مامای مهربون گفتن همه چی خوبه و روال عادیه و هنوز وقت زایمانت نیست باید یکم تحمل کنی تا روی زیبای گل دخترتو ببینی🌸🌱
خیلی انرژی میدادن خیلی کمکم کردن من خیلی مدیون ایشونم. مث یه مادر دلسوز چشم ازم برنداشتن...
ولی من دیگه طاقتم تموم شده بود و خسته بودم
کیسه آبمو زدن سر بچه کامل مشخص بود ولی خبری از حس زور نبود...گل دختری جا خوش کرده بود🥰
تماس گرفتن دکتر اومد و ایشونم همین حرفو زدن گفتن اگه مایل باشید بریم بیمارستان سرم فشار بزنیم چون خیلی خسته شدی و دیگه نمیتونستم همکاری کنم.
حاضر شدیم رفتیم
تو راه یهو همون دردای اخر سراغم اومد🙄 رسیدیم مامای مهربون ماما همراهم شدن و کارامو کردن
همین که منو گذاشتن روی تخت گل دختر زیبام بدنیا اومد❤
و چ حسی بهتر از حس سبکی بعد زایمان؟😍

ولی خب خیلی جالب بود تا دقیقه نود خونه بودیم و همه دردارو کشیدم اما خواست خدا چیز دیگه ای بود☺

خداروشاکرم که هیچوقت منو تنها نذاشت بهش اعتماد کردم توکل کردم اونم دستمو گرفت..
الهی که دخترم کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها شه
الهی همه بچه هامون عاقبت بخیر شن🌸🌱🥰

۲۲ پاسخ

عزیزم😍
حضرت زهرا نگهدار دختر نازتون باشه🥰
حرفای بقیه رو به دل نگیر یه گوشتو در کن و یه گوشتو دروازه🙈
شما با خدا معامله کردی پس نباید یه سری حرف از یسری ادم سطحی برات مهم باشه😊

افرین بهت بانوی شجاع.
اگه بحث بی حیایی بود چجور به به چه چه و حمایت میکردن.
خانوما انگار به کل یادشون رفت مادرا و مادر بزرگ های ما چطوری زایمان میکردن!😑یه جوری براشون عجیب غریب بود انگار از آغاز خلقت همه تو بیمارستان بدنیا اومدن سونو و دکتر میرفتن😐 اگه قبلا میشد الانم میشه چیز عجیب غریبی نیست.
من مامانم دهه هفتاد و هشتاد زایمان کرد تو خونه دکترش.حتی بدون اینکه سونو تعیین جنسیت بده.

عزیزمممم
انشالله دخترت سالم و خوشبخت و عاقبت به خیر باشه💕💕 خدا حفظش کنه😍
آفرین به صبر و ایمانت
واقعا غبطه خوردم
من هیچوقت نمیتونم اینطوری باشم🥲 من زایمان طبیعی بودم با اپیدورال و باز هم خیلی درد کشیدم و پشیمونم و همیشه میگم اگه خدا دوباره بهم نینی داد حتما میرم سزارین!
خیلی درد کشیدم و در حد توان و صبر من نبود...کم آوردم....تا مدت ها کابوس دیدم...

خیلی خوب بوده 💜

فاطمه جانم
خیلی کارخوبی کردی🤩😍ممنون ک تجربه قشنگتوگفتی
منم ازاول بارداری رفتم پیش مامایی ک گف میام توخونه خودت زایمانت میکنم ولی واقعا جرات نکردم اینکاروکنم
چقد خوبه ک تواین جراتوداشتی و خدا پناهت بوده همیشه
ان شالله ک زهرای قشنگمون مثل تولدقشنگش همیشه خوشبخت و عاقبت بخیریاشه🩵🌱

خیلی خوب بود لذت بردم
خداپشت وپناه خودت ودختر باشه فاطمه جان🌱🌸

مامان سویلای تاپیک رو پاک کردی. کسی مقابل علم خدارو قرار نداد.علم رو خدا قرار داده و ضد علم نیست. مسئله اینه که علم قراره جان انسان رو نجات بده یا از بین ببره‌.هروقت علم تونست بیماری های ژنتیکی رو در دوران جنینی درمان کنه غربالگری ها بهترین کارن. در حال حاضر هیچ فایده ای ندارن.وقتی علم راه حلی برای درمان نداره حق نداره بیمارها رو حذف کنه بهتره وجودشون رو قبول کنه و برای پیشرفت و درمانشون تلاش کنه. این میشه پیشرفت جامعه بشری و بهتر شدن دنیا

نع دیگه خراب شد نباید زنگ میزدی دکتر شاید خدا میخواست بچه تو یه جور دیگه دنیا بیاد یا نیاد

چجالب اتفاقن خوب بوده همه درداتو خونه کشیذی بعد رفتی بیمارستان تجربه جالبی بود حضرت زهرا نگهدار بچه هامون

خیلی عالی بود.
اینکه توی خونه درد داشتی و تحمل کردی زود نرفتی عالیه.
من بدون درد رفتم بیمارستان تا کامل آمادگی پیدا کنم۱۶ ساعت طول کشید خیلی اذیت شدم ولی باز حداقل با اطمینان خاطر ونزدیک زایمان رفتی بیمارستان که این عالیه

چقدرررررقشنگ بووود،عااااااالی، خیلی دوست داشتم بدونم، ممنون نوشتی

چ جالب بود فاطمه جان
خداقوت بهت عزیزم
خدابهت توان بده داخل تمام مراحل زندگی ات عزيزم
ماشالله به این ایمان و ارده عزیزدلم
ماشالله ب ایمانت
خداوند دخترتو حفظ کنه و زیر سایه ائمه باشه
ی سوال بیمارستان رفتی بهت گیر ندادن چرا الان اومدی؟

بهت افتخار میکنم فاطمه جونم که اینقدر قوی هستی
گوشاتو به نظرات بقیه مخالف ببند اینا همونان که با آغوش باز از سقط جنین طرفداری میکنن و میگن کسی سقط کرد قضاوتش نکنین
مبادا تاپیکاتو بخاطر پیاماشون پاک کنی بذار باشه
منم خیلی دوست داشتم تو خونه زایمان کنم و ترس از بیمارستان داشتم ولی نشد
و واقعا جونمو تو بیمارستان در اوردن
ماشاالله بهت که اینقدر قوی هستی و ایمان محکمی داری❤️❤️❤️🫂🫂

عزیزم.. میدونم زایمان در خانه توی خارج رواله .. ولی توی ایران ممنوعه ! و واسه شناسنامه گرفتن مشکل پیش میاد .. و حتی برای اون ماما ک این کارو قبول کرده دردسر میشه !

عزیزم
زهرا خانم ناز سالم باشه ان شاءالله ❤️

خیلی هم عالی♥️

الهی آمین🍃

من منتظر بودم بیای بگی تو خونه زایمان کردی دیدم نوشتی رفتی بیمارستان

کدوم شهر رفتید برای زایمان؟؟؟

عزیزم ببخشید تو خونه زایمان میکردی برا شناسنامه و اینا چجوری میشد
میشه بگی
مثلا فرداش باید می‌رفتید کجا ک گواهی تولد بدن؟

چقد هزینه ات شد؟

عه اخرش رفتین بیمارستان من همش منتظر بودم بلینم بند ناف و کارای نینی چجوری تو خونه میکنن

سوال های مرتبط

مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱۷ ماهگی
صبح ساعت۶ با درد خیلی خفیف بیدار شدم
خیلی دردش عجیب و جدید بود 😅
هم خوشحال بودم هم منتظر هم ترس داشتم!🥰
دیدم ماما هم باهام تماس گرفته و پیام داده.. سریع زنگ زدم گفتن به امیدخدا حرکت کن اینجا همه چی برات آمادست منتظرتم🥰❤
یه دوش گرفتم و با مامان و همسرم حرکت کردیم...
ساعتای ۱، ۲ ظهر بود که رسیدیم
بی صبرانه منتظر دیدن مامای مهربونم بودم
بغلم کردن دلداریم دادن ینی منو بگی انگار سااالهاست این خانومو میشناسم انقد به دلم نشست🥺🤍

مارو بردن یه خونه با تمام تجهیزات نماز خوندیم ایشونم وضو گرفتن و دائم ذکر میگفتن
صدای قلب بچه رو چک کردن و کمرمو ماساژ دادن برا تسکین درد...و معاینه کردن ولی اصلا درد نداشت برخلاف چیزایی ک شنیده بودم!! ایشون اصلا نگاه نمیکردن و خیلی کار بلد بودن (چیزی که ازش خجالت میکشیدم خداروشکر خیلی مراعات میکردن)
ازم پرسیدن مگه رابطه نداشتی؟؟ گفتم نه و خیلی ناراحت شدن گفتن این کارو سخت میکنه😔😔😔😔
خلاصه تا اذان مغرب دردای من خفیف بود نماز خوندیم
چندتا لقمه کباب خوردم، کاچی بهم دادن دیگه کم کم داشت دردام زیاد میشد

ادامه تایپیک بعد
مامان سپهر مامان سپهر ۱ سالگی
مامان آیه جان مامان آیه جان ۲ سالگی
مامان شکلات🩷تو‌دلی🩵 مامان شکلات🩷تو‌دلی🩵 هفته سی‌وپنجم بارداری
وای امشب خیلی شب بدی بود 😥داییم اومد دنبالم که برم خونه مامانم هیچی رفتم وسایلم جمع کردم گذاشتم تو ساک هی تو این اتاق و اون اتاق میگشتم وسایل جمع میکردم و هیچی جمع کردم بایه قابلمه غذا رفتم سوار ماشین داییم شدم رسیدیم خونه مامانم پیاده شدم رفتم خونه بعد هرچی گشتم خداا پستونک بچم نیس فق یادم بود که گذاشتم تو ساک ولی هرچی ساکو زیر و رو کردم نبود تو ماشین نبود تو خونه مامان خونهدخودم گشتم نبودد با خودم گفتم خداااا پستونک بچم چش شد حالا چیکار کنم بدون پستونک طاقت نمیاره هیچی به بردارم گفتم بریم داروخونه پستونک بگیریم ماشین نداشتیم منتظر شدم تا پسر عموم ماشین عموم رو بیاره سوار شدیم رفتیم خداا داروخانه ها بسته بودن سریع زنگ زدیم به یه دوستم که تو داروخونه کار میکنه کلید داشت اومد در و باز کرد برداشت داد بهمون خدا خیرش بده، 😔دخترم غذا دادم و تو راه هم خوابش برد خداروشکر اذیت نشد ولی برا خودم خیلی سخت بود هرچی گشتم پستونک بچم ندیدم حتی تو کوچه تو حیاط همه جا یهنی شب بدی بود برام الان رسیدیم خونه، حس میکنم خیلی مادر بی لیاقتی ام 😭😭😭
مامان ساحل مامان ساحل ۱ سالگی
پارت ششم تجربه زایمان من
خوب رفتیم تو اتاق عمل ساعت ۹بود رفتم اتاق عمل دکتر بیحسیم مرد بود دوتا پرستار خانومم بودن و دکترم یه پریتارا باردار بود دلم ضعف رفت شکم داشت 🥰
بعد موهام ریخته بود بیرون نمیتونستمم جمعشون کنم کلاه سرم بود بافتع بودما ولی بازم بیرون بودن بعد نشستم که بی حسی بزنن دکتر موهامو داد جلو تا بی حسی و بزنه بعد دوباره موهام افتاد پشت دمتره اومد گفت موهاتو دادم جلو که سوزنو بژنم بگیرش نیاد عقب باز 🤣🤣 پرستاره گفت ماشالا چه موهای خوشگلی داری مث خودت خوشگلن 😁منم خردوق شده بودم بیحیسو زدن و من خوابیدم رو تخت و دستامو بستن و پرستارا باهم حرف میزدن دکترم گفت چیزیو حس میکنی گفتم اره داری نشگونم میگیری گفت نه کاریت ندارم هعی بعدشم گفتم چرا نشگونم میگیرید پریتار خندش گرقته بود گفت نه نشگون نیمیگرن گفتم چرا دکتر بیهوشی یه چیزی زد تو سرممم گفت کمکم چشمات بسته میشه گفتم باشه و دیگه خوابم برد بعد چشمامو باز کردم دکترم گفت دخمل خوشگلتم بدنبا اومد دیکه خیالم راحت شد که یهو حالم بد شد و گفتم دارم بالا میارم گفتن توری نی بیار دیگه یهو باز بیهوش شدم و ساعت یازده بود که چشمامو باز کردم دیدم دو ریکاوریم