من سر دوتا پسرم رفتم ارایشگاه برای مو و مژه و اینا شیک رفتم بیمارستان با پیراهن ابی سفارش دادم مخصوص عکس بیمارستان.سر اولی عالی بود بدون درد زایمان شد و سر ۴ ساعت راه رفتم. خونه هم تا دو روز درد داشتم بعد خوب شدم مهمونی گرفتیم خودم غذا درست کردم.. سر دومی دکترم وقت عمل که گذاشت گفت زیر میزی میخوام رفتم سراغ یکی دیگه دکتر دیر رسید ساعت ۱۰ وقت عملم بودتا بعد از ظهر علاف بودم که بیاد اخر امد عملم نمیدونم چرا طولانی شد. ولی گفت راضی بودم رفتم بخش تجویز کرده بود تا ۸ ساعت چیزی نخورم راه نرم .هیچی دیگه منو خوابونده بودن تا ۱۱،۵ شب گرسنه . بعد اثر بی حسی ها تموم شد بهم بیحسی نمیزدن از درد تا صبح گریه کردم. دیگه تا ۳ صبح هم نتونستم راه برم. خونریزی شدید داشتم لخته خون ازم میامد. انگار شلنگ اب باز کردن .تمام تخت و مسیر توالت نابود شده بود. همسرم ترسیدت بود.. کمک پرستارها بهشون چند سری گفتیم همسرم همراهم بود گفتن طبیعیه. بعد خودشون امدن چک کردن رفتن دکتر کشیک رو اوردن دیگه نگم براتون تا صبح همه بیدار بودیم همه جا رو به خاک و خون کشیدم. خودشون مقصر بودن گفتم فکر کردن واقعی نمیگم. امدم خونه هم تا ۵ روز از درد گریه میکردم.دیگه انقدر درد کشیدم حوصله مهمون نداشتم هیچ کس نیمد خونمون
تاپیکم هست دیروز گفتم😁
من که کلا ازطبیعی میترسیدم هفته۳۴پسرم میخاست به دنیا بیاد یک هفته بیمارستان بستری بودم که دوروزش داخل بخش زایشگاه بودم هم وزن پسرم خوب بود هم آمپول ریه زده بودم اما بدنم قفل کرده بود ازترس و زایمان نکردم و مرخص شدم رفتم خونه
روز زایمان صبح ساعت ۷کلپاچه خوردم اخرین هوس بارداری😂ساعت ۹رفتم بیمارستان تا سونو وصل کردن تا دکتر اومد شد ساعت ۵ساعت ۵:۱۰ پسرم دادن بغلم سزارین خیلی راحته اصلا درد نداشتم
والا من روز اول عید بود دردم گرفت دکتر گفت نهارخوری بخور بیا خوردم رفتم تهران گفت که قراره دوم عید سزارین بشی برو فردا صبح یعنی دوم عید شش صبح اینجا باش ولی به شش صبح نرسید ساعت دوازده شب دردم گرفت با گریه رفتیم بیمارستان دکتر گفت الان میتونی طبیعی زایمان کنیا گفتم نه بمیرمم نمیخوام طبیعی زایمان کنم رفتم سزارین ساعت چهار صبح شدم که همه رو از خواب بیدار کردم تمام پرستارا خواب بودن
والا منم روز عید قربان بود انقد اون روز اینور اونور رفتم خونه بردار شوهرم بودیم دیگه شب اومدیم خونه دیدم یه دردای ریز دارم گوش نکردم بد از قربونیمون یکم دل جیگر مونده بود آوردم اونم پختیم با شوهری خوردیم 😁😁😅😅بدش گفتم یکمی درد دارم دیگه ساعت ۱۲ نیم بود راه افتادیم بخ سمت بیمارستان با خودم میگفتم چیزی نیس باز الان میگه برو بدن بیا ولی رفتم معاینه شدم گتن اره باز شدی بدو برو بزاع دیگه ساعت ۱ بود دردام شروع شد ساعت ۲نیم ۳ بچه به دونیا اومد 🤣😅
منم درد نداشتم هفته ۴۱ بودم با عمم رفتیم بابت بیمه جنتا سوال بپرسه منم از اونجا رفتم ی ان اس تی بدم ک مطمعن بشم حال بچه خوبه دیگ خسته شده بودم شنیده بودم دستتو فشار بدی ب اون چیزی ک روشکمت بستن درد ثبت میکنه چند بار فشار دادم وقتی جوابش اومد گفتن عه دردات شروع شده دوباره گرفتن ولی دیگ فشار ندادم ببینم واقعییه یا نه ک دیگ گفتن اره انقباض داری و بستری کردن ساعت حدودا ۲ اینا بود دیگ عمم زنگ زد ابجیم اومد شوهرمم زنگ زدن تهران بود تا بیاد همدان منم تا بردن بالا بدون هیج امپول فشار و اینا ی دفعه ای دردام شروع شد تا ساعت ۸ درد کشیدم حدودا ۵ ساعت ۴ سانت شده بودم ک گفتن بچه پی پی کرده سزارین اورژانسی شدم ساعت ۸ونیم عمل شدم ۱۰ ام اومدم تو بخش یک ساعتم ریکاوری بودم درد طبیعی خیلیییی زیاد بود واقعا فک کنم خدا دید نمیتونم تحمل کنم گفت بزار بفرستمش سزارین از اولشم از طبیعی میترسیدم بچمم تا بهم نشون دادن فقط گفتم چقد شبیهه باباشه و بی حال افتادم 😂
شوهرم پلیس هس اون روزش خونه نبود شیفت بود
زیر دلم کمرم اینها درد میکرد از بس اونو از سرکار کشونده بودم خونه
بهش زنگ زدم درد دارم گفت بخدا هیچی نیس وقتت نشده ماه درد هستش منم از درد میپیچیدم
بعد واسه مامانم زنگ زدم قطع کردم دیدم یه چیزی تویی شلوارم افتاد ترسیدم خیلی همش هم گریه میکرد زنگ زدم دباره به شوهرم گفت بیا کع یه چیزی تویی شلوارم افتاد میتزسیدم نگاه کنم 😂😂😂
اومد رفتیم بیمارستان معاینه کرد 2ثانت باز شده بود
چون ورم داشتم نمیتونستم طبیعی 😪12ساعت درد کشیدم
بعد بچه متفوع کرد کرد فرستادن اتاق عمل خیلی زجر کشیدم
زود بی حسی زدن بچه برداشتم
ریکاوری بردن پرستار اومد شکمم رو فشار بده نزاشتم دستشو یع طرف انداختم بهام لج کرد
نمیتونستم تکون بخورم از بس درد داشتم وایییی لحظه ی که گفتن باید راه بره بلند شدم دونفر دستمو داشتن سرم گیج میرفت 😭😭🥴اینم از زایمان من
الان انقدر بهم استرس واردشده هر شب خواب میبینم دوماه دیگه بچم به دنیا میاد 😭😭😭
منم ۵ صب اماده شدم مادر شوهر و پدر شوهر مامانم زنگ زدم رفتیم بیمارستان۷ رسیدیم تخت نبود تا ۱۰ موندیم رفتم نوار قلب ساعت ۱۱ سوند وصل کردن بعد رفتم اتاق عمل اصلا استرس نداشتم ساعت ۱۲:۱۰ دیقه دلسا ب دنیا اومد منم گریه کردم و تا ساعت ۲ تو ریکاوری بودم پمپ درد هم نداشتم درد هم نداشتم فقط میلرزیدم بعد اینکه بی حسی رفت نامردا اومدن ماساژ شکم دادن فردای اون روز هم مرخص شدم
😍چ خوب ما باید ۴ صبج بیمارستان میشدیم ک کارامو کنم ۷ وقت عملم بود ، داشتیم میرفتیم بالا ک گفت فقط شوهرت میتونه بیاد من دلم پر شد پرستار گفت قایمکی مامان و شوهرت بیان
بردمون بالا سوند و ازمایش و اینا
من قبل سوند رفتم سرویس دیدم لک دارم دردم داشتم فهمیدم اگ اونروز سزارین نمیشدم حتما طبیعی بدنیا میومد😅 استرس داشتم رفتم اتاق عمل کمتر از ۲۰ دقیقه بچمو دادن بغلم🥲😍 سزارین عالی بود راضی بودم تنها بدی زایمانم این بود ک بدنم ب نخ بخیه حساسیت داشت زخمام باز میشد
فقط خداروشکر طبیعی نبودم🫠
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.