خیلی دلم گرفته خدارو هزار بار شکر ولی از وقتی دخترم اومده شوهرم بداخلاق شده فشار زیادی رو تحمل میکنه هم سرکار هم ساخت خونه هم دختر نق نقوی من.خیلی بد باهام حرف میزنه حس میکنم خیلی تنهام کی گفته بچه زندگی رو محکم میکنه کی گفته زندگی رو شاد میکنه!!!نمیدونم از بچه بکشم یا از پدر بچه...نمیخوام ناشکری کنم خیلی دخترمو دوست دارم خیلی خوشحالم بابت حضورش..ولی حس میکنم تنها تر از قبل شدم حس میکنم شوهرم دوسم نداره همه چیزش شده دخترمون..انگار من فقط مادر این بچم و نقش دیگه ای ندارم...

یک عدد مادر حسود خانوم که به جوجش داره حسادت میکنه😁
عزیزم احتمالا افسردگی بعد زایمانه، بالاخره مردا فشار روشون زیاده
پس من چی بگم که دوتا جوجه دارم و شوهرم ساعت 10 شب از کار میاد مشغول اونا میشه بعدم از خستگی میخوابه صبحم بچها با ما بیدار میشن🤣دهن وا کنی برا حرف زدن میگن غر نزن یا مگه توخونه چیکار میکنی

عزیزم من کاملا درکت میکنم. شوهر منم از صبح سرکاره تا میاد خونه ساعت 9شب. هرشب چای دم میکنم بچه رو میخوابونم میرم می بینم شوهرم خوابیده. قوری چای رو خالی میکنم منم می‌خوابم. دیشب خیلی گریه کردم.عاشق دخترمم. بخاطر بچه نیست که شرایط اینجوریه. مردهای ما درکش رو ندارن. شایدم کارشون زیاده خستن...منم خیلی ناراحت و عصبی شدم

از زبون بچه با شوهرت حرف بزن . شیرین کاری های بچه رو پیش همسرت بزرگ کن . مثلا بگو وای ببین داره بهت میخنده . وقتی همسرت از سر کار میاد برو استقبالش از زبون بچه بگو بابایی خسته نباشی دلم برات تنگ شده و ازین چیزا ...
این دوران خیلی شیرینه و تکرار نشدنیه ازش استفاده کن

نگران نشو . وقتی بچه بدنیا میاد یکم روال زندگی بهم میریزه . تا به حضورش عادت کنید و روی روال عادی زندگی بیافتید یکم طول میکشه.
مادرا هم یکم بخاطر بهم ریختگی هورمونی و کمبود آهن ناشی از خونریزی کم حوصله میشن . مکمل هات رو مرتب مصرف کن . اگه میتونی روزا از کمک اطرافیان تو نگهداری نوزاد استفاده کن تا خیلی خسته نشی . به چهره نوزادت زیاد نگاه کن . بچه ها معصومن مثل فرشته ها هستن و انرژی مثبت زیادی دارن. باهاش بازی کن تا برات بخنده

من شوهرم میخواد باهام باشه وقت بگذرونه با وجودت دخترم وقت نمیکنیم باهم باشیم این منو خیلی ناراحت میکنه ..شبا تا سه نصف شب دخترم بیداره و گریه میکنه بخاطر کولیک تا اونو اروم کنیم بخوابونیم هردو اینقدر خسته میشیم ک توان نداریم دو کلمه باهم حرف بزنیم و بی هوش میشیم روزا هم کارای خونه و غذا پختن و این چیزا وقتی برام نمیونه

دخترت بزرگ بشه میشه برات خواهر و رفیق و مادر دوم
اینجوری خودتو اذیت نکن.از خدا فقط صبر بخواه واس این دوره از روزهات
بعداز زایمان این حسها میاد.شوهرت هم حتما مشغله فکریش زیاده درست میشه از ته قلبت بسپار به خدا همه چیو🩵

والا بنظر من که من دخترم زندگیمون رو نجات داد مارو عاشق هم کرد