صبح ساعت۶ با درد خیلی خفیف بیدار شدم
خیلی دردش عجیب و جدید بود 😅
هم خوشحال بودم هم منتظر هم ترس داشتم!🥰
دیدم ماما هم باهام تماس گرفته و پیام داده.. سریع زنگ زدم گفتن به امیدخدا حرکت کن اینجا همه چی برات آمادست منتظرتم🥰❤
یه دوش گرفتم و با مامان و همسرم حرکت کردیم...
ساعتای ۱، ۲ ظهر بود که رسیدیم
بی صبرانه منتظر دیدن مامای مهربونم بودم
بغلم کردن دلداریم دادن ینی منو بگی انگار سااالهاست این خانومو میشناسم انقد به دلم نشست🥺🤍

مارو بردن یه خونه با تمام تجهیزات نماز خوندیم ایشونم وضو گرفتن و دائم ذکر میگفتن
صدای قلب بچه رو چک کردن و کمرمو ماساژ دادن برا تسکین درد...و معاینه کردن ولی اصلا درد نداشت برخلاف چیزایی ک شنیده بودم!! ایشون اصلا نگاه نمیکردن و خیلی کار بلد بودن (چیزی که ازش خجالت میکشیدم خداروشکر خیلی مراعات میکردن)
ازم پرسیدن مگه رابطه نداشتی؟؟ گفتم نه و خیلی ناراحت شدن گفتن این کارو سخت میکنه😔😔😔😔
خلاصه تا اذان مغرب دردای من خفیف بود نماز خوندیم
چندتا لقمه کباب خوردم، کاچی بهم دادن دیگه کم کم داشت دردام زیاد میشد

ادامه تایپیک بعد

۸ پاسخ

خوشم میاد از صبوری و ایمانتون

خب تجهیزات میگی داشته یه حوری درماتگاه بوده دیگه مثلا یه جوری مثل اتاق زایمان ...اززایمان درخانه تصور روفرش زاییدن اینامیادجلوچشم آدم

ولی خودت قدر خودت حتما بدون
.
خواسته هات به شوهرت بگو و هر چی دوست داری بهش بگو به دل خودت چیزی نزار

چه جراتی داشتی ماشاالله

این ایمان به خداست که صبر رو زیاد میکنه 👌🏻👌🏻

ماشالله هزارماشاالله چه جراتی داشتی،کیع کردم ازت

من از زایشگاه بدم میاد مادربزرگ من قدیم مامایی میکرد تو خونه حتی خود منم موقع تولدم مادر بزرگم ماما بوده

مامان من دهه ۷۰ و ۸۰ که همه بیمارستان و زایشگاه میرفتن،
ما رو تو خونه پزشکش بدنیا اورد🥲 پزشکش طبقه پایین خونش یه درمانگاه طور، اتاق زایمان داشت...

سوال های مرتبط

مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱۷ ماهگی
با همسرم درمیون گذاشتم اولش مخالفت کرد بعد که خودش رفت از چندتا اساتید طب سنتی تحقیق کرد و پرسید متوجه شد یه چیز طبیعیه و توی خیلی از کشورای غربی هم زایمان هاشون تو خونه انجام میشه دیگه کم کم راضی شد

خب یه سری تدابیر بهم گفتن باید انجام بدم که یخورده برام سخت و حوصله سَر بَر بود ولی تا حدودی انجام دادم
گذشت و گذشت تا رسیدم به هفته های اخر ورزشا رو بهم گفتن و اینکه مهم تراز همش رابطه🔞
ولی من جز ورزشها نتونستم تدابیر دیگه رو انجام بدم تقریبا ماه اخر خونه مامانم بودم و همین مسئله مشکل ساز شد!!!

با ماما در ارتباط بودم شرح حالمو میگفتم و قرار شد زمانی که دردام شرو شد حرکت کنم! به کجا؟؟ به یه شهر دیگه با فاصله ۴ ساعت، بله من انقدر به انتخابم مطمئن بودم که قبول کردم برم یه شهر دیگه!!

خلاصه چهل هفتم تموم شد و هیچ دردی نداشتم
شبی که فرداش وارد ۴۱ هفته میشدم لک دیدم و تماس گرفتم تدابیر دادن انجام دادم
و
بالاخره روز موعود فرا رسید🥺😍

ادامه تایپیک بعد
مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱۷ ماهگی
مامای مهربون گفتن همه چی خوبه و روال عادیه و هنوز وقت زایمانت نیست باید یکم تحمل کنی تا روی زیبای گل دخترتو ببینی🌸🌱
خیلی انرژی میدادن خیلی کمکم کردن من خیلی مدیون ایشونم. مث یه مادر دلسوز چشم ازم برنداشتن...
ولی من دیگه طاقتم تموم شده بود و خسته بودم
کیسه آبمو زدن سر بچه کامل مشخص بود ولی خبری از حس زور نبود...گل دختری جا خوش کرده بود🥰
تماس گرفتن دکتر اومد و ایشونم همین حرفو زدن گفتن اگه مایل باشید بریم بیمارستان سرم فشار بزنیم چون خیلی خسته شدی و دیگه نمیتونستم همکاری کنم.
حاضر شدیم رفتیم
تو راه یهو همون دردای اخر سراغم اومد🙄 رسیدیم مامای مهربون ماما همراهم شدن و کارامو کردن
همین که منو گذاشتن روی تخت گل دختر زیبام بدنیا اومد❤
و چ حسی بهتر از حس سبکی بعد زایمان؟😍

ولی خب خیلی جالب بود تا دقیقه نود خونه بودیم و همه دردارو کشیدم اما خواست خدا چیز دیگه ای بود☺

خداروشاکرم که هیچوقت منو تنها نذاشت بهش اعتماد کردم توکل کردم اونم دستمو گرفت..
الهی که دخترم کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها شه
الهی همه بچه هامون عاقبت بخیر شن🌸🌱🥰
مامان ساحل مامان ساحل ۱ سالگی
پارت پنج تجربه زایمان من
میخاستن معاینم کنن که بیینن موقعه زایمانم یا نه منم هم خجالت میکشیدم هم میترسیدم از معاینه
از بس میگفتن درد داره بهم گفتن لبلسامو عوض کنم عوض کردمو خوابیدم رو تخت معاینم کردن گفت دهانه رحمشش ۶سانته خیلی درد نداشت قابل تحمل بود همون موقعه زنگ زدن دکترمو ازم ان سی تی گرفتن دکترم گفت بستریش کنید الان خودمو میرسونم اومدن سوند بزنن تنو. بدنم لرزید ولی سوند درد نداشت یکم سوزش داشت که وقتی رفتم بیخشی بهم زدن تموم شد 🥺همه پرستارا عاشق من شده بودن و دعوامم میکردن چرا زود ازدواج کردی یه پرستار بهم گفت رفتی اتاق عمل دعام کن منو
دکترم سر ده دقیقه رسید گفت ماملن کوچولو دوروز اخرم تاقت نیورد نینیت🤣
اتاق عملو اماده کردن و میخاستم برم واسه بستری شوهرمو دیدم و همه اومدن دنبالم خیالم راحت شد دم اتاق عمل منتظر بودم تا برمیتو واسه عمل که همسرم میخاست ازمون سلفی بگیره پرستار گوشی و گرفت و ازمون عکس گرفت پرسنل بیمارستان خیلی‌مهربون بودن🥺🥰 یع عکس قشنگم انداختیم دم اتاق عمل. دکترم اومد همسرمو دید گفت همسرته گقتم بعله گفت خوب همسزتم مث خودت کوچولوعه🤣🤣
مامان دُرین🌱 مامان دُرین🌱 ۱۷ ماهگی
به عنوان یه مامان که از نوزادی به دخترش شیر خشک داده میخوام تجربم رو از شیشه شیر هایی که استفاده کردم بگم
تقریبا بیشتر شیشه شیر هارو برای درین گرفتم
دو ماه اول دکتر بروانز داشت خییلی برای کولیک و رفلاکسش خوب بود ولی چون شستش سخت بود بعد دوماهگی براش اونت گرفتیم
تا شش ماهگی اونت داشت بعدش هی اور شی
من از اونت سری قدیم خیلی راضی بودم عالی بود
ولی از هی اور شی نه.. برخلاف ظاهر قشنگش خیلی باگ داشت مهم ترینش گرون بودن سرشیشه بود که ۷۰۰ بود زود به زود هم پاره میشد
ما دوباره اونت گرفتیم برای درین ولی این بار سری جدید اونت که واقعا مضخرفه بچه رو کلافه میکنه شیر در نمیاد سوت هم میزنه..
دوباره گشتیم سرشیشه قدیمی اونت پیدا کردیم گذاشتیم رو شیشه شیر جدید و استفاده کردیم تاالان
دیگه الان باید شیشه شیرش عوض میشد دنبال سری قدیمی اونت بودم که پیدا نمیشد
دیروز داروخونه این شیشه رو دیدم بیبی لنده خریدمش
باید بگم حتی از اونت بهتره..
هم سرشیشه نرم داره هم انتی کولیکه
درسته کپیه ولی یه کپی خیلی باکیفیت..
من که واقعا راضی بودم ازش👌🏻
شماهم اگر استفاده کردین تجربتون رو بگین راضی بودین یا نه🥲