۱۳ پاسخ

با قطار برید عالیه
تایم حرکت رو واسه شب بگیرید که بیشتر تایم رو خواب باشه و کمتر اذیت شید
من با حامی دو بار با قطار رفتم مشهد خوب بوده تازه من یه دختر سه ساله هم داره
صددرصد سخته و خستگی داره ولی با صبوری و حوصله میگذره حتما کالسکه هم ببرید با خودتون

ما دوساعت تا مشهد تو راهیم جمعه رفتیم جاتون خالی.
برگشتنا واقعا انرژیم تموم شد. مشاالله پسرم خیلی پرانرژیه وافعا اومدیم خونه غش کردم از خستگی

من مشهدم نظری چیزی داری بفرست من میدم😁

درخواست دوستی میدی

ما ۴ ماهگی با لیام هوایی رفتیم مشخد خوب بود اذیت نشد
۹ ماهگی با قطار رفتیم قشم اونم خوب بود چون راه نمیرفت و شیر میخورد بعدم مینشست بازی میکرد ولی تو این سن سخته چون همش مبخواد راه بره
یک سالگی هم ماشین رفتیم شیراز راه طولانی بود و سخت با اینکه لیام تو ماشین اکقرا میخوابه بازم سخت بود

ایشالله برین منم دلم میخواد ولی با بچه سخته یه چن روزی ما رفتیم خواهرشوهر مم بود واقعا کمک کرد

گلم میشه لطف کنی خصوصی رو چک کنی

با بچه نوپا مسافرت اشتباهه

ما فردا میخوایم بریم عزیزم ولی من اصلا دوست ندارم فقط هم بخاطر اینکه بچه اذیت میکنه میدونم چجوریه اخلاقاش حیلی بدقلقه واکسن هم زده شاید نبرمش اخه با خانواده شوهرم ک خاهرشوهرام میخایم بریم اگ نرم ناراحت میشن مجبورم برم ولس معلوم هم نیس پسرم و ببرم یا نه چون اذیت میکنه

منم دلم‌مشهد میخواد اما آقا نمیخواد


ماشالله

ما مهر رفتیم اونم وانت خیلی هم خوش گذشت

عزیزم بزار عید دیگه الان هوا سرد با قطار اتوبوس واقعا اذیت میشه بچه
انشالا هوا خوب شده بعد عید ماشینم عوض کنید راحت بیاید

سلام،منم نذر دارم باید برم مشهد اما با این دوتا بچه اصلا نمیشه متاسفانه 😭😭

سوال های مرتبط

مامان دیان کوچولو مامان دیان کوچولو ۱۷ ماهگی
مامانا گرفتار شدم تواین ساختمون
یکی از طبقه‌های پایینمون خانمش مربی مهد کودکه
خانواده خوبین هم بچه‌هاش خیلی با ادبن هم خانواده خیلی خوبین
دیشب که شوهرم رفته بود تو پارکینگ دیانم با خودش برده بود بعد خانمش بهش گفته بود که بدین پسرتونو مثلاً من ببرم با بچه‌ام بازی کنی یه ذره بیاد پیش ما
نه بچه منم اصلاً بی‌قراری نمی‌کنه یعنی با همه ارتباط می‌گیره اصلاً ی‌قرار نیستش که پیش کسی نمونه
بعد دیدم شوهرم نیومد بالا بعد نگران شدم خودم رفتم پایین از ترس اینکه من چیزی بهش نگم وایساده بود که این یه ذره اونجا بمونه بعد بیاره بچه رو
خلاصه اینکه بچه رو گرفت و منم کلی باهاش دعوا کردم که چرا بچه رو دادی خونه همسایه
امروز دوباره همسایه‌ام اومد دم خونمون
که بیاد با بچه ما بازی کنه بعد من بهش گفتم که بزار خب بچه شما بیان اینجا با هم بازی کنن
گفتش که نه آخه می‌دونم خسته‌ای و اینا دیگه یه ذره استراحت کن تو من می‌برمش زود میارمش
نمی‌دونم اصلاً انگار نتونستم نه بگم
اعصابم انقدر خورد شد از این کار دقیقاً طبقه بالاییمونم همین مشکل داشتیم هی میومد می‌گفت بچه رو بده من نمی‌دادم اً نمی‌دونم سر این خانم چرا اینجوری کردم حالا نمی‌دونم احساس کردم مربی مهد کودکی یه ذره اعتماد کردم نمی‌دونم چرا انگار
الان ۵ دقیقه است که بردتش پایین
همش نگرانم همش میگم برم بیارمش
به شوهرم گفتم میگه نه این اخلاق تو خیلی بده اینجوری خوب نیست واقعاً الان تو این دوره زمونه نمیشه به کسی اعتماد کرد بعد فردا خدایی نکرده یه اتفاقی هم بیفته میگم مادرش نباید بچه رو می‌داد نمی‌دونم چیکار کنم به نظرتون دارم اشتباه می‌کنم یا یا نه مثلاً مشکل نیست یه نیم ساعت بخواد خونه کسی بمونه؟