۱۳ پاسخ

خدا وقت ایشاله زود خوب بشه آب سیب و هویج خوبه شیرینی کمی داره برای اسهال خوبه

خوب کاری کردی عزیزم
بعضی وقتا همین که به بیخیالی بزنی و نترسی مشکلات خودش حل میشه

الهی بحق همه خوبی های ک خدا داره زودتر دسته گلت خوب بشه عزیزدلم هرچی دعای خیر وانرژی مثبته میفرستم برات خسته نباشی مادرقوی

گوشت بذار تو شیشه براش خوبه... یذره هم که بخوره خوبه براش.. کبابم خوبه...

آش ماش براش درست کن عالیه توش نعنا و پونه و برنج و‌ ماش داره هم قوت داره هم ب خاطر پونه و نعنا ضدعفونی میشه

عزیزززززم 😮‍💨😮‍💨😮‍💨

یکم شیر عسل تو شیشه بکن بخوره جون بگیره انشالله

خیلی خوب کاری کردین اومدی خونه

بهترین کار و‌کردی امدی خونه بخدا من دکتر بهم‌گفت اینجا هم بستری می‌کنیم آمپول تهوع نمیزنیم توان بدن بچه کمه واسه تحمل این دوز دارو خودت تو‌خونه بهتر میتونی نگهداری کنی ازش حداقل بجه آرامش داره

کاش به حرفم‌گوش بدی ببین پسر منم این‌ویروس گرفت قبلش بهت کفتم‌من ۹ بار بردم‌دکتر ولی دور از جون همه بچه ها چندتا بچه دیدم که با تزریق اشتباه آمپول ایست قلبی کردن واسه همین تو‌یه که بردم‌دکتر کفت سرم تو مطب اصلا اجازه آمپول و سرم‌ندادم رفتم یه دکتر اون گفت باید صبور باشی دورش بگذره نیم ساعت قبل از اینکه چیزی بهش بدی شربت اندو بهش بده بعد نون تست بده دستش مرغ ابپز سیب زمینی ابپز میوه اصلا نده ماست بده پسر من علاوه بر اینکه به شدت بالا میورد اسهال خیلی خیلی شدید بود جوری که انگار تو‌پوسکش شلنگ گرفتی دارو اسهال و بهت نمیگم چی دادم من سه بار بیمارستان کودکان بردم گفت اکر جیش و اشک داره سرم نمیزنیم فقط باید دورش بگذره ۵ تا ۶ روز ولی خوب میشه سبک نگه دار معدش و ولی نه جوری که ضعف کنه

عزیزم شیره گوشت براش درست کن

در حد قطره بده با قطره چکون اب سیب دو سه قطره بریز دهنش دیگه نده الان معدش بد حساس شده

من این حالتو خیلی درک میکنم
پسر منم پارسال بخاطر تب بالا بستری شد
دوروز اونجا بودیم
ابقد سوراخ سوراخش کرذن که هر کی از در میومد داخل چنان گریه میکرد و جیغ میزد که نگو
بدتربن روزای عمرم بود
ایقد شبانه روز گریع میکرد که از اناقای بغل میومدن میگفتن ما میخوایم بخوابیم صدا بچع نمیزارع
منم پا به پاش گربه میکردم
دلم میخواست همچی رو ول کنم و تنها بررررم 😭😭
دیگع با اجازه خودم ترخیصش کردم
خدا ایشالله بهت توان چندبرررابر بده
خیلی سخته
یاداوریش مو بع تنم سیخ کرد

سوال های مرتبط

مامان مسافرکچولوبهشت مامان مسافرکچولوبهشت ۲ سالگی
پارسال دقیقا ساعت ۶،۳۵ دقیقه صبح بود که پاشدم داروشو بهت بدم نگاه کردم دیدم مثل فرشته ها خوابه😭😭😭😭😭
گفتم بزار اول بیدارش کنم می‌ترسه بچه ام گناه داره
دستمو آروم کشیدم رو صورتش گفتم محمدم محمد جانم دیدم بیدار نمیشه😭😭😭😭
هول شوم بغلش کردم تکونش دادم محمدطاها محمد مامان 😭😭😭😭😭😭😭
فقط جیغ میکشیدم که به دادم برسین بچمو بغل کردم و پای پیاده میدویدم 😭😭😭😭😭😭😭
تو بیمارستان دختر چشمای محمدم نگاه کردم معاینه بعدم منو بیرون کردن😭😭😭😭😭😭
من صدای سی پی آر رو می‌شنیدم الهی بمیرم مامان مگه قفسه سینه تو تحمل این دستگاه رو داست اخه😭😭😭😭😭
مات و مبهوت دورو برم نگاه میکردم میگفتم چیزی نیست الان میگه بیا تو بهش شیر بده گشنشه بیا تو داروشو بده نهایت خبر مرگت میگه بیا برو بستری کن 😭😭😭😭
در اتاق باز شد خانومه وایساد جلو در یه نگاه به من کرد از نگاهش میشد فهمید چیشده😭😭😭😭😭😭
گفتم خداکنه اون چیزی که تو چشاته رو نخوای بهم بگی سرشو انداخت پایین و دنیا رو سرم خراب شد😭😭😭😭😭😭😭😭
اهل جیغ زدن نیستم کفر گفتن نیستم ناشکری کردن نیستم زنه رو زدم کنار رفتم دیدم وسط اون تخت به اون بزرگی یه فرشته کوچولو عین یه تیکه ماه خوابیده😭😭😭😭😭😭😭😭
لبامو گذاشتم رو صورتش یخ یخ بود مث دیونه ها پتو رو کشیدم رو بچه ام گفتم سرده هوا یخ کرده 😭😭😭😭😭😭😭😭
کفشامو در آوردم پایین تخت رفتم سجده گفتم خدایا نمیدونم تاوان کدوم گناهم بود اما صاحب اصلیش تو بودی من چکارم😭😭😭😭😭
فقط کمکم کن کمکم کن زبونم به ناشکری و کفر باز نشه😭😭😭😭😭
همه فکر میکردن من قراره بیمارستان بزارم رو سرم ولی من فقط میخواستم بغلش کنم همین 😭😭😭😭😭😭😭
مامان قند عسلم مامان قند عسلم هفته پنجم بارداری
&محکومم به عشقت&پارت 75یک چیر الکی همه چیز رو بهم زدم وقتی که حتا دختر عمم جلوی چشمام گریه کرد و من پسش زدم چون من دلم گرفتار قلب یارم بود
هیچجوره نمیدونستم از دستش بدم هیچجوره وقتی شنیدم براش خاستگار امده دیوونه شدم بهم ریختم بابام رو مجبور کردم بیایم خاستگاریش ولی اون بهم بی اهتنایی میکرد انگار دلش. با من نبود وقتی که فهمیدم کی دیگه رو میخواسته داشتم میمردم برام خیلی سخت بود ولی هرجوری بود باید مال خودم میشد برای همین سفت سخت پافشاری کردم رفتم ساختگاریش پدرمادرش راضی بودن الا دختره براش، بهترین عروسی رو گرفتم شب عروسی وقتی دیذم مثل بند بید میلرزه و گریه میکنه دلم براش رفت نمیتونستم تحمل کنم اشک چشماشو بیبنم ولی غرورم رو هم داشتم نیتونستم فوری بهش بگم عاشقشم ترس سنگینی داشتم که منو پس بزنه برای همین اصلا اعتراف نکردم شب عروسی رفتم پامو با تیغ زدم تا بیشتر عذاب نکشه نمیدونستم چیکار کنم که دیگه نه ازم بترسه نه گریه کنه هرفکری که به زهنم میرسد کردم تا صبح دم اتاقش نشسته بودم وقتی صدای گریه هاش رو میشنیدم میشکستم نمیتونستم تحمل کنم درو شکستم امدم تو با دیدنش که رگشو زده بود دنیا روی سرم خراب شد هل کرده بودم فوری بردمش بیمارستان خیلی عصبی بودم معلوم بود به خاطر چی این کارو کرده اون روز که تو بیمارستان بیهوش بود با خودم دوتا چهار تا کردم من نمتونستم ازش دست بکشم یا بزارم بره کنار اونی که میخواد بمونه برام سخت بود عذاب کشیدنش تحمل اشک داخل چشمش رو نداشتم نمیتونستم چی بگم که اروم بگیره وقتی بهوش امد انگار دنیا رو بهم دادن وقتی بردمش خونه کلی فکر کردم واقعیتو بهش بگم یا نه نمیتونستم انگار جرعت عشقمو به زبون بیارم نداشتم برای همین اون حرفای مسخره رو بهش زدم تا کمی اروم بگیره
مامان تسنیم مامان تسنیم ۲ سالگی
دخترم دو سالشه ، خیلی نوازشم میکنه دستم رو میگیره به صورتش میچسبونه و کلی بازوم رو لمس و نوازش میکنه موقع خواب از یک ساعت بیشتر بازوم رو نوازش میکنه و خسته نمیشه و حتی دیر خوابش میبره طبیعیه؟ امشب بهش گفتم دیگه نازم نکن گریه کرد گفت مامان ببخشید اشتباه کردم نازت نمیکنم... جیگرم براش کباب شد اما به روی خودم نیوردم کلا وقتی یکم صدام براش بلند میشه کاری رو میگم نکن یا بفهمه از دستش ناراحتم معذرت خواهی میکنه و گریه ش میگیره که مامانم ناراحت شده و من اشتباه کردم خودشو سرزنش میکنه... نمیدونم اون نوازش طبیعیه یا زیاده رویه و باید جلوشو بگیرم؟ و اینکه از اشتباه کردن حراس داره انگار داره کمال گرا میشه و فکر میکنم از بس گفتم نکن نکن و گاهی صدامو براش بلند کردم دیگه میترسه اشتباهی بکنه و ناراحتم کنه... راهکار بدین اجازه بدم هرچقدر خواست نوازشم کنه یا نه؟ امشب از ساعت یازده تا دوازده و ربع بازوم تو دستش بود و نازش میکرد آخر ب زور ازش گرفتم و با اوقات تلخ خوابش برد... اخه باید بخوابه نمیشه که تا صبح بازوم تو دستش باشه....