۲۰ پاسخ

الهی شکر.امام حسین قربونش برم هیچ کی رو دست خالی رد نمیکنه.من خودم خوابشو دیدم😭ای کاش هیچ وقت برا کسی تعریف نمیکردم.همون یه بار شد چهرشونو دیدم.من و شوهرم جونمونم میدیم برا امام حسین.شوهرم هر سال این دهه رو براشون مداحی میکنه تو حسینه ای که خودش بانیش بوده.ده شبم از خودمون شام میدیم به کل حسینیه.خیلی حس قشنگیه خیلیی.الان اشکم سرازیر شده من اینجوری نبودم ولی از وقتی شوهر کردم خیلی امام حسینی شدم اسمش که میاد اشکام سرازیر میشه😭😭😭

منم از دی ماه 1402اقدام بودم تا عید دائم گریه میکردم ناراحت بودم قبلشم دکتر رفته بودم گفت ذخیره تخمدانت پایبنه امکانش خیلی پایینه عید نوروز حالم کلا بد بود بعد 13بدر با شوهرم سه روز رفتبم مشهد روبرو حرم هتل گرفتیم دائم پشت پنجره منشستم گریه میکردم از امتم میخاستم شبا میرفتیم تا صبح تو حرم بودیم شب تا صبح دخیل میبستم به پنجره فولاد 18اردیبهشت مامانم میخاست بره کربلا من یه هفته پریودیم عقب افتاده بود حالم بد بود همین دم رفتنمون به فرودگاه شوهرم رفت بیبی چک خرید اومد گفت اول برن بعد بریم و بیبی چکم مثبت شد😍همونجا از شدت خوشحالی جیغ زدم مامانمو صدا کردم گفتم مامان هنوز نرفتی کربلا امام حسین حاجتت داد (مامانمم کامل در جریان بود و مثل من اونم همش در حال گریه و دعا بود)وراهی شدیم رفت کربلا اونجا خواب دیده بود بچم پسره رفته بود به بیلر براش خریده بود به همه ضریح خا متبرک کرده بود
انشالا به حق امام رضا و‌جدش امام حسین همه ارزو مندا به حاجت دلشون برسن

ای جانم الهی شکر.امام حسین خیلی مهربونه.
منم بعد ۸ سال نازایی با کلی حرف شنیدن وپشت سر گذاشتن غصه و طلاق و.... و همچنان غصه مریض بابام، حضرت رقیه بهم این تو دلی رو دادن و ازشون ممنونم.

وای چقدر جالب و چقدر شبیه منی شما من از عید ۱۴۰۳تصمبم گرفتم بچه دار شیم یادمه اولین اقداممون اخر اواسط ماه فروردین بود که من اخر برج پریود شدمو بدحوری تو ذوقم خورد چون من خیلی ام کم صبر بودم😀باز اردیبهشت اقدام کردیمو من باردار نشدم با اینکه دو روزم دیر کردم اما بدجور تو پرم خورد و دیدم باز پریود شدم ابن وسط زنداییم از خیلی وقت تو اقدام بود و ماه اردیبهشت باردار شد همش دلم میخاست منم زود نی نی دار بشم خیلی غصه حوردم همسرم همش بهم میکفت فکرشو نکن ناراحت نباش هرچی قسمت باشه حدا خودش میده بهمون خلاصه اخر اردیبهشت قسمتم شد برم مشهد رفتم از امام رضا خاستم منم مادر بشم همش دلم قرص بود دست خالی برنمیگردم ولی خب باز تو خرداد پریود شدم دیگه بیخیال شدم و خیلی. دلمم شکسته بود سنمم پایین بود همش میکفنم نکنه خدایا من لیاقت مادر شدن نداشته باشم تا اینکه ماه خرداد اقدام کم داشتیم منم دیگه تو فکر تبودم خلاصه محرم شد یادمه پای تلویزیون برنامه امام حسین نشون میداد من کفتم جی میشه من مادر بشم روز شهادت علی اصغر سال دیگخ نی نی باشه من نذری شیر میدم برا شیرخارگاه سه روز پریودم عقب افتاد و دیدم بله مامان شدم🫠🫠قشنگ ترین حس و فرزندمم پسر شد بی صبرانه منتظرم خدا منو اونو سالم سلامت برسونه به محرم سال بعد که نذرمو ادا کنم❤️

انشالله عزیزم،، منم برای مثبت شدن شیر نذر حضرت علی اصغر کرده بودم عاشورا شب پخش کردم 🥰♥ منم سه ماهم مونده باهمیم اسفند

لطفا برای منم دعا کنید که شنبه میخوام برم سونو ایشالا بگن بچه ات دیگه هیچ مشکلی نداره 🙏

عزیزم چقد قشنگ انشالله ک امام حسین حافظش باشه

منم نذر کردم ولی تا حالا اقدام نبودم قبلش
توهمون تیر نذرمونو ادا کردیم
واسه علی اصغر
و ماه بعد مرداد باردار بودم
من نذرکردم ک خدا ی بچه صحیح وسالم بده

عزیز دلم ای جانم مبارکه بسلامتی بدنیا بیاد نی نی😇 برا منم دعا کن بچم سالم و سلامت بدنیا بیاد 🥰

وای من بغض کردم🥹♥️
امام حسین برات سالم و سلامت نگهش داره❤️

منم بچمو رفته بودم زیارت امام حسین بهم داد ان شاالله خداو ائمه حافظ و نگهدار بچه هامون باشن

عزیزم 🥹 منم پارسال از امام حسین خواستم امسال با بچم تو مراسم شیرخوارگان شرکت کنم ، دقیقا روز اول محرم آزمایش دادم مثبت شد 🥲

الهییی🥰انشاالله عزیزدلم

منم نذر علی اصغرش کردم قربونش برم امام حسین خیلی عشقه یکی هم نظر امام رضا انشالله بیمه اماما باشن بچه هامون

اولیشه؟

عزیزم☺️😍ایشالله به سلامتی بغلش میگیری❤️😍

خدا شکر ایشاالا صحیح و سالم بغلش کنی عزیزم

ایشالا بسلامتی زایمان کنی بغلش بگیری گلم

اخی عزیزم چقدر قشنگ... الهی که زیر سایه امام حسین صحیح و سالم به دنیا بیاد♥️

ای جانم ♥️😍انشاالله عزیزم🥰🥺

سوال های مرتبط

مامان قند روزهای تلخم مامان قند روزهای تلخم هفته سی‌ویکم بارداری
سلام مامانا میخام درد و دل کنم باهاتون لطفا بعضی ها نیایین جبهه نگیرین همدیگرو درک کنیم میخام باشماها حرف بزنم هم آروم شم هم اینکه نظر تون بپرسم من ازدواج اول چند ساله جدا شدم بعد یه پسر دارم که شوهر سابقم اونو برد و بهم نداد خیلی دوندگی کردم برد و نیاورد خیلی اذیت شدم هنوز که هنوزه نتونستم کنار بیام بعد چهار سال که ندیدمش غمگین ترین افسرده ترین آدم هستم دوباره ازدواج کردم شوهرم الان از ازدواج قبلیش دوتا دختر داره خیلی عشق پسر داشت منم بعد یکسالونیک رفتم زیر نظر دکتر برا ای و ای تعیین جنسیت بار اول مثبت شدم با اینکه فکر نمی‌کردم بشه چون دوازده سال از بارداری اولم گذشته بود ولی خداروشکر مثبت شدم خیلی نذر کردم دعا کردم خدا بهم پسر بده هم شوهرم عاشق پسره هم من از خدا خاستم بهم پسر بده که جای اون پسرم رو پر کنه غم نخورم دگ اشک نریزم دگ دلم داره میترکهه از دوریش گفتم بشه همه کسم پسرم همدمم رفتم آنتی گفت احتمال دختر گفتم تا انومالی شاید خدا نظر کرد اشتباه شد ولی انومالی هم گفت دختر من دختر ندارم ولی شوهرم دختر داشت خیلی اشک ریخت و غصه خورد همش میگه من از خدا خالصانه خاستم با دل شکسته بهم نداد آخه من دوتا دختر شوهرم هستن با این میشه سومی گفتم پسر بشه خدارو شکر میکنم دیگه نمیارم الان بعد از یه مدت که گذشت شوهرم میگه یکی دوسال دیگه برو ای وی اف برا پسر فکرشو‌میکنم خیلی راه سختیه و با بچه کوچیکه آیا شدنی هست آیا برم هزینه کنم همونی که میخام میشه خیلی حالم یه جوریه نمی‌دونم چکار کنم با اینکه دختر هم دوست داره بازم میگه خداروشکر سالمه ولی نمی‌دونم چرا اینقدر عاشق پسره اصلا هم برای نسل و پشت و اینا نیست دوست داره همجنس خودش رو داشته باشه
مامان آیلین کوچولو 🩷 مامان آیلین کوچولو 🩷 هفته بیست‌وپنجم بارداری
یادمه وقتی تازه باردار شدم یه حس عجیبی بود دوتا قلب تو یک بدن اوایل که وارد گهواره شدم میدیدم که میان میگن رسیدیم به نیمه دوران یا دو رقمی شدم و...
با خودم میگفتم کی میشه منم مثل همه از این چیزا بزارم ایا میشد.
یا اینکه به یاد گذشته چقدر گریه میکردم دکتری که بهم گفت مادر نمیشی و شوهری که توی این سختی‌ها کنارم بود سه سالی که هرچی بیبی چک میخریدم با ذوق میرفتم انجام بدم ولی منفی بود و دلی که میشکست و شوهری که میگفت میریم از پرورشگاه بچه میاریم و... تا یک روز که فهمیدم از موعودم رد شده به شوهرم گفتم برام بی بی چک بیار دلم میخواست هرچه زودتر انجام بدم مثل همیشه نبود ته دلم قرص بود یه حسی میگفت که باردارم و دارم مادر میشم و همون حس کاری کرد که عصر بی بی چک بزنم و با دوتا خط قرمز مواجه بشم شکه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم فقط از خوشحالی گریه کردم باورم نمیشد و باور نمیکردم که این بی بی چک برای منه و شوهری که از خوشحالی کل اون منطقه رو شیرینی داد و منی که مادر شده بودم یه حس عجیب یه حس خاص درون وجودم بود
اولین بار که سونو رفتم و شنیدن صدای قلبش که آروم دوب دوب میکرد برام آنقدر عزیز بود که دلم میخواست ساعت ها دنیا بمونه توی اون لحظه و من صدای قلبش رو گوش بدم و لذت ببرم و الان من نصف راه رو رفتم و به هفته بیست رسیدم و فقط هجده هفته دیگه مونده که دخترم رو بغل کنم و لذت ببرم گذشته سخت بود و من تونستم از اون سخت تر باشم و اون روز هارو پشت سر بذارم و برنده من بودم از خدا میخوام همون جوری که تا الان حامی و همراه من بوده از این به بعد هم باشه ایشالله به حق این ماه عزیز هرکسی که در حسرت مادر شدن هست دامنش سبز بشه و به سلامت بغلش کنه ❤️
به ماند به یادگار ❤️