۱۵ پاسخ

🤣🤣🤣🤣دهنت سرویس🤣🤣🤣🤣🤣🤣

اثرات زایمانه منم مغزم رد داده
تو حاملگی کلاس رانندگی رفتم گواهینامه گرفتم الان هیچی یادم نیس هیچی ها

خداشفات بده دختر چقدرخندیدم😂😂😂

عریزم بهم درخواست میدی

من شوهرمو تو خونه صدا میکنم مثلا یچی بگم تا اون بگه جانم یا بله
من کلا فراموش میکنم حرفمو😑

تو خواب بود یا واقعیت؟

خوبه زنداییت بود مادرشوهرت نبود

سمیههههههه سمیهههههههه 🤣🤣🤣🤣🤣

ای خداااااااا 😂😂😂😀😀😅🤣🤣🤣

واسه منم این اتفاق افتاده فقط اون موقع داشتم دادو بیداد میکردم با دخترم 🤭😂

دقیقا این اتفاق برا منم افتاده زنگ زده بودم یادم شده بود😂

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

😅 بچه دوم که بیاد مغز آدم از کار میفته کلا 😅 من یه حافظه ی قوی داشتم تعجب میکردم بقیه یادشون نمیمونه الان فهمیدم حافظه ی ضعیف یعنی چی 😅

🤣🤣🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣🤣بخاطر چیه منم جدیدا همه چی یادم می‌ره 😵‍💫😵‍💫

سوال های مرتبط

مامان جانان مامان جانان ۵ سالگی
سلام مامانا روزتون بخیر التماستون میکنم جواب سوال منو بدین منو همسرم دوتایی جواب ها رو میخونیم مادرشوهرم خیلی خیلی رفتارهای بچه گونه ای داره و از اول بچه دار شدن ما به شدت تشدید شده میپره بالا پایین بچه رو میترسونه اذیت میکنه و… من اصلا اوکی نیستم با این کاراش و همسرم میگه از دوست داشتنه مشکل این نیست هیمشه به پسرم یاد میده درگوشی حرف بزنه از اون اسباب بازی بخواد تا براش بخره بره قایمکی تو اتاق باهاش حرف بزنه و ریز اطلاعات خونه رو از بچه بکشه بیرون شام چی بود ناهار چی بود کجا رفتین کجا بودین خونه ی کی رفتین
منم به جانان گفتم نرو دیگه تو اتاق
پسر منم نه گذاشت نه برداشت در اولین تماس به اونا گفت مامانم گفته حق نداری بری اتاق
اونا گفتن گوشی رو بده به بابات و کلی فحش و گریه و زاری قطع کردن
همسرم میگه تقصیر توئه
میخوام بدونم من مقصرم واقعا
و اینکه هر شب همسرم میاد سه بار زنگ میزنن یه ربع ده دقیقه حرف میزنن
و به گوشی من زنگ نمیزنن
همش هم به پسرم میگن به بابات گیر بده تو رو بیاره خونمون و چی و چی
مامان سید اهورا..آیه مامان سید اهورا..آیه ۵ سالگی
حالم خیلی بده دیشب خواب دیدم تو یه صحرا خونه گرفته بودیم نمیدونم پسرم تصادف کرده بود یا چی مرده بود 😭😭 من جیغ میکشیدم تو بغلم محکم فشارش میدادم😭 هیجا مسجد نبود که خاکش کنیم خودم تو صحرا براش قبر کنده بودم خودم بچمو شسته بودم 😭😭 یه پارچه سفید داشتم پسرمو گذاشتم توش گذاشتمش داخل قبر روش چنتا چوب بلوک گذاشتم کاری کردم از بالا قبر پاهاش صورتش دید داشته باشه😭دارم تعریف میکنم قلبم درد گرفته سه روز بالای قبرش نستم فقط داد بیداد میکردم میزدم تو سر خودم در حدی که تمام بدنم همه خونی بود انقد خودمو زده بودم داشتم به پاهای پسرم نگاه میکردم دیدم انگشتش تکوم میخوره😭 نمیدونم چوب بلوکارو چجوری از روش برداشتم جیغ میکشیدم آب بیارین بچم زندس آب بیارین بچم زندس😭 خالم شوهرم بدو بدو آب آوردن خالم گفت از قبر بیرونش نیارررر انقد داد زدی روحش برگشته من خالمو فوش بارون کردم گفتم ساکت شو دهنتو ببند بچم زندس شوهرم گریه میکرد آب ریخت تو لیوان بچم دنبال آب میگشت😭 یک لیوان آب سر کشید انقدر تشنش بود سریع با بارچه سفید بغلش کردم دوییدم به سمت ماشینا تا یکی بیاد منو ببره بیمارستان بچمو ببرم پیش دکتر خالم با صدای بلند گفت اگه تا ۳روز دیگه زنده بمونه زنده میمونه خانوما حالم خیلی بده تپش قلب دارم از استرس بالا آوردم زنگ زدم شوهرم از سر کار اومد پسرمو اصلا نمیزارم از بغلم تکوم بخوره ترسیدم لرزش دارم