۱۱ پاسخ

عزیزم پسر منم اینجوری بود شبا اصلا نمیخابید خیلی اذیت میشدم قطره اینفاکول گرفتم خیلی خوبه همین که میدم هم نفخش خوب میشه هم خواب اوره میخوابه الان خوابش تنظیم شده

بابا میگذره همه اینا تموم میشه ... سختیش تا ۶ ماهگی هست
۸ سال تو خودتون بودید حالا هم یکم سختی بکشید البته من میگم سختیهاشم لذت داره

همه مثل همیم اینایی ک گفتی دقیقا حرف دل منم بود ...نمیدونم شاید قدیم کمک داشتن انقدر اذیت نمیشدن مادرای الان واقعا از جون مایه میزارن

اوایل زایمان طبیعی من دوماه اول اصلا شبا بگو یساعت نمیخابید ساعت ۶و۷ صب مبخابید همیشه کمبود خاب داشتم شوهرمم نازمو نمبکشید🥲

آخ گفتی منه بدبخت که دوتا دارم چی باید بگم نه شب دارم نه روز نه خواب نه خوراک
از زندگی هیچی نمی‌فهمم بدنم ضعیف شده
حس میکنم زندگیم داره از هم میپاشه نمیدونم باید چکار کنم 😭😭

درکت میکنم خیلیییی سخته
من کل دیشب رو پلک رو هم نذاشتم 😢

بخدا منم چقد شبی منی افسرده شدیم

عزیزم حالا که خوبه بذار بزگتر بشه روانی میشی
من که دیگه روانی شدم

عزيزم تنها نيستى،من تازه نوك سينه هامم سوراخ شده،درد دارم،نميتونم درست بغلشم كنم.....

چقدر منی من تازه دخترم مستقل شده بود داشتم نفس میکشیدم تا باردار شدم یعنی از روزی ک دنیا اومده من رو هم 2 شب خواب خوب نداشتم بدنم داره کم میاره بی خوابی بیچارم کرده ی چرت بخوام بزنمم همش صداش تو گوشمه یهو میپرم هنوز 17 روزه داغون شدم بزرگتر بشه ک بدتر 😭 منم تازه زندگبم رو روال افتاده بود

هر بچه ای یه دلیل داره ک بد خلقی میکنه دو تاپیک اخر من ببین،نگاه کن بچه ات اذیت نباشه

سوال های مرتبط

مامان آراد 🐣 مامان آراد 🐣 ۶ ماهگی
مامان نیلا مامان نیلا ۳ ماهگی
مامانایی که شیرخشک میدید به بچه ، شماهم دوروبریاتون اینجورین که چون شبرخشک میدید انگار مادر اون بجه نیستین راحت میتونه پیش بقیه بمونه یا بودن نبودنتون مهم نیست ؟ من خیلی دلم گرفته ، خیلی سعی کردم بچه شیر مادر بخوره ولی نکرفت دلم برای گریه هاش سوخت شیرخشک دادم شیر خودمم میدوشیدم میدادم تا خشک شد کم کم ، الان چه خانواده خودم چه همسر انتظار دارن بچه رو‌پیش اونا بذارم برم مثلا میگن بذار اینجا برو اتاق بخواب یا بیار خونه ما بذار برو استراحت کن بچه رو ما نگه میداریم ، میدونم از محبتشونه ها ولی نمیدونم چرا من حالم بد میشه از حرفاشون حس میکنم همش بچه ام ازم میخوام بگیرن ، نیلام هنوز خیلی وابسته نیست گاهی وقتا فقط بغل من میخوابه یا گریه اش بند میاد گاهی هم نه اصن انگار نه انگار من مامانشم ، شماهم همچین حس هایی دارید ؟ ببخشید طولانی شد یه حس اضطراب جدایی بدی دارم ازش جوریکه از خستکی دارم میمیرم ولی دوست ندارم از حلو چشمم دور باشه همش حس میکنم مابقی میخوان بچه امو بگیرن و براشون اینکه من مادرشم و بچه باید کنار خودم باشه جا نیفتاده و حالمو بد میکنه ن