۱۹ پاسخ

بین دردا نفس عمیق می‌کشیدم
سریع گفت چندتا زور بزن سر زور دومی برش زد زور چهارم قشنگ بچه سر خورد اومد بیرون دیگه گفت چندتا سرفه کن که جفتت بیاد بیرون
بعدش سر کننده زد و بخیه کرد که اصلا درد نداشت
یکساعت فقط رو تخت داشتم میلزیدم 😂
دیگه اومدن بلندم کردن و بردن داخل یه اتاق و بچه رو آوردن

هر چند دقیقه میومد معاینه تا وقتی کیسه آب پاره شد اومد یه آمپول عضلانی زد بهم و سرم فشار وصل کرد

تا ساعت 12ظهر صبر کردم ولی دیگه وقتی درد و انقباض میگرفتم نمی‌تونستم تحمل کنم
اومدم بیمارستان گفت یه سانتی یکی دو ساعت دیگه بستری شو
دیگه خلاصه بستریم کردن اول یه سرم وصل کرد بهم و نوار قلب گذاشت
نوار قلب ضعیف بود اومد کیسه ابمو پاره کرد

خلاصه رفتیم بیمارستان
معاینه کردن 2سانت بودم
گفتن برو دردات بیشتر شد بیا
منم اومد تا خوب صبح فقط تایم میزدم اصلا نخوابیدم تا ساعت 5
ساعت پنج زود از شدت خواب دردام فراموش شد خوابیدم تا 7صبح
بیدار شدم دردام بدتر شده بودن

دیگه رسیده بودم به 6سانت واقعا درد شدید داشتم و داد میزدم وقتیم ول میکرد کل بدنم سر میشد
ماما ام تند تند میومد معاینه
بین دردا چهاردستو پا وایسادم و کمرمو میچرخوندم
تا شد 7سانت دیگه واقعا داشتم میمردم از درد اومد گفت زور بزن چندتا زور محکم و پشت سرهم زدم با اون درد شدیدم
قشنگ سرشو بین پاهام حس کردم
سریع گفت بلند شو بریم رو تخت نمی‌دونم فقط چطور خودمو رسوندم به اتاق
من یه شانسی آوردم بچه ام ریز بود

فاصله انقباض ها از 8دقیقه به 6دقیقه شده بود
دوباره رفتم دوش آبگرم اسکات زیر آب اومدم بیرون راه رفتم
البته از شب قبلش همه اش تو خانه راه میرفتم

فقط من چون پلاکتم پایین بود زیاد خونریزی داشتم بعد زایمان نه در حین دردا خونریزی زیاد داشتم

بسلامتی عزیزم مرسی که تجربه زایمانتو گفتی 😊😊

من ساعت سه بستری کردن ساعت 6دقیق اومد

عزیزم از بی دردی هم استفاده کردی یا ن

قدم نو رسیده ات مبارک باشه خوش قدم باشه ایشالا برکت بیاره به خونت انشالا🧿❤

ب سلامتی ایشالا...برا ماهم دعا کن راحت زایمان کنیم

به سلامتی انشالله عاقبت به خیر باشه.
جسارتا شما چند هفته بودین؟ و اینکه میگین نینی زیاد درشت نبوده یعنی چند کیلو بوده؟

الان درد نداری؟ خوبی؟
نمیدونم چرا ترسیدم از زایمان
من کلا فوبیا زایمان دارم برام دعا کن منم راحت زایمان کنم منم میخوام طبیعی زایمان کنم

مرسی که تجربه ات را دراختیار گذاشتی،قدم نورسیده ات مبارک باشه

خودم زدم اما من بادردرفتم نمیدونم چقد دردداشت

مبارک باشه..قدمش پر خیر برکت🩵🌸

خوش به حالت که معاینه تحریکی جواب داد، من دوبار تاحالا تحریک شدم، دو سانتم بازم، ولی بازم خبری از درد نیست

معاینه درد داشت ؟

سوال های مرتبط

مامان آقا کارن🧡 مامان آقا کارن🧡 ۸ ماهگی
تجربه زایمانم پارت 2😀

بعد اون درد دیگ درد اونجوری نداشتم تا اینکه دیروز رفتم کلینیک و مامام قرار شد معاینه تحریکی کنه، که شده بودم 3 سانت و گفت یکمی فقط تحریکی بود و بخاطر وزنم گفت بهتره تا پنجشنبه زایمان کنی نکردی پنجشنبه بیا کلینیک مدام معاینت کنم و ورزش کنی دردت بگیره، بعد از معاینه همونجا ورزش کردم، بعدم با مامانم 1 ساعتی پیاده روی کردمو رفتم خونه دوش آبگرم گرفتم و ورزش کردم دوباره تو خونه، ساعت 7 بود که مامانم اینا افطار کردن و من کم کم دردم می‌گرفت و ول می‌کرد ولی هر 10 دقیقه بود برای همینم دوباره گفتم حتما کاذبه، باز تو خونه پیاده روی کردم دوش گرفتم و ساعت 1 و نیم بود خوابیدم، ولی ساعت 3 که مامانم اینا واسه سحری بیدار شدن منم دردم شدت گرفته بود انگار بیدار شدم یکم نون و ماست خوردم (تنها بهونه ای که میتونستم دردمو قائم کنم گشنگی بود 😅) بعد مامانم گرفت خوابید ولی من نتونستم تا ساعت 5 صبح تحمل کردم، دوش آبگرم گرفتم، ساعت 6 بود دردام هر 3 دقیقه شده بود و شدتش زیاد، دیگ زنگ زدم به مامام که گفت نه هنوز زوده ورزش کن، منم تا 7 صبح تحمل کردم ولی 7 دیگ نکشیدم زنگ زدم گفتم یه معاینه میرم ببینم چند سانتم که مامام گفت نه فکر نکنم تغییر کرده باشی دردتو تو خونه بکشی بهتره، برو بیمارستان معاینه کنن بعد بیا کلینیک پیش خودم ورزش کن وقتش شد بریم بیمارستان، خلاصه ما 7 راه افتادیم به سمت بیمارستان، تو راه دردام کنترلش دستم اومده بود وقتی می‌گرفت کل تنمو شل میکردم قابل تحمل میشد، رفتم زایشگاه گفتم درد دارم و معاینه کرد، یهو سرپرستارو صدا زد گفت بیا کو یه معاینه بکن فکر میکنم فوله 😅 منم انقده تعجب کرده بودم حد نداشت، خلاصه سرپرستارم نگاه کرد و گفت آره 9 سانته، بستریش کن
مامان جوجو ممد💜🤰🏻 مامان جوجو ممد💜🤰🏻 ۳ ماهگی
#زایمان طبیعی پارت اول


روز چهار شنبه ساعت ۱۱صبح از کلاس آمادگی زایمان اومدم تا اومدم خونه بخوابم حس کمر درد داشتم گفتم هیچی نیس و خوابیدم ساعت ۴بعد از ظهر شد دیدم داره بیشتر میشه گفتم بزار برم بیمارستان یه دوش گرفتم و رفتیم معاینه کردن گفتن ۲فینگر ولی درد داشتمااا بعد ان اس تی گرفتن خوب بود بعد بهم تا ۶سانت بستری میکنیم برو پیاده روی دردت بیشتر شد بیا منم ۳ساعت پیاده روی رفتم دردم دیگه زیاد شد رفتم معاینه گفتن ۴فینگری برو خونه دوش آب گرم و پیاده روی منم اومدم خونه دوش آب گرم و پیاده روی کردم خیلیاااا زیر دوش آب گرم کمرمو ماساژ میداد زن عموم که هم دردو کمتر میکنه هم دهانه رحمو باز میکنه واقعا عالی بودم دردام اونقدر زیاد شده که نمیتونستم راه برم رفتم معاینه گفتم ۹فینگری زود بستری کردن منم فول شدم بعد گفتن هرموقه درد داشتی زور بده نداری زور نده تا خودتو خسته نکنی بعدش من درد داشتم خرما میخوردم تا ضعف نکنم اینم خوب بود.... ادامه دارد 🥲
مامان بردیا مامان بردیا ۶ ماهگی
زایمان طبیعی با بی حسی اسپاینال ))
سلام خانوما اینم تجربه من از زایمانم...
من ۳۹ هفته و ۱ روز رفتم برای معاینه دکترم بهم گفت ۳ سانت دهانه رحم باز شده برو خونه دردات بیشتر شد بیا بیمارستان الان زوده اذیت میشی
اومدم خونه رفتم پیاده روی ورزش کردم فرداش از ساعت ۱۰ شب دردام یکم بیشتر شد اما ب اون شدت نرسیده بود هر یک ربع چن ثانیه کمر درد میشدم.
حدود ساعت ۴ صب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفت همون ۳ سانتی درداتم اونقدر نیست برو بیشتر شد بیا
باز اومدم خونه تا ساعت ۱۲ ظهر دیگه کم کم دردام بیشتر شد رسید هر پنج دقیقه یک بار دوش گرفتم و رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۴ سانت خوب باز شده بستری شو
خلاصه ساعت ۱۲ ظهر بستری شدم زنگ زدم ماما همراهم اومد رفتیم اتاق لیبر شروع کردیم ورزش کردن و دوش گرفتن تا ساعت۲ دوباره معاینه شدم گفت ۵ سانتی باید کیسع آبتو بزنیم.اومدن کیسع آب رو پاره کردن و تازه دردام داشت شدت میگرفت طوری که نمیتونسم تحمل کنم و داد میزدم
بهشون گفتم زنگ بزنین دکتر بیهوشی بیاد اسپاینال تزریق کنه گفتن باید ۶ سانت بشی بعد میاد
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز