سلام خاتما،ما آنشب خونه عنه همسرم بودیم،بعد عروسشون بهم گفت تو چند سالته و متولد چهدماهی هستی؟منم اصلااا ایتقدر خسته بودم و صبح زود پسرم بیدارم کرده بود کلا هنگ بودم،گفتم من متولد ۱۸ آذرماه و ۲۸ سالم میشه و هنوز نشدم،بعد فردا تولدمه و استقدر هنک بودم چرت و پرت میگفتم،بعد یهو دیدم هنه میگن تولدت مباااارک،بعد عروسشون گفت تولد کیه؟گفتن فردا تولد زهره اس،عروسشونم میگفت نه میگه ۱۹ امه،منم اون موقع فهمیدم چه چرتی گفتم،بعد کفتم واااای من اصلا نمی‌فهمم چی میگم و اینا،عروسشونم همینجوری نگام میکردم....اینقدر خجالت کشیدم گفتم حالا میکه این چرا دروغ میگه؟بخدا اصلا کلا رد دادم بعضی وقتا اصلا متوجه نیستم جیکارمیکنم از بس خسته میشم،حالا هنش اعصابم خرده،خیلی زشت شد؟پیش خودش چه فکری میکنه

منم موقعی که تازه زایمان کرده بودم کلا هنگ بودم و گیج میزدم خداروشکر کم گم خوب شدم

بيخيال بابا پيش مياد

اصلا مهمممم نیست خواهر...بخدا مهم نیست ....اصلا زشت نشده....بیخیال بابا ....دروغ نگفتی داشتی گیج میزدی

خدا منو ببخشه از تصورش خندم گرفت🤣🤣🤣🤣

بیخیال بابا اهمیت نده
بگو بچه داری همینه خسته بودم نفهمیدم چی گفتم