میگم شوهر من یه عادت بد داره هیچوقت تعریفم نمیکنه نه تو جم نه خفا قبلا وابستگی شدید داشتم بهش خداروشکر. خیلی رو‌خودمدکار کردم اصلا یک درصد ندارم وابستگی. منتها من پرحرفم و خوش رو اون کم حرف. اخمو اهل حرف زدن نیست کلا خیلی باش حرف زدم میگه من نرمالم تو غیر نرمال بمدت می‌گفت پرحرفی. کاری کرد خانوادم و دوستام میگن چرا اینقدر کم حرفی چند سال بعد ازدواج منم اینجوری شدم مثل اون من آدم خوش اخلاق بودم اما شوهرم همیشه. منتظر اشتباه از من ببینه بزن ت سرم منم روم تاثیر گذاشته رو پسرم انجام میدادم که یمدت رو خودم کار کنم بهتر شم بی فایده متنفر م از رفتاراش فایده ندارع اینقدر باش حرف زدم خاستم گفتم مثلا. از سر کار میاد من میرم استقبالش چشماش گود می‌کنه با عصبانیت میگه چرا فلان چیز ریخته فلان کار نکردی چرا نمی‌دونم چی ام نیستشون حتی می‌دونه من نیستم اگه بچها درست بزنن به چیزی بازم منو دعوا می‌کنه امروز داد کشیدم سرش گفتم بار آخرت باشه همش منتظری گیر کنی بهم پیله بشی مثلا وقتی میاد از سر کار غذاش میدم میرم تو اتاق دیگه در می‌بندم چشم بهش نیافته بدش میاد میاد دربار می‌کنه میگه چرا فرار می‌کنی میری اپن اتاق میگم بدم میاد از رفتارت. کمی بهتر میشه دوباره دروز بعد میرم کنارش چای میریزم دوباره به بهونه گیر میده همش. جوری نشون میده میخاد بگه نمی‌فهمم مقصرم سر چیزای الکی هروفتم نمیام استقبالش کلی. حرف می نه چرا قایم میشی چرا میری اتاق دیگه خستم کرده

۶ پاسخ

بنطرم سلیطه باشی توپاچه بگیری همراه بادعادیه ادم میشه

تو خودت باش عزیزم فردام برمیگرده بهت میگ افسرده ای تو خودت باش و به کارت ادامه بده

دست خودش نیس اخلاق اونم اینجوریه

شوهر منم اینجوری از لوله چاه گرفته بزا من قیافه میگیره میگه تو آشغال انداختی آخه احمق مگه من مثل تو کم عقلم که آشغال بندازه چاه گرفته خررررر تو خونه قدیمی لوله میگیره دیگه اگر بیای آشپزخونه منو ببین فرار میکنی حالا میگه بیام درست کنم میخوام بگم مردا خرن از سر کار میاد میرم استقبالش یه چایی میخوره ۲ ساعت میخوابه شام میخوره میخوابه احمق خیلی اخلاق داره پنجشنبه خواهر و داداش رو دعوت کرده میان مثل تاپاله میشینن ازشون پذیرایی کنم ۱ لیوان نمیشورن برام خرا من پنجشنبه دیگه جنازه میشم خودم تنها بپز بشور بساب جارو گردگیری لعنتیا

تو خودت باش مردها از خودشون بهتر رو نمیتونن ببینن

خدا لعنت کنه مادرش که همچین سگی تربیت کرده نمی‌دونم چه کار کنم فایده ندارع یمدت اینقدر محبت زیادی کردم گفتم با سیاست برم جلو خوب بود ولی خودم دیگه حالت تهوع گرفتم از دست خودم کلا نمیتونه خوب باشه همش خوشش گیر بده بهم بعد هیچ وقت. هیچوقت اگه کسی بچش بزنه حقش بخوره بلد نیست دفاع کنه

سوال های مرتبط

مامان رضایار مامان رضایار ۵ سالگی
مامانا یع راهنمایی ازتون میخوام رضایار تا خرداد کسی نمی فهمید چی مسگه گذاشتمش مهد الان مثل خودمون جمله بندی داره اگه هم یه کلمه رو کسی نفهمه دوباره درست تکرار میکنه میفهمن مشکل من اینه رضایار شش تا حرف رو تا چند ماه پیش بلد نبود ولی الان ق رو کامل یاد گرفت ج چ ح رو وسط کلمات میگه ل ر هم چند روزه داره میگه در کل رو به پیشرفته من تا اسفند بهش فرصت داده بودم گفتم اگه خوب نشد میبرم گفتار درمان که دیدم الان پیسرفت کرده واسع همین مسگم چند ماه دیگه هم صبر کنم بمدیر مهدشونم گفتم گفت اکی میشه فرصت داره از طرفی من خودم اگه زوم کنم رو یه کلمه عصبانی میشه میگه بریم یه بازی دیگه غیر مستقیم باشعر وقصه بهتر یاد مگیره ولی یکم وجدان درد دارم اینم بگم نمیزارم تا سن مدرسه برسه اگه تا چند ماه دیگه پیشرفت نکنه میبرم گفتار درمان با اینکه میدونم الان گفتار درمانو همکاری نمیکنه ولی یکم عذاب وحدان دارم حتی مشاور دکترشم گفت بزار مهد اکی میشه کسی تو این شرایط هست
مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۴ سالگی
سلام مامانا خوبین شبتون بخیر لطفا منو راهنمایی کنید از دست کارای حسین جان اینم بعضی از کاراشه اگه بخوام از همه‌اش گلم باید تا صبح تایپ کنم خیلی لجباز بی ادب شده میگم بیا باهم بریم مسواک بزنیم میریم مسواک بزنیم نمیزنه به دندونش مسواکشو میکشه به همه چی همه جا به غیر از دندون خمیرش میریزه همه جا میگم بده کمکت کنم چند بار تا یاد بگیری نمیده دندون هاشم هی دارن خراب میش بعضی وقتا میگم خودت برو بزن به علاوه اون کارا که گفتم لباسشم خیس میکنه یا میگه آب بیار برام میگم خودت برو بخور میخواد یه آب بخوره لباسشم خیس میکنه کلی جلوی آب باز میزاره هر چی میگم حیف اسراف میشه گوش نمیده خیلی عصبانیه غذا میخواد بخوره اصلا یجا نمیشینه همش راه میره و اون دستای کثیفشو می‌میماله به همه جا با این دستمال همیشه کنارش میزارم یا میگم بیا بریم بشورم برات یا بعضی وقتا غذا یا خوراکی میارم بخوره نمیخوره بک ساعت وسطه خوب که جمع میکنم میگه میخورم دوباره بیار یعنی هر کاری میخوام انجام بدم میگه اول من انجام بدم یعنی فکرشو بکنید هر کاری میگه من انجام بدم یعنی بخدا منو به مرز جنون رسونده بعضی وقتا که بعد می‌خوابه از دستش گریه میکنم حرف زشت میزنه همه چی پرن میکنه هر چی گیرش میاد میکنه توی دهنش که میگم کثیفه مریض میشی همیشه دستشو میکنه توی لباسش میره دستشویی با این که بلده خودش بره بیاد تنبلی میکنه کلی عصبانی میشه تو باید بیایی
مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
دخترم دو هفته شت میره مهد، از این هفته میگه الا و بلا نمیرم دیگه دیروز و نذاشتم بره که مثلا دل زده نشه (که اشتباه کردم) امروژ دیر تر بردم با این بهونه که آراد رو هم میخوام ببرم مهد امروز خوب اومد همش میگفت مامان خوشحالم که آرادم میخواد بره مهد کودک بردمش اونجا سکم دوباره بغض کرد و گرسه من اومدم خونه رفتیم دنیالش خوشحال و خندان اومد
بعد از ظهر دوباره میگه نمیخوام برم منم گفتم هم اراد و باید ببرم مهد هم خودم میخوام برم کلاس خیاطی
دلیل نرفتنش هم میگه دلم برات تنگ میشه با اینکه من نه مامان مهربونی هستم، نه لوسش کردم وابسته من نیست کلا! امروز یه مامانه هم میگفت دختر منم اولاش اینجوری بود بعد عادت کرد
از یه لحاظ میگم شاید مربیشون بداخلاقه که نیست گفتم فردا گوشی بذارم یواشکی تو کیف دخترم ضبط کنم ببینم لحن مربیشون چطوره
ولی برگشتنی حالش خیلی خوبه همیشه هم ازش میپرسم چطور بود میگه خیلی خوش گذشت برای همین میگم رفتار مربی بد نیست اگه بد بود برگشتنی هم با گریه میومد
نظر شما چیه؟