۱۰ پاسخ

اینکه تا۹ماه مامایی که قرار تورو زایمان کنه اصلا ندیده باشی اعتماد کنی و بری شهر دیگه یک طرف و اینکه به علم و دکتر و سونو اعتماد نداشته باشی هم یک طرف
التماس تفکر

عزیزم مشتاقم مابقیش رو هم تعریف کن😍
کاری به حرف بقیه هم نداشته باش!
این جماعت هرکاری کنی یچیزی میگن!

خیلییی عالی بود بقیش هم بزار فاطمه جان♥️

بعدشم با شتر برمیگشتی 🙄

خودت خوبی خدا هم برات کم نزاشته عزیزم 🌹

اگر خدایی نکرده حین زایمان اتفاقی برا خودت یا بچه میوفتاد میخواستی چکار کنی
لااقل تو بیمارستان همه تجهیزات هست برای این طور مواقع

جاللبه مشتاقم بقیشو بدونم

فاطمه
بقیشو بذاری هاااا

خوش به حالت که یه احمقی

اوووی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱ سالگی
صبح ساعت۶ با درد خیلی خفیف بیدار شدم
خیلی دردش عجیب و جدید بود 😅
هم خوشحال بودم هم منتظر هم ترس داشتم!🥰
دیدم ماما هم باهام تماس گرفته و پیام داده.. سریع زنگ زدم گفتن به امیدخدا حرکت کن اینجا همه چی برات آمادست منتظرتم🥰❤
یه دوش گرفتم و با مامان و همسرم حرکت کردیم...
ساعتای ۱، ۲ ظهر بود که رسیدیم
بی صبرانه منتظر دیدن مامای مهربونم بودم
بغلم کردن دلداریم دادن ینی منو بگی انگار سااالهاست این خانومو میشناسم انقد به دلم نشست🥺🤍

مارو بردن یه خونه با تمام تجهیزات نماز خوندیم ایشونم وضو گرفتن و دائم ذکر میگفتن
صدای قلب بچه رو چک کردن و کمرمو ماساژ دادن برا تسکین درد...و معاینه کردن ولی اصلا درد نداشت برخلاف چیزایی ک شنیده بودم!! ایشون اصلا نگاه نمیکردن و خیلی کار بلد بودن (چیزی که ازش خجالت میکشیدم خداروشکر خیلی مراعات میکردن)
ازم پرسیدن مگه رابطه نداشتی؟؟ گفتم نه و خیلی ناراحت شدن گفتن این کارو سخت میکنه😔😔😔😔
خلاصه تا اذان مغرب دردای من خفیف بود نماز خوندیم
چندتا لقمه کباب خوردم، کاچی بهم دادن دیگه کم کم داشت دردام زیاد میشد

ادامه تایپیک بعد
مامان پناه💫 مامان پناه💫 ۱ سالگی
سلام صبح تون بخیر عزیزانم☀️
من تا سه بیدار بودم خسته و سر درد شدید اومد سراغم🥺
همسرم بیدارشد گف بخواب من هستم😍
تا ۵ صبح همسرم بیدار بود ☺️
میگفت نیم ساعت بعدی که تو خوابیدی تب پناه اومد پایین😍
ممنون بابت تاپیک قبلیاون و جویای حال پناه بودین و ممنون از دوستانی که راهنمایی کردن و بهم گفتن چیا انجام بدم💓
و عزیزانی که قراره واکسن۱۸ماهگی به بچه های گلشون بزنن😍
اصلااا و اصلاااا استرس نداشته باشین یعنی من اونقد به خودم استرس داده بودم و اروم نبودم به پناه هم منتقل کرده بودم🥺
حتما شیاف استا و دیکلوفناک، شربت بروفن، قطره استامیفن در دسترستون باشه ☺️
من با اینکه خونه مادرشوهرم بودم و مادرشوهرم کمک حالم بود ولی باز استرس داشتم☹️🥲
خلاصههه از تجربیات من اینکه تا وقتی که من بیدار بودم استرسمو منتقل کرده بودم به پناه، همسرم که بیدارشد اروممون کرد و من خوابیدم همسرم با کمال ارامش پناه رو خوابونده بود و تبشو اورده بود پایین☺️😍
عکس: مربوط به چندروز پیش📷
مامان 🦋ترنمم🦋 مامان 🦋ترنمم🦋 ۱ سالگی
یادمه پارسال آذر ماه بود که رفتم کیش ..
بنده خدا همسرم کلی برنامه ریخت برای این سفر که به من خوش بگذره چون فوق العاده افسرده شده بودم بعد از زایمان
زایمان خوبی هم نداشتم خیلی حالم بد بود دختر عمم با من زایمان کرده بود همه میگفتن بجه تو ریزه یه طفلکی هم میگفتن و میرفتن نمی‌فهمیدند با این حرفشون چی به سر من مادر میاد ..
خلاصه رفتم کیش ی ذره از آدما دور بشم تو کشتی بودم ک یه خانمی گفت بچت چند وقتشه منم با ذوق گفتم نزدیک ۴ ماه گفت وا چقدر ریزه ..
زدم زیر گریه دیگ نتونستم جلوی خودمو بگیرم لعنت فرستادم برای هرکسی که اینجوری میگه .
مسافرت کوفتم شد تو فرودگاه یه خانمی رو دیدم بچش تو کالسکه بود دیدم چقدر داشته ماشالله رفتم گفتم چند وقتشه
گفت فارسی نمیفهمم زنه روس بود
خدا خدا میکرد بگه دوسالشه یه سالشه
یه چیزی نگه ک دوباره بهم بریزم..
الان یک سال گذشته از اون موقع ولی هیچ وقت یادم نرفته چقدر مقایسه شدم ک بچت ریزه ریزه ..
ی دفعه یادم افتاد گفتم اینجا بنویسم .
مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱ سالگی
مامای مهربون گفتن همه چی خوبه و روال عادیه و هنوز وقت زایمانت نیست باید یکم تحمل کنی تا روی زیبای گل دخترتو ببینی🌸🌱
خیلی انرژی میدادن خیلی کمکم کردن من خیلی مدیون ایشونم. مث یه مادر دلسوز چشم ازم برنداشتن...
ولی من دیگه طاقتم تموم شده بود و خسته بودم
کیسه آبمو زدن سر بچه کامل مشخص بود ولی خبری از حس زور نبود...گل دختری جا خوش کرده بود🥰
تماس گرفتن دکتر اومد و ایشونم همین حرفو زدن گفتن اگه مایل باشید بریم بیمارستان سرم فشار بزنیم چون خیلی خسته شدی و دیگه نمیتونستم همکاری کنم.
حاضر شدیم رفتیم
تو راه یهو همون دردای اخر سراغم اومد🙄 رسیدیم مامای مهربون ماما همراهم شدن و کارامو کردن
همین که منو گذاشتن روی تخت گل دختر زیبام بدنیا اومد❤
و چ حسی بهتر از حس سبکی بعد زایمان؟😍

ولی خب خیلی جالب بود تا دقیقه نود خونه بودیم و همه دردارو کشیدم اما خواست خدا چیز دیگه ای بود☺

خداروشاکرم که هیچوقت منو تنها نذاشت بهش اعتماد کردم توکل کردم اونم دستمو گرفت..
الهی که دخترم کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها شه
الهی همه بچه هامون عاقبت بخیر شن🌸🌱🥰
مامان نویان مامان نویان ۱ سالگی
تجربه من از واکسن18ماهگی نبابت خونمون🧸💉
دیروز ساعت یازده واکسنو تزریق کردن براش اومدیم خونه من هر ده دقیقه چکش میکردم که تب کرده یا نه همه چیم عادی مثل روزای دیگه بود بازی میکرد می دوید غذاام خورد تا غروب که ساعت خوابشم بود چک مردم حس کردم داره داغ میشه قطره دادم و خوابوندم باز چک میکردم که دیدم قطره جواب داده و اون یکم حرارتم کم شده خداروشکر از اون ساعت هر شیش ساعت قطره رو میدادم چون زیاد تب نکرد پا دردم نداشت و راحت بازی و جنبو جوش میکرد مثل قبل شبم تا صبح هر یک ساعت بیدار میشدم چک میکردم ولی تا موقع قطرش نمیرسید دمای بدنش اوکی بود دقیقا عر شیش ساعت که موقع قطرش بود داغ میشد که قطره میدادم و اوکی میشد الانم از7صبح دیگه تب نکرده و همه چی خوبه خداروشکر خواستم بگم من خیلی چیزای وحشتناکی از این واکسن شنیده بودم و بدجور میترسیدم چندبار تصمیم گرفتم نزن باز دلم نیومد برای راحتی خودم بچه واکسیناسیون نشه واقعا مثل واکسنای دفعه های گذشته بود و خداروشکر ابن مرحله ام به خوبی و خوشی پشت سر گذاشتیم🩵🧸🍼
مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱ سالگی
با همسرم درمیون گذاشتم اولش مخالفت کرد بعد که خودش رفت از چندتا اساتید طب سنتی تحقیق کرد و پرسید متوجه شد یه چیز طبیعیه و توی خیلی از کشورای غربی هم زایمان هاشون تو خونه انجام میشه دیگه کم کم راضی شد

خب یه سری تدابیر بهم گفتن باید انجام بدم که یخورده برام سخت و حوصله سَر بَر بود ولی تا حدودی انجام دادم
گذشت و گذشت تا رسیدم به هفته های اخر ورزشا رو بهم گفتن و اینکه مهم تراز همش رابطه🔞
ولی من جز ورزشها نتونستم تدابیر دیگه رو انجام بدم تقریبا ماه اخر خونه مامانم بودم و همین مسئله مشکل ساز شد!!!

با ماما در ارتباط بودم شرح حالمو میگفتم و قرار شد زمانی که دردام شرو شد حرکت کنم! به کجا؟؟ به یه شهر دیگه با فاصله ۴ ساعت، بله من انقدر به انتخابم مطمئن بودم که قبول کردم برم یه شهر دیگه!!

خلاصه چهل هفتم تموم شد و هیچ دردی نداشتم
شبی که فرداش وارد ۴۱ هفته میشدم لک دیدم و تماس گرفتم تدابیر دادن انجام دادم
و
بالاخره روز موعود فرا رسید🥺😍

ادامه تایپیک بعد