۱۳ پاسخ

برچی بدزده عزیزم شما کنارشی مگه الکیه مکان عمومی تو الان داری به کاهنات دستور میدی این اتفاق بیفته خدایی نکرده رو خودت کار کن همیشه مثبت فک کن چیزهای خوب برات اتفاق میفته ایت الکرسی بخون همیشه اروم بگیری ❤️❤️❤️

وسواس فکری گرفتی

🧐🧐🧐🧐🧐

سلام عزیزم ختنه پسرت که چسبندگی داش خوب شد؟

عزیزم الان ک سالمو سلامت اومدی خونه دیگ برای بچت هم مشکلی پیش نیومده چرا فکرای منفی میکنی شبافکرای منفی تاثیر بیشتری دارن

گلم حتما برو پیش روانپزشک ، منم افسردگی داشتم یه مدت دارو خوردم خیلی بهترم

فک کنم افسردگی داری حتمابه فکردرمانش باش خدای نکرده شدت پیدانکنه دخترعمه ی من داشت حالش خیلی بدمیشد نذارپیشرفت کنه

عزیزم تو ک هیچ وقت تنهاش نمیزاری میزاری ؟
از این فکرا نکن

ج ربطی داره ل دزد اخه؟
مگه همی الکی بچه ادمو میدزدن
یا مشکل شخصی داشته باشن با از قبل خصومتی داشته باشن

چجوری خودت توپارک کنارش بودی ممکن بوده کسی بدزده؟

وا یعنی چی اخه 😐 افسردگی گرفتی خواهر حتما برو درمانش کن

والا من بچم بردم بیمارستان آوردمش دوباره سرما خورده حق داری بترسی باید از خونه بیرون درنیاورد

وا حالا چرا قطع ارتباط کنی مامانت چیکار کرده که با اون ارتباطت قط کردی؟

سوال های مرتبط

مامان محمد مامان محمد ۱۴ ماهگی
خانوما بچه من خیلی ضعیفه ااصنم وزن نمیگیره. دیر سینه خیز افتاد ولی الان با سرعت سینه خیز می‌ره البته من و باباش اصن باهاش بازی نمیکنیم خیلی کم.خالا نمی‌خوام بحثو بازکنم چرا بازی نمیکنیم. دکتر بردم برا چکاپ گفت ممکنه خدایی نکرده زبونم لال بچه ب اتیسم مشکوکه. چون هم چهاردست پا نمیره هم ارتباط چشمی برقرار نکرد هم راه نمیره یکساله تقریبا. من از دیروز تا حالا هزار بار مردم از صبح تا حالا با بچم ور رفتم بچمو کنار تخت گذاشتم رو پاهاش وایساده و وایمیستاد . تا حدی باهاش ور رفتم حتی دو سه قدم امروز چهار دست پا رفت. بچه من چون از اون بچه ها بود خیلی گریه میکرد همش خودم کنارش بودم بهم خیلی وابستس با کسی زیاد مچ نمیشه. دقت کردم با مردان وایمیسته از جنس مونث خوشش نمیاد. ب اسمش واکنش نشون میده صداش میکنم برمیگرده . باهاش دالی بازی میکنم می‌فهمه می‌خنده . ارتباط چشمیشم بنظرم اوکیه نگا در دیوار آدما می‌کنه ولی بغل هرکسی نمیره.حالا بنظرتون اتیسم داره زبونم لال خدایی نکرده؟
مامان شاه پسر⁦❤️⁩ مامان شاه پسر⁦❤️⁩ ۱۲ ماهگی
بزارین از بارداریم تعریف کنم براتون خدایی با اینکه سخت بود ولی باز خاطرات خوشش هم یادم مونده من بارداری سختی داشتم از شیش هفتگی ویار حالم از بو مرغ ماهی بوی خونم بوی پیاز بهم میخورد روزی ده بار بالا میاورد طوری بود که سرفه میکردم بالا میاوردم ۴ماهگی استراحت شدم تا ۸ ماهگی با امپول شیاف تونستم بچه رو نگه دارم خدایی شوهرمم وحشتناک حساس بود نمیزاشت دست به چیزی بزنم جاییم میرفتم بقیه میومدن تا اعتراضی کنن که فیلم بازی میکنه میشستشون میزاش کنار بعد به نه ماه رسیدم بازم داستان من تمومی نداشت یه شوک عصبی بهم دست داد حالم بد شد انقد گریه کردم رفتیم بیمارستان گفتن ستح اکسیژن مادر و بچه پایین امکان داشت برم تو کما اما خدا رحم کرد بند نافم دور گردن بچم بود ضربان قلب ۹۰ همه این داستانارو که گزروندم افسردگی گرفتم افسردگی گزروندم فهمیدم صفرام تو بارداری سنگ گرفته باز اونجا عمل کن با بچه ۴ماهع یه ماه ماکارونی میخوردم از ترس اینکه دلم درد نگیره تا عمل کنم خلاصه سال زیاد جالبی برای من یکی نبود پارسال فقد نقطه خیلی قشنگش پسرم بود.....پارسال من یکی فسیل شدم تا تموم شدددد🤣😐