۴ پاسخ

منم هنوز دردام شروع نشده یعنی بازم صبر کنم🥲

طبیعی سخته میفهمم چی گه دردی کشیدی بخاطر همین من سزارین انتخاب کردم

وای زایشگاه افتضاحه من هرموقع میرم فقط در حال دادو بیدادن

سزارین درد داشت ؟؟

سوال های مرتبط

مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان نخود🩵 مامان نخود🩵 ۱ ماهگی
سلام دوستان
از زایمانم اومدم بگم ((پارت یک))
۱۹ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۵:۳۰ صبح رفتم بیمارستان که بستری بشم چون ۴۰هفته و ۲ روز بودم ولی دهانه رحمم هنوز باز نشده بود دکتر گفته بود که دیگه برم بستری بشم اینم بگم دو روز قبل باز اومدم بیمارستان چون درد کشاله ران داشتم دل درد و کمر درد اینا روز دوم که رفتم ترشح خونی داشتم ولی گفتن بخاطر معاینه بوده و بستری نکردن دیگ قرار بر این شد که حتما ۱۹ مهر بستری شم دیگ لباسامو عوض کردم و رفتم اتاق LDR اونجا معاینه کردن دهانه رحمم گفتن نیم سانت واسم سرم اینا زدن یه آمپول زدن داخلش که فک میکنم کمک میکرد دردا شروع شه دیگه ماما یه سری ورزش‌ها بهم داد معاینه تحریکی کردن دائم وضعیت بچه چک میکردن nstمیگرفتن دیگ دردام بیشتر شده بود تا دو سانت مثل درد پریودی بود قابل تحمل بود برام دیگ دردا بیشتر بیشتر شد ساعت یازده ظهر اینجوریا به سه سانت رسیده بودم کیسه ابم پاره کردن دیگه رفتم جکوزی خیلی خیلی کمک بود دردامو آروم میکرد دو تا یکساعت ونیم از جکوزی استفاده کردم گفته بودم برام اپیدورال استفاده کنن
مامان سید صدرا مامان سید صدرا ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت یک
سلام دوستان ۱۷شهریور حرکات بچه رو از صبح حس نمی‌کردم چون خیلی شکمم سفت میشد رفتم بیمارستان برای نوار قلب بچه که اونجا گفتن بستری شو برای زایمان چون نوار قلبش ضعیف بود بستری شدم بیمارستان مبینی سبزوار چون توی سبزوار برای زایمان فقط همین یدونه بیمارستان برای زایمان منم بدون هیچ حق انتخابی بستری شدم
ماما همراه هم داشتم ولی گفتن تا چهار سانت فول نشی ماما همراهت نمیاد بالا سرت خلاصه که منم تو بلوک زایمان تنها بودم از ساعت هشت و نیم شب تا یک بعد ازظهر روز بعد که شدم چهار سانت ماما همراهم اومد و متوجه شدم که شب قبلش هم شیفت بوده تا صبح و متاسفانه وقتی اومد به جای اینکه خانم بیاد و پیش من باشه میرفت و با پرسنل گرم صحبت بود و من از درد بخودم میپیچیدم دهانه رحمم شب که بستری شدم یک سانت بود صبح شدم دو سانت ساعت یکه هم که ماما همراهم اومد شدم چهار سانت وقتی دیدم ماما همراه من بهم اهمیت نمیده و بقیه که بعد من میومدم زایمان میکردم و میرفتن بیصدا اشک می ریختم تخت های بغل فکر میکردن از درد دارم گریه میکردم ولی در واقع از بی کسی بود همه بهم میگفتن مگه درد نداری از دیشب اینجایی و ساکت نشستی ولی خب چیکار میکردم من اینجوریم که دردامو تو خودم میریزم که بقیه از دردم استرس بهشون وارد نشه و برای زایمان بترسن چون هر کی میومد به من استرس وارد میکرد من دلم نمی‌خواست به بقیه استرس وارد کنم خلاصه بعد خوردن سه تا قرص فشار و دو تا آمپول فشار شدم شش سانت که ساعت پنج و نیم بعد ازظهر قلب بچه افت فشار پیدا کرد و منو اورژانسی سزارین کردن و بسیار بسیار اذیت شدم تو اون دو روز ولی خدارو شکر که بچم سالمه
مامان ملکا مامان ملکا ۱ ماهگی
خاطره زایمان:
۳۹هفته و ۴روز بودم صب از خاب که بیدارم شدم اندازه دوتا کف دست دیدم شلوارم خیس شده بعد یه نوار گزاشتم هر چی راه رفتم دیگه نیومد به مامانم گفتم بعد با مامانم رفتیم بهداشت ساعت دوازده اونجا گفتن به احتمال خیلی زیاد کیسه اب باشه یه نامه داد برای زایشگاه تا اومدیم خونه و رفتیم زایشگاه شد ساعت دو تا تشکیل پرونده دادن شد ساعت دو نیم و رفتم قسمت زایشگاه و ان اس تی وصل کردن و معاینه کردن که دو سانت دهانه رحمم باز شده بود ساعت چهار بهم سرم وصل کردن و امپول فشار تزریق کردن ساعت ۴/۲۵ ظهر بود که دردام گرفت با فاصله دو دقیقه که بعد از یک ساعت دکتر اومد کیسه ابمو پاره کرد که دردام یکم بیشتر شد بعد از نیم ساعت ماما همراه اومد و باهم ورزش کردیم دردام زیاد بود ولی میتونستم تحمل کنم به ماما گفتم که اپیدورال تزریق کنن رفت به دکتر گفت دکتر هم گفت چند دقیقه وایستا کار دارم انجام بدم بیام معاینه کنم ببینم در چه حالی یه رب بعد اومد دید هشت سانت باز شدم گفت نیاز نیس میخاست که بره گفتم سر بچه رو حس کردم به دو سه تا زور زدم بچه اومد بیرون همه پرستارا تعجب میکردن که اینقد راحت و زود زایمان کنم
مامان ‌‌‌‌حیدرِباباش مامان ‌‌‌‌حیدرِباباش ۳ ماهگی
ساعت ۴ صبح از خونریزی از خاب پاشدم و رفتیم بیمارستان اول مسئول قسمت زایمان معاینه کرد و گفت ۲ و نیم سانت هستی ولی به خاطر خونریزی بستری شدم البته که بعد شام شب قبل دیگه هیچی نخورده بودم و به شدت گشنه بودم به خاطر خونریزی هم اجازه ندادن که تا دلیل خونریزی مشخص بشه چیزی بخورم و تا ۸ صب ناشتا بودم ۸ صب بعد از مشخص شدن و طبیعی بودن خونریزی صبحونه رو یک لقمه خوردم که اینجا دیگه به ۳ و نیم سانت رسیدم که ضربان بچه خیییلی بالا رفت و کیسه آب رو پاره کردن که اگر ضربان پایین اومد روند طبیعی رو ادامه بدیم اگر نه باید میرفتم برای سزارین یعنی من حدود ۱۰ ساعت ناشتا بودم ودرد ها منظم بود بعد از پاره کردن کیسه آب خدارو شکر ضربان پایین اومد و من اجازه خوردن صبونه رو پیدا کردم و ۴ سانت بودم که ماما همراهم اومد و ورزش ها شروع شد خیلی سخت بود همراه درد ورزش کردن البته که حضور ماما همراه و همسرم بی تاثیر نبود و ساعت ۱۲ و دقیقه ظهر حیدر به دنیا اومد
بیمارستان که خصوصی بود از لحاظ کادر و تمیزی عالی بود البته شانسی که من اوردم تو کل بخش زایمان فقط و فقط من بود و همه توجه پزشکان پرستار ها بامن بود
اگر سوالی بود بفرمایید❤️
مامان علی مامان علی ۲ ماهگی
خانوما از زایمان طبیعی واسه شما بگم من از دوروز قبل از زایمانم دردام شروع شده بود درحالیکه دکترم میگفت تو حالا حالا موقع زایمانت نیست دردام مثل پریود بودن بود یعنی یکم درد میگرفت تا اینکه بعداز ۳ روز به ۵ دقیقه ۵ دقیقه یکبار درد میگرفت رفتم بیمارستان گفت ۱ سانت باز شدی و گفت باید بستری بشی منم به گفته ی کلاسهای زایمان طبیعی که میگفتن زود بستری نشین و تا درداتون تند نشده نمیخواد بستری بشین ساعت ۱۲ شب اومدم خونه و خوابیدم تو خواب یه لحظه درحد ۵ ثانیه یه دردشدید گرفتم و کیسه ابم پاره شد ساعت ۳ نصف شب بود سریع رفتم بیمارستان و سرم فشار بهم زدن خییلی درد کشیدم تا اینکه ۲ سانت شدم و از شدت درد میگفتم اپیدورال میخوام گفتن مال بالای ۴ سانت هستش اما داشتم قشنگ میمردم تا اینکه ۳ سانت شدم از بس حالم بد شد اومدن وصل کردم به من ۱۰ تا سرم فشار زدن و قشنگ مرگ را پیش چشمم دیدم و اخر باز نشدم همون ۳ سانت بودم درحالیکه قبلش دکترم میگفت تو لگنت عالیه واسه طبیعی ولی بیستر از ۳ سانت باز نشدم و تا فردای روز بعد ۱۲ ظهر درد میکشیدم اخرش رو خون افتادم و بردن منا برای سزارین
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
سلام خانما تجربه زایمان من تو بیمارستان صیاد شیرازی گرگان:
38 هفته 7 روز بودم که از غروب دردام شد یعنی 16م اسفند دردام اول از بالای مهره کمرم میگرفت میومد به لگن بعد از لگنم دردم میرفت به شکمم سفت میشد شکمم در حدی که حس میکردم یه سنگ تو شکممه بعد این درد میرفت به واژنم اولش تا شب دردام هر نیم ساعت بود
بعد از شبش تا غروب روز بعد هر بیست دقیقه دردم میومد بعد از غروب دیگه هم دردام شدید شد هم فاصله شون کم شد یعنی فاصله شون تا ساعت 10 شب رسید به هر دو دقیقه میگیرفت و ول میکرد چندساعت دردمو تو خونه کشیدم ولی دیگه شدید شد و نمیتونستم تحمل کنم و میترسیدم خدایی نکرده خطرناک باشه و راهی بیمارستان شدم ساعت دو شب اومدم بیمارستان رفتم زایشگاه اونجا رفتم گفتم درد دارم معاینم کردن گفتن وقت زایمانته و 3 سانت بازی و باید بستری بشی تا زایمان کنی... کارای بستریمو انجام دادم بستری شدم سرم وصل کردن و هی میومدن معاینه میکردن😂 با همون معاینه هاشون کیسه آبم ساعت سه پاره شد ترسیدم که عمل کنن ولی نکردن خداروشکر آمپول فشار زدن تو سرم که دردام شدیدتر شد انقدری شدید شد که دیگه میخواستم گریه کنم و جیغ بکشم مامانم اومد بالاسرم تا کمرمو ماساژ بده ساعت پنج سانت بودم با همون معاینه ها دهانه رحمم باز میشد ساعت چهار رسیدم هفت هشت سانت پنج و نیم صبح رسیدم به ده سانت
مامان دیاکو
دیار مامان دیاکو دیار ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد