سلام دوستان توروخدا یه راهی بزارید جلومون،مامانم دوماهه انقد گریه کرده چشاش دیگه باز نمیشه ،یه ذره شده چشاش،حوصله هیچیو نداره،ازوقتی قرارشده داداشم بره سربازی هر روزش با گریه گذشته،تااینکه امروز به سلامتی اعزام شد ،خیلی بی قراری و دلتنگی میکنع،توروخدا بگید چیکار کنم

تبریزیا از این لوس بازیا دارن 🫠

این همه وابستگی به فرزند اصلا درست نیست و آسیب میزنه هم به بچه هم پدر مادر
چون اون بچه ازدواج میکنه ممکنه مهاجرت کنه ممکنه برای کار شهر دیگه ای بره و پدر و مادر نمیتونن مدام غصه بخورن و گریه زاری کنن
زمان حلش میکنه یکم بگذره عادت میکنه و کنار میاد
همه چیز اولش سخته

😐خب بگو نره سربازی

الان من با پوست و استخوانم درک میکنم هم خودتو هم مامانتو🥺چون داداش منم ۱ ماه اعزام شد ۱۳ روز از اموزشیش مونده مامانم شب و روزش گریه بود من خودمم ک بدتر از مامانم 🥺الهی شکر ک تنشون سالمه واقعا هیچکس جز خواهر دلسوز برادرش نیست 🥺 انشاالله بسلامت تموم کنن مامان من ک غذاهایی ک داداشم دوست داره رو نمیپزه برامون🥺🤣خیلی خیلی وابسته همن ی شب داداشم بغل مامانم نمیخوابید اون شب تا صبح یکسره بیدار میموند اما الان دیگ از سر اجبار فقط بخاطر دوست دخترش رفت سربازی

یاخدا واقعا سخته براش.حالا کجا افتاده؟بگو دور روز دیگه میاد

اجازه بدید یه مدت به حال خودش باشه کم کم عادی میشه چون معلومه خیلی وابستن باید با خودشون کنار بیان به هرحال بچه ها میرن ازدواج مبکنن سخت تر میشه واسش

بیا روبیکای من پیام بده برا مامانم کارت تاروت میندازم فال میگیرم ویس میدم میگم چیا در پیش روتون دارید اینده نزدیک رو میگم درمورد داداشت یا مامانت

وا. ...اگ زن بگیره چیکا میکنه....بعد ب مدت عادی میشه