۴ پاسخ

منم دقیقا همین کارو کردم 😄

برای منم دعا کن عزیزم جو گیر بشم اینطوری خیلی بی حوصلم و کسل

فکر نکنم ادامه دار باشه منم مثله شمام ولی از یه جا به بعد ول می کنم باز کثیف میشه

😂😂😂
اول من بعد دخترم خونه رو بهم میریزیم

سوال های مرتبط

مامان دلارا مامان دلارا ۱ سالگی
همزمان با مرتب کردن لباس های شسته شده، دارم فکرمیکنم کاش میشد یک روز به حال خودم باشم،مسئولیتی نداشته باشم
بعد از لباس ها ، نوبت مرتب کردن کمد دخترک هست
انگار با مرتب کردن هر تکه از خونه، یه تکه از فکر و ذهنم آروم میشه، انگار هر تکه از وسایل رو که سرجاش میذارم همزمان فکرای منفیم داشتن دور و دورتر میشدن
دخترک هم تو اتاق واسه خودش میچرخه و هر لحظه سراغ وسیله ای میره، حتی گاهی تکه ای از لباسای مرتب شده رو به هم میریزه، ولی انگاری عادت کردم که همیشه موقع کارام، یکی به روش خودش همراهیم کنه🙃
همچنان که غرق فکرم، میرم واسه دخترک ناهاری آماده کنم
یه کوه ظرف رو میشورم بدون اینکه حتی متوجه شم چقدر زمان گذشته
راستی کی گفته خونه داری شغل محسوب نمیشه؟
یه شغل سخت ۲۴ساعته که هیچوقت تعطیلی نداره
همزمان دارم فکرمیکنم به کارای عقب افتادم بهداشت بردن دخترم که کلی دیرشده، کارای کلاس زبانم که هیچکدوم انجام نشده و…
به خودم میام میبینم ظهرشده و خونه از تمیزی برق میزنه
من و دخترک دوش گرفتیم و تمیز و مرتب در حال چیدن میز ناهارم
دیگه اثری از فکرای صبحم نیست

واقعا که مادرشدن عجیب ادم رو قدرتمند میکنه…
امروز نتونستم باهاش بازی کنم فقط به خوراکی و … رسیدگی کردم ولی به هرحال زندگی گاهی از این روزا هم داره!
مامان طاها و همتا مامان طاها و همتا ۲ سالگی
سلام مامان قشنگاااا
روزتون بخیر

دیشب نوشتم میگم طاها رو از پستونک خوردن شبانه بگیرم و امروز اومدم از روندی که پیش رفته تا الان بهتون بگم ... تا شاید کمکی به ی مامان دیگه باشه 🧡

خب اول اینکه طاها کلا پستونک رو فقط موقع خواب میخورد و اگه نصف شب از دهنش میفتاد و خودش پیداش نمیکرد گریه میکرد تا من برم بزارم پستونک رو دهنش .
اما دیشب ...
انفاقی که افتاد روند خوابوندنش طولانی تر شد ، یعنی همیشه تا شیر میخورد ، پستونک میذاشتم دهنش میخوابید ، اما دیشب معلوم بود دنبال ی چیزیه و کلافه بود ...
با گوشه بالشش بازی کرد ، با شیشه شیرش بازی کرد ، با ملحفه اش بازی کرد و هی میکرد توی دهنش و در میاورد ، هی پا میشد بازی میکرد تا خسته شد و خوابید.
نصف شب هم ی بار بیدار شد نازش کردم خوابید ، بار دوم که بیدار شد با ناز نخوابید ، گذاشتمش روی زمین و کنارش خوابیدم تا خوابش برد ولی تا میخواستم بلندش کنم بیدار میشد ،( این اتفاق قبلنا و گاهی شبا هم میفتاد) برای همین تا صبح کنارش روی زمین خوابیدم.

امروز هم روند خوابوندنش توی ظهر طولانی تر بود ، از ساعت ۱۲:۳۰ بهونه و گریه خواب رو گرفت تا همین الان که خوابید .

خب باید بگم دیشب انقدر تحت تاثیر بودم که از اتاق اومدم بیرون خودم نشستم گریه کردم ، ولی با توجه به مشورتی که گرفته بودم ، هر چی توی سن پایین که معنیه وابستگی رو کمتر متوجه میشن ، زود فراموش میکنند ، حس مالکیت هنوز توشون تقویت نشده این کار انجام میشد بهتر بود و خداروشکر به من نیرویی داد تا استارت این کار رو بزنم. 👇👇
مامان علی مامان علی ۲ سالگی