۸ پاسخ

اونوقت منیکه بی حسی بودم فقط یه جیغش یادمه ودیگه هیچی یادم نیس دلیلشم نمیدونم🥺

چ خوووب ک عکس دارید
خدا حفظشون کنه
برا منو ک نذاشتن گوشی ببرم و البته بی حس بودم نمیتونستم گوشی دستم بگیرم
پیج دکتر هم ک هیییچ

من چون استراحت مطلق بودم صورتم دو برابر شده بود خیلی گنده شده بود دکتر فقط ازم فیلم گرفت گذاشت تو پیجش منم همونو دارم فقط
منم ۳۷ هفته زایمان کردم

منم ۳۷ هفته نی نیم بدنیا آمد ولی عکس اینجوری نگرفتن🥲

چه قشنگ. ۳۷ هفته تمام بودید؟

عزیزم چه قشنگ😍😍😍

ای خدا خیلی حس خوبی بود هیچوقت فراموشش نمیکنم😍

تصویر

من ک سزارین بودم بلافاصله پسرمو بردن ان ای سیو 🥲

سوال های مرتبط

مامان 🌙🧸گندم🧸🌙 مامان 🌙🧸گندم🧸🌙 ۱۵ ماهگی
صدای قلبی که وقتی گوشتو میذاری روی سینش 🥺🩷
همون صدایی هست ک بار ها تو اواخر بارداریت با استرس میرفتی میشنیدی باااین تفاوت اون موقع از تو دستگاه🥲
این بار از روی گوشت و پوست خودش 🥺🩵
وقتی که چشاتو میبندی سرتو میذاری روی سینش تیک تیک تیک تیک🥺💜
گرمای بدنش صورتتو نوازش میکنه
صدای قلبش بهتریین تراژدی دنیاست!🪽✨️
زیباتر از هر موسیقی 🪽💜
اون لحظه که ی حس عمیق سراسر وجودتو میگیره وجودت لبریز میشه از عشق ✨️🥺
همون موقع چشاتو میبندی با تمام وجودت از خدا شاکر میشی بابت فرشته ای که بهت داده
که این فرصتو داده بتونی مالک و مراقب یکی از فرشته های کوچیکش باشی✨️🪽
مادر شدن خیلی خاصه چون شریک میشی🥺✨️🪽
شریک خدا تو امر افرینش ✨️✨️✨️
خدا افرید تو کمکش کردی بزرگ شه!!...
شکل بگیره 🩵🦋
تک تک سلول های بدنش تو بدنت شکل بگیره از وجودت تغدیه کنه
چیه این مادر شدن؟؟🦋🩵
ک میشی شریک خدا اونم تو خلفت 🥺🥺🥺🥺🦋
خدایا شکرت بابت قلب تپنده دخترم گندمم🌸🦋🩵.
سلامتی همه نینی ها و همه مادراایی که با زیباایی دخترونه خداحافظی کردن و وارد دنیای مادرانه شدن 🥺🩵
خواستم بگم خیلی خاص بودین که رد پای عشق روی شکمتون تاتو شده 🌙🪽
سللامتی همه مادرا 🩵🦋
خدایا شکرت

#دلنوشته🌙🪽
🌙۱۲/1/۱۴۰۳🌙
مامان یسنا جانم🥺💕 مامان یسنا جانم🥺💕 ۱۵ ماهگی
همچین خبری نبود و حراست بیمارستان داییم بود ینی شیفتش همون موقع بود داییم به اینا یاد داده ک اگ داد و بیداد نکنین نمیبرن اتاق عمل😂یهو دیدم مامانمو مادرشوهرم حمله کردن ب زایشگاه و با پرستارا بحثشون شد ک منی ک فشار دارم و چجوری میخوان طبیعی بدنیا بیارم
دکترمم دیگ ازم عصبی شد و رفته مطبش باز داییم زنگ زد ب دکتر دکتر دوباره اومد و پرستارا اومدن گفتن لباستو عوض کن سوند بم وصل کردن موقع ای ک سوند رو وصل کردن ی حس بدی داری انگار دسشویی داری ولی نمیتونی دسشویی کنی و باید زور بزنی تا دسشوییت بیاد
بعد یهو دیدم ک کیسه سوند پاره بوده و ادرارم داشته میریخته پایین تختم 🫤
بعدش یکم روی شکممو شیو کردن و منو بردن اتاق عمل وقتی داشتم میرفتم اتاق عمل ی حس خیلی خوبی داشتم هم استرس داشتم
رفتم تو انقد یخ بود ک فقط میلرزیدم
ی خدمه منو از زایشگاه به اتاق عمل منتقل کرد و گفت ک خواهرزاده ی اقای زیتونلی هستن و اونجا خوب تحویلم گرفتن و حس امنیت داشتم
پرستارا ازم میپرسیدن نی نی دختره یا پسر اسمشو چی میزاری و اینا