سوال های مرتبط

مامان پگاه مامان پگاه ۳ ماهگی
هفته۴۱من تموم شد و از شروع هفته۴۲من فقطططط راه میرفتم و ورزش میکردم و حموم میرفتم ب همسرمم گفتم ک باید رابطه داشته باشیم
زیر دوش حموم قر کمر میرفتم و اسکات میزدم
و اینک درد هم داشتم ینی دردام بود اما درد زایمان نبود من همش فکر میکردم درد زایمانه مامانم میگفت نه
شنبه رفتم واسه اینک منو معاینه کنن و ببینن چند سانتم چون تا حالا معاینه نشده بودم
ی خانومی ک من فکر میکردم خیلی خوبه و اوکیه و میخواستم ماما همراهم بشه بهش گفتم بیاد معاینم کنه ک خدا خیرش بده ...
اول دوتا انگشتشو کرد داخل من شوک بهم وارد شد و ترسیدم و جیغ ریز زدم چندتا در آورد گفت دوسانتی
بعد ازم پرسید شما میخاین ک من ماماهمراهتون باشم؟منم گفتم آره میخام شما باشین ازتون چند نفر تعریف کردن گفتن زود بچه ب دنیا میارین گفت خب باشه
یهو ۴تا انگشتشو برد داخل شروع کرردد ب باز کردن لگنم و دهانه رحمم
منم فقطططط جیغ میزدم بقیه اومده بودن میگفتن مگه داره زایمان می‌کنه؟؟؟
بعد معاینه بهم گفت این کاری ک کردم باعث میشه دهانه رحمت زود باز بشه
من ب قدری حالم بد شده بود و ترسیده بودم ک بلند داد میزدم ک من نمیخام طبیعی بیارم منو سزارین کنین و گریه میکردم
ماما ها رفتن و شوهرمو آوردن دم در زایشگاه ک منو آروم کنه
ولی من اونو بیشتر ترسوندم😂
دکتر گفت شرایطی ک داری من اجازه نمیدم از زایشگاه بری و باید بستری بشی...
ادامه
مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
یه چند روزی بود ک درد داشتم ساعت ۸ شب بود رفتم مطب دکتر معاینه تحریکی کرد گفت ک ۲ساعت ورزش کن دیگه برو زایشگاه.من ساعت ۳صبح رفتم زایشگاه درد داشتم ولی هنوز همون ۱سانت بودم هر کاری میکردم بیشتر نمیشد پرستار گفت برو  تو حیاط قدم بزن۷ صبح بیا دوباره معاینه بیخیال شدم رفتیم خونه ۳روز گذشت تو این ۳ روز هر روز حموم آب داغ میرفتم زیر دوش اسکات میزدم پله میزدم خاکشیر.تخم کتان با گل گاو زبان مرتب استفاده میکردم پیاده روی هم میرفتم ولی اصلا دردم بیشتر نمیشدشب بود ک دردام کمتر شدن اصلا مثله اینکه هیچ دردی نداشتم خودمم تعجب کرده بودم گرفتم تخت خوابیدم فقط همین ک هر ۱ساعت میرفتم دستشویی اعصابمو خورد کرده بود.ساعت۴:۳۰بود ک یهو احساس کردم یه آب داغی ازم اومد اولش فک کردم شاید دستشویی نرفتم ادرار کردم بلند شدم رفتم سرویس لباسمو عوض کردم اومدم ک بخوابم دیدم دوباره کل شلوارم خیس شد چند دست لباس عوض کردم همشون خیس میشدن فهمیدم ک کیسه آبم پاره شده نوار گذاشتم راه رفتم و سرفه کردم دیدم بله نوارمم خیس خیس شد
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان آریا مامان آریا ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت۵:

ماما همراهم رفت به دکتره‌گفت بیاین کیسه ابشو بزنین یا امپول فشار براش وصل کنین دکتر گفته بود ن باید با درد خودش زایمان کنه دوباره گفت پاشو ورزش کن دکتره اینجوری گفته گریه میکردم میگفتم نمیتونم گفت پاشو خودت باید تلاش کنی دکتر لج کرده گفتم باش پاشدم دوباره داد میزدم و ورزش میکردم اتقد خسته بودم و درد داشتم دیگه نا نداشتم گریه کنم دیگه دوباره پرستاره اومد گفت بخواب معاینه کنم خابیدم گفت ۵سانتی گفتم توروخدا بی حسم کنین حداقل الکی میگفتن شیفت عوض شده تحمل کن تا دکترش بیاد دوباره سجده رفتم یکم و ورزش کردن اومدن معاینن کردن ساعت ۶صبح شده بود گفت ۶سانتی بازم برام هیچکاری نمیکردن دیگه ماما همراهم رفت یه پرستار اورد یواشکی کیسه ابمو زد دیگه دردام انقد شدید شد میلرزیدم وقتی دردم میگرفت می‌فتم توروخدا بی حسم کنین دارم میمیرم دیگه یه سروم بهن وصل کردن بین دردا هی خوابم میبرد دوباره بیدار میشدم داد میزدم و دوباره میخابیدم و بازم همینجوری
مامان لیامی مامان لیامی ۳ ماهگی
پارت سه❌⭕⚕️
ساعت شد یکو نیم من دردام کم کم شروع شده بود و انقباض داشتم،قابل تحمل بود دردا ولی خب ی لحظه ک میگرف ادم جونش در میومد،خلاصه من هی رفتع رفته دردام بیشتر میشدو غیرقابل تحمل تو این حین هی میومدن معاینه میکردن و نوار قلب میگرفتن،،تا اینک ساعت 7عصر بود ک ماما معاینه کرد گف شدی سه سانت زد کیسه آبم رو پاره کرد و گف پاشو ورزشاتو ادامه بده ک چهار سانت ک بشی زنگ میزنیم ماماهمراهت میاد،گفتم من دارم از درد میمیرم نمیتونم ورزش کنم،گف پاشو یکم ورزش کن بعدش برات گازاکسیژن میارم ک بزاری دهنت دردات کم شه،من داشتم از درد ب خودم میپیچیدم احساس میکردم تک تک سلولای بدنم دارن نابود میشن گریه میکردمو داد میزدم میرفتم زیر دوش آب گرم و اسکات میزدم،همش میگفتم خدایا مامانم طفلی چطوری این دردو سر زایمان تحمل کرده تازه اونجا قدر مامانمو دونستم،دیگ انقد هوار زدم ساعت نه و نیم شب بود ماما اومد برام گاز رو گذاشت و گفت حالت سجده وایسا ک بچه کامل سرش بیاد تو رینگ،شدی چهارسانت و الان زنگ میزنیم ب ماماهمرات ک بیاد،من اون گاز رو ک گذاشتم انگاری تو کما بودم خیلییییییی خوب بود قشنگ80درصد دردمو کم کرد،خیلی مزه میداد و داشتم کیف میکردم با این گازه
مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
زنگ زدم خواهر شوهرم گفتم ک فک کنم کیسه آبم پاره شده گفت باشه الان میام دیگه تا رفتم حموم و دوش آب گرم گرفتم اومدم آماده شدیم شد ساعت ۷:۳۰
اصلا ب هیچ عنوان هیچ دردی نداشتم انگار نه انگار ک کیسه آبم پاره شده و میخوام زایمان کنم همش میخندیدم فکرشو نمیکردم اینقدر زایمان سختی داشته باشم رسیدیم بیمارستان رفتم زایشگاه معاینه کردن هنوز همون ۱سانت بودم با این همه ورزش.بستری شدم و یه قرص زیر زبونی بهم دادن دگ رفتم اتاق زایشگاه اون تختو ک دیدم دلم هوری ریخت ترسیدم ولی دیگه گفتم انشالله زود زایمان میکنمو پسرمو میبینم خوشحال بودم کم کم دردام داشت شروع میشد اول قابل تحمل بود ولی بعدش دردام خیلی شدید شدن طوری ک دستام میلرزیدن با این حال بازم ورزش میکردم دیگه نتونستم فقط اسم خدارو صدا میزدم پرستارا بعضیاشون خوب بودن اما امان از اون بعضیا میگفتن خانم اینقدر جیغ نزن .معاینه هاشون خیلی بد بود هر کس میومد معاینه میکرد نمیزاشتمم میگفتن میخواییم ببینیم چند سانتی.هیچ کدوم حرفاشون راست نبود یکی میگفت هنوز ۲ونیم سانتی .بعدی میگفت ۳سانتی بعدش رو همین ۳سانت موندم با اینکه داشتم از درد میمردم ولی میگفتن ۳سانتی هنوز التماس میکردم ک ببرنم اتاق عمل برای سزارین میگفتن نه خانم چیزی دیگه نمونده.
مامان دلوین مامان دلوین ۲ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت سوم
مجدد اومدن تو زایشگاه معاینه ام کردن به دستم آنژیوکت زدن و دستگاه بالا سرم هم ضربان قلب بچه رو میگرفت هم انقباض ها رو تو این فاصله چند بار دیگ معاینه شدم و دکتر اومد بالاسرم گفت برو سرویس مثانه ات رو خالی کن و اومدم معاینه ک کرد کیسه ابمو پاره کرد یهو کلی اب گرم ربخت زیرم حالت چندش بهم دست داده بود چون هم خیس شده بودم هم اب خون اومده بود ازم دیگ ماما اومد بالا سرم گفت پاشو ورزش کن برام توپ اورد دردام بیشتر شده بود و هی بهش میگفتم پس کی میخوای بهم بی حسی بزنین. من از اولم گفته بودم اپیدورال میخوام و بهم گفت سعی کن بیشتر تحمل کنی دهانه رحمت بیشتر باز بشه ک زایمانت طول نکشه یکم دیگ صبر کردم ک دیدم دیگ نمیتونم دکتر بی حسی اومد بهم گفت بشین تکون اصلا نخوری و... چندتا سوزش سوزن رو تو کمرم حس کردم و بعد چند دقیقه ک گذشت کاملا دردام رفت و فقط ی حس انقباضی رو حس میکردم و مجدد معاینه ک شدم گفتن 6-7 سانت شده دهانه رحمت و حالا باید زور بزنی تا سر بچه بیاد پایین ک به نظرم سختترین قسمت همینجا بود چون خیلی انقباض های شدیدی یهو میگرفت و مدام معاینه میشدم و چک میکردن ک سر بچه چقدر اومده پایین و...