مبارک عزیزم..دستور پنکیکتو میدی خیلی خوب شده😋

اینم با اینکه پریودم و داغونم و حال نداشتم ولی پا شدم براش پنکیک درست کردم چون عاشق پنکیکه

سوال های مرتبط

مامان زندگیم مامان زندگیم ۱ سالگی
سلام به همه
دوستان من دخترم یه ماهه شایدم بیشتر ب شدت پرخاشگر و عصبی شده قبلا هم گاهی اینجوری میشد ولی بعد یکی دو هفته خوب میشد مدرا میکردم
الان من این مدت همه کارییییی کردم همه کار ها یعنی واقعا همه کار چیری از قلم نیوفتاده
ولی انگار ن لنگار
اقا خسته شدم بخدا دیگه همش داد میزنه حیغ میزنه الیته من خودم چون باهاش ارومم و بهم خیلی اعتماد داره وقتی تنهاییم اینجوری نیست ولی اگه بخام پامو بزارم از خونه بیرون از همون دم در شردع میکنه ب لج بازی های خیلی شدید جیغ و داد
وای ب حالم اگه خونه کسی ببرمش دیگه بدتر تا ی ساعت اول گریه میکنه بعدشم ک اروم میشه هر کی تا میخاد باهاش صحبت کنه شروع مسکنه حیغ زدن
اصلا موندم بخدا ی جیز دیگه شده خیلی عصبانیه پرت میکنه پستونکشو حیغ میزنه برا خاسته هاش ...اصلا جلوش ن عوا مسکنیم ن چیزی...خودمم باهاش همیشه مهربون بودم بازی میکنم ...اصلا انقدر کاراش اذیتم کرده دلم میخاد بزنمش...اصلا اخه این بچه عمون بچه نیست دیگه ...پیش چ دکتری ببرم تجربه ای دارین...
بخدا دعا گرفتم با اینکه اعتقاد نداشتم گفتم دعاست دیگه خودم قرلن براش خوندم فضاشو عوض کردم تفریح بردم تا جایی ک میتونستم بغل کردم و موقع داد و بیداد توضیح دادم کار بدیه داد نزن...اب بازی اسباب بازی جدید ...و خیلییییی چیزای دیگه ای ک اصلا حضور دهن ندارم...مگه میشه اخه ...
مامان گیسو و گیلدا مامان گیسو و گیلدا ۲ سالگی
وقتی در مقابل بچه همیشه صبور و مهربون باشی و محبتش کنی تحت هر شرایطی که داری بدون اینکه بخوای چشات رو قلنبه سلنبه کنی حرفت رو بگی بچه حرفت رو میگیره و گوش میده ولی اگه همیشه با بچه جدی باشی همش غر بزنی بچه نمیتونه تشخیص بده الان باید گوش کنه یا بازی گوشیشو بکنه و به عبارتی براش عادی شده حالا تو هی محکم بدون داد زدن حرفت رو بگو بچه کار خودش رو میکنه.
من خودم همیشه تحت هر شرایطی سعی کردم گیلدا رو محبت کنم در آغوش بکشم بوسش کنم حتی زمانی که متوجه نمیشم چی میگه و خودم خستم و اون به شدت جیغ میزنه بازم با محبت باهاش حرفزدم و با محبت صداش زدم و رفتم سمتش تا بغلش کنم و اون آغوشمو رد کرده و به گریه و جیغ زدنش ادامه داده من میشینم و با محبت بهش زل میزنم و دستامو دراز میکنم و احساسمو بیان میکنم میگم مامانی گیلدای نازم خوشگلم متوجه نمیشم چی میگی و کنارش میشینم و تو دلم دعا میکنم خدایا کمک کن توی این لحظه آغوش منو بپذیره بعدش میبینم گیلدا نگام میکنه درحالی که گریه میکنه دستاشو باز میکنه و من بدون معطلی بغلش میکنم و جوری تو آغوش میگیرم که متوجه شه که هیچ کدوم از کاراش منو از بغل کردنش منصرف نمیکنه بغلش که میکنم میگم مامانی میفهمم ناراحتی درک میکنم قشنگم بوسش میکنم نوازشش میکنم اونجاست وقتی میگم مامانی بخواب الان سوسکام خوابن[از شوخی بگذریم] حتی اگه دوساعت قبل هم خوابیده باشه و بعداز چندبار سعی کردن که با رفتارش به من بفهمونه الان نمیخوام بخوابم در نهایت گوش میکنه و می‌خوابه این چیزیه که من با دلبندم تجربه کردم☺️