بلاخره منم زایمان کردم
به جرات میتونم بگم سخت ترین و دردناک ترین تجربه زندگیم بود
زایمانم قرار بود طبیعی باشه
پریروز تو خونه کیسه آبم سوراخ شد اندازه شاید نصف لیوان یهو ازم آب رفت
رفتیم بیمارستان
بستری شدم برای زایمان طبیعی ان اس تی گرفتن آمپول فشار زدن دردم شروع نشد
ان اس تی هم نشون میداد که ضربان قلب بچه ضعیفه
فورا منو بردن اتاق عمل برا سزارین
گفتن چون بند ناف دور گردن جنین بوده نمیذاشته جنین وارد کانال لگن بشه و درد شروع بشه کلی هم معاینه ام کردن که خییییلی سخت بود و دهانه رحمم رو نتونستن پیدا کنن
خلاصه که خدا میدونه چی کشیدم،خیلی سخت بود و خیلی ترسیدم ،از اتاق عمل وحشت کردم
بعدشم که درد خیلی خیلی شدید داشتم از درد گریه میکردم
همسرم و مامانم پیشم موندن
پسرمم چون اکسیژنش کم بود گذاشتنش تو دستگاه و دیشب دکترش گفت مشکلی نداره و مرخص شدیم
درد زایمان سزارین خیلی بیشتر از طبیعیه و زایمان طبیعی بعدش خیلی راحته
الان طوریم که حتی نمیتونم به بچم درست و حسابی شیر بدم
بخیه هام به شدت درد میکنن
برام دعا کنین که زود خوب شم 🙏🏻❤️

۷ پاسخ

انشاالله که زودتر به روال عادی برگردی نی نی ت مبارک

منم هر کاری میکنم عملم نمیکنن شکم اول بنظرت طبیعی خوبه

🧿❤️💋انشالله سلامتید بانوی زیبا

انشالله سلامتی خودت و کوچولوت

چشم دلت روشن قدمش مبارک و خیرباشع

واسه ماهم دعا کن

مامان قوی مبارکت باشه مطمن باش با قدرت مادری از پس دردا برمیایی قوی بمون🥰

بسلامتی مبارکه منم از همینش میترسم نکنه اخر سزارینم کنن فعلا که هیچ خبری نیس

انشالله قدمش پرخیرو برکت باشه برات به سلامتی این روزام میگذره سخته ولی شیرینه😍😍

سوال های مرتبط

مامان مامان🌰💙 مامان مامان🌰💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان من🥰
من قراربود ۳۸هفته ۳روز سزارین بشم اما دکترم چون شیفت نبود قرارشد ۳۸هفته۱روز زایمان کنم
روزیکه قرار بود برم بیمارستان از ساعت ۴صبح درد طبیعی شروع شد و همینجوری به اوج خودش می‌رسید داداش تقریبا نزدیک به هم شده بود و ترشحاتم فوق العاده زیاد به رنگ صورتی در اومده بود
دیگه ساعت ۶ رفتم بیمارستان جلو در بیمارستان حس کردم داغ شدم و فهمیدم کیسه آبم پاره شد همینجوری آب داغ ازم میرفت زایشگاه معاینه کردن ۴سانت بودم خیلی درد داشتم شدید
دیگه دکترم اومد چون دیابتی بودم وترشح سبز کم داشتم واینکه کیسه ابمم پاره شد دکترم گفت سری ببرینش اتاق عمل بعدم سزارین اورژانسی شدم نمیتونم بگم درد طبیعی بیشتره یا سزارین ولی برای من طبیعی غیر قابل تحمل بود و سزارین هم سختیش بیشتر موقع بلند شدن از تخت سختم بود وماساژ رحمی دردناک بود و سوند یذره چندش بود😁
در کل سختی هاش به شیرینی اون لحظه که بچه رو میبینی یه دنیا می ارزه
ایشالله همتون زایمان راحتی داشته باشید❤️
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
ساعت۱شب کیسه آبم ‌پاره شد ساک دخترم جمع بود ساک خودم نصفه با زور جمع کردم رفتم بیمارستان اونجا معاینه کردن و تایید شده پاره شدن کیسه اب
چون زایمانم سزارین بود و کادر اتاق زایمان میدونستن‌که دکترم فقط سزارین انجام میده کارای بستری‌ انجام دادن خوابیدم زیر دستگاه NST ساعت۲:۵۰ بستری شدم به دکترم زنگ زدن گفت ۷ اتاق عمل آماده باشه
من هم نامه روانشناس برای ترس از زایمان طبیعی داشتم هم کیسه آبم پاره شد بیمه تامین بازی درنیاورد
از ساعت ۶صبح دردام ریز ریز شروع شد و شکمم کوچیکتر شد چون داشت ازم آب میرفت دکترم اومد بردنم اتاق عمل بیهوش شدم و سزارین انجام شد
بعدشم تا بیهوش اومدم تماس پوست به پوست و آوردنم بخش
از سزارینم خیلی راضیم بازم برگردم عقب سزارین رو‌انتخاب میکنم چون از قبلش نه درد کشیدم نه اذیت شدم نه استرس به دنیا نیومدن نینی رو داشتم
درد سزارین با مسکن و پمپ درد قابل تحمل بود
۱۲ساعت ناشتا و ۲۴ساعت بعد راه رفتم سخت نبود راه رفتن اولش فقط پاهام بی حس بود
شیرم ندادم به دخترم یکم دادم اندازه یه ربع چون چرک خشکن های قوی بهم زدن شیرم نمیاد همه گفت از فردا شیرت کم کم شروع میکنه به اومدن
تنها عیب سزارین که عیب نیس فقط چون درد داره سخته ماساژ شکمی بود که خیلی اذیت شدم
ولی خوشحالم سزارین شدم و بلخره منو دخترم بهم رسیدیم🥹🥹🥹🥹
قسمت همه مامانای باردارن
مامان پایار مامان پایار ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین بیمارستان قائم کرج
من از بیمارستان خیلی خیلی خیلی راضی بودم ماما شیفت شب عااالی
حیف ک اون روز عملم با استرس گذشت
صبح ک رفتیم زایشگاه کارای پذیرش انجام دادیم و بعدش سوند وصل کردن بنظرم سختی سزارین سوند و ان اس تی گرفتن و منو بردن تریاژ و اتاق عمل و امپول بی حسی زدن ک خیلییی اروم زد و درد نداشتم
کل زمان عمل نیم ساعت بود من حین عمل خیلی استرس داشتم چون از قبل سونو داده بودم بند ناف دور گردن بچم بود خیلی ترسیده بودم یکم حین عمل گردن درد داشتم ک برام امپول زدن دردش کم شد
تو ریکاوری خیلی میلرزیدم ولی نمیدونم چرا برا من لذت بخش بود شکمم تو رزکاوری فشار دادن بچمو رو صورتم گذاشتن و اوردنم بخش
کل زمانی ک من زایشگاهو اتاق عمل و..بودم خانوادم از روی مانتور پشت در از تمام مراحلم با خبر بودن .تو بخش یه همراه خیلیی خوب کنارتون باشه من ابجیم بود ک واقعا حرفه ای بود بچم خوب سینمو گرفت تا ۸ ساعت بعد عمل هیچی نخوردم بعدش فقط نسکافه و اب میوه طبیعی و چای خوردم.اصلا اولین راه رفتن سخت نیست پرستارا شیاف گذاشتن راحت بود بلند شدنم فقط اصلااا نذارین مثانتون پر بشه تا ابکی خوردین تن تن برین ادرار کنید چون مثانه پر میشه درد میکنههه
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت اول طبیعی- سزارین
من سه شنبه نوبت دکتر داشتم ولی اینقدر که سوزش سر دل داشتم یکشنبه بدون نوبت رفتم دکتر، بهم گفت بعد از ظهر برو بیمارستان ان اس تی بگیر بگو بهم خبر بدن، من رفتم خونه نهار خوردم و دوش گرفتم و رفتم بیمارستان. اونجا ازم ان اس تی و فشار گرفتن خوب بود به دکترم که گفتن ،گفت یه آزمایش هم‌ بده به خاطر سوزش معده. آزمایش که دادم مشخص شد دفع پروتئین دارم و بستریم کردن برای ختم بارداری. معاینه هم که کردن دهانه رحمم کاملا بسته بود و هیچ انقباضی هم نداشتم.
یکشنبه ساعت هشت شب بستری شدم و بهم قرص دادن برای شروع دردها. دو مرحله بهم قرص دادن و تو سرمم هم دارو تزریق میکردن. دردها و انقباض هام تا فردا قبل از ظهر به مرور زیاد و شدید شد. تمام مدت هم دستگاه ان اس تی بهم وصل بود که خیلی به خاطر همون اذیت میشدم،چون دوست داشتم موقع دردها راه برم یا ورزش کنم که دردهام کنترل بشه ولی چون ضربان قلب و اکسیژن بچه پایین اومده بود نمی ذاشتن. میخواستم به پهلو بخوابم که بازم نمیذاشتن چون دهانه رحمم کج شده بود.
مامان نی نی 🩷 مامان نی نی 🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
۳۷ هفته بخاطر تکون های کم و ضربان قلب بد نینی سزارین اورژانسی شدم من چون از اتاق عمل میترسیدم کل بارداری ذهنم رو آماده زایمان طبیعی کرده بودم که اوضاع یه جور دیگه پیش رفت و رفتم اتاق عمل خلاصه سوند و اینا رو زدن و راهی اتاق عمل شدم به شدت استرس داشتم و میترسیدم اما به نظرم خود عمل و سوند گذاشتن و سوزن زدن توی کمر اصلا دردی ندارن و فقط اون حس فشار که فکر میکنی درد داری خیلی طول نکشید که اولش یه حس فشار و بعدش یه سبکی رو حس کردم انگار یه وزنه رو از تو شکمت بکشن بیرون و بعد صدای گریه هاش بردن تمیزش کردن و آوردن نشونم دادن و من کاملا مات و مبهوت بودم جوری که دکتر گفت بابا یه چیزی بگو تا بفهمه تو مادرشی 😁 و آوردن چسبوندن به صورتم تا باهاش حرف بزنم
حین عمل همش احساس فشار داشتم تو ناحیه شکم و قلبم همش انگار نفسم میخواست بند بیاد و خیلی این احساس بد بود برام بعد از عمل بدنم تو ریکاوری به شدت می‌لرزید خداروشکر که گذاشتن خانوادم رو اونجا ببینم و یکم آروم تر شدم از لحاظ روحی من پمپ درد هم داشتم که خیلی خوب بود برای کم شدن درد اما بازم دردم خیلی زیاد بود و خیلی سختی کشیدم اما سعی می‌کردم تحمل کنم و تو خودم بریزم و قوی باشم که اشتباهم همین بود و بعد سزارین تازه دردسرام و مشکلات شروع شد که باید یه تایپیک دیگه در مورد عوارض بعد زایمان بزنم
مامان گل پسری مامان گل پسری ۳ ماهگی
مامان جوجه برفی🎀🩷 مامان جوجه برفی🎀🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت ۱
همیشه دوست داشتم روز زایمانم‌ تو ذهنم یه روز خوب بمونه واسه‌همین سزارین رو انتخاب کردم واقعا همینطور هم شد ❤️
دکترم نامه داده بود که ساعت ۶ صبح برم بیمارستان خصوصی مادر بستری شم چند روز قبل عمل رفتم بیمارستان واسه کارای بیهوشی و بی حسی
انتخابم بیهوشی بود اما دکتر بیهوشی اجازه نداد گفت بی حسی خیلی بهتره بی حسی انتخابم شد و شنبه ساعت ۶ صبح با همسرم و مامانم رفتم بیمارستان
منو بردن بلوک زایمان خیلی خلوت بود یه خانوم کارشناس مامایی که خیلی مهربون بود ان اس تی و فشار و انجام داد و یه سری اطلاعات گرفت با دکترم تماس گرفت و دکتر گفت ساعت ۸ اتاق عمل باشم
خانومه گفت واسم لباس بیارن خدمه اونجا لباسامو عوض کردن لباسای خودمو گذاشتن تو نایلون و به همسرم تحویل دادن
منو گذاشت رو ویلچر و برد اتاق انتظار دراز کشیدم ضربان قلب بچه رو چک کردن انژیوکت زدن عکاسم اومد یه سری تصاویر قبل زایمان رو ضبط کردیم
وووو مرحله سخت زایمان برای من زدن سوند بود که زدنش همانا و سوزش همانا😣
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۱ ماهگی
مامان مهوا🩷 مامان مهوا🩷 روزهای ابتدایی تولد
چهارشنبه صب ساعت ۵ دل دردام شروع شد
هی میگرفت ول میکرد هر چی سعی کردم بخوابم دیدم نمیتونم
هم میترسیدم برم بیمارستان هم اینکه ماما همراهم گفته بود هر موقع دردت شدید شد برو تو خونه درد بکشی بهتره
دیگه ساعت ۷ بود دیدم نمیتونم تحمل کنم شوهرمو بیدار کردم زنگ زدم به مامانم اماده شه بریم بیمارستان
۴۵ دقیقه راهمونه تا همدان
وقتی رسیدم معاینه کردن گفتن یه سانتی ولی خیلی درد داشتم
گفتن برو ساعت ۲ بیا
منم رفتم خونه پیاده روی کردم و حموم کردم ساعت ۲ونیم ناهار خوردم ۳ رفتم گفتن ۲ سانتی بستریم کردن
بعدش رفتم اتاق زایمان مامانم پیشم بود ولی بیرونش کردن
بعدش شوهرمو گزاشتن اومد پیشم
کمرمو ماساژ داد کمکم کرد یکم دوبار معاینه ام کردن
بعدش ان اس اتی خیلی انقباظات قوی نشون میداد و درد منم خیلی شدید بود شوهرمو بیرون کردن گفتن کیسه ابتو پاره کنیم زود پیشرفت کنه دهانه رحمت
وقتی پاره کردن یکم پرستارا و دکترا بهم مشکوک نگا کردن یه چیزایی هم گفتن من نفهمیدم
بعدش اوردن سوند و سرم و امپول زدن ازم یه سری سوال پرسیدن و بعدش دیدم ویلچر میارن منم چون تجربه زایمان نداشتم نمیدونستم چی به چیه که فکر میکردم دارن برا طبیعی اماده ام میکنن دیگه
یهو وقتی ویلچر اوردن یکی از پرستارا گفت بچت مدفوع کرده داریم میبریمت اتاق عمل وقتی شنیدم مردم از استرس فقط گفتم به همراهام بگین
موقع رفتن به اتاق عمل همراهامو راه دادن تو منم که فقط گریه میکردم از استرس
وقتی رفتم اتاق عمل کلی پرستارو دکتر تو اتاق عمل بودن
تو عرض ۵ دقیقه بچه رو اوردن بیرون
تایپک بعد میزارم بقیه رو