کمکم کنین لطفا عذاب وجدان گرفتم 😢
بچم خداروشکر خیلی آرومه کلا نسبت به بچه های دور و اطرافم که میببنم شر نیست ولی کار ها خطر ناک انجام میده بعضی وقت ها مثلا میره رو مبل ها راه میره اگه یه وقتت واسه این که باهاش حرف بزنیم کلا میرفت روی مبل حالت انداختن میگرفتن خودشو انگار میخواست بندازه یه بار هم هیجان زده شد یهو انداخت خودشو یکی دو بار هم که ناخواسته افتاده
یا این که چیز های سنگین رو پر میکنه هر طرفی شد
به مادر شوهرم گفتم اینجوری میکنه دو روزه مادر شوهرم گفت دعواش کن که متوجه بشه نباید این کار هارو بکنه من کلا تا جایی که میتونم اصلا دعواش نمیکنم دو روزه دارم دعواش میکنم که شاید بهتر بشه بعد میزنه زیر گریه و میخواد بغلش کنم ازم انتظار نداره دعواش کنم خیلی ناراحت میشم خودم از این کار و این که هیچ تأثیری هم نداشته دعوا کردن بیشتر لج میکنه اگه بهش بگیم نکن تورو خدا راهنماییم کنین چیکار باید بکنم من دارم از جذاب وجدان دیوونه میشم آخه این بچه ی کوچیک چی میدونه که دعواش کنم
مادر شوهرم میگه چون لوسش کردین اینجوری میکنه باید دعواش کنین تا بفهمه

تصویر
۱۰ پاسخ

عزیزم خب طبیعی هست تو سن بچه شما هرچیز جدید میخواد تجربه کنی
دعوا ،زدن جز اینکه به بچه آموزش اشتباه میدی نتیجه ای نداره وباعث پرخاشگری بچه میشه
چه اشکالی داره کنارش بمون بزار رفتن روی مبل تجربه کنه میتونی از عروسک یا وسیله بازی کمک بگیری بگی افتاد پاش درد گرفت همیشه غیر مستقیم آموزش بده چون تواین سن به بچه ها هرچیزی بگی نکن بیشترانجام میدن
بچه های منم میرن رومبل میپرن چندباری پسرم خواست خودش پرت کنه که بهش یاد دادیم باپا بیا پایین عروسکتو ببین

فقطحواسشو پرت کن. چیزای خطرناک هم یادشزبده کم کم
دعوا چ می‌فهمه بچه
تنها پناهشتویی تو روحیش اثر میذاره

عزیزم راه کاره مادر شوهرت کاملا غلطه ینی چس لوسش کردی بچه تا سه سالگی ا جه شیطونیاشه ،و ما پدر مادرا باید صبوری کنیم ،بعد اینکه با حرف زدن بیشتر متوجه میشن به هیچ وجه دعوا نکن کاره اشتبایی کرد بغلش کن باهاش حرف بزن براش جایزه بزار بگو اگه اینکارو نکنی بهت قاقا میدم نمیدونم اساب بازی فلان چیز یعد گلم بچه تو هنوز خیلی کوچیکه پتوجهه ی سری رفتارا و حرفا نمیشه از بچه ی ساله چ توقعاتی دارن ک مثه ادم بزرگا باشه الان پسسره منم همینه وسایل پرت میکنه دوست دارن شیطونی کنن هر کسیم چیزی گفت بگو خب اقتضای سنشه اسمش بچش ادم بزرگ نیست ک

عزیزم بچه تو طن بچه های ما اصلا درکی از درست و غلط یا خطرناک بودن کارشون ندارن ک بخواییم دعوا کنیم یا اگر دعوا نکنیم لوس میشن
به نظر من بهتره ک اون لحظه حواسشو با کار دیگ ای پرت کنی
مثلا امروز پسرم حیغ و گریه ک بزار من کنار سینک اب بازی کنم ولی خب لباساش خیس میشد منم میدونستم کتاب خوندن خیلی دوس داره سریع رفتم کتابشو اوردم گفتم بیا با هم بخونیم و بعدش کلا یادش رفت

دعوا که فایده نداره بچه رو هم عصبی میکنی
حواسشو پرت کن
با بازی دیگه با خوراکی

عزیزم بچه تا ۷ سالگی باید ازاد باشه شما فقط حواستون بهش باشه اینو حرفه یه مشاور ه

عزیزم بچه تا دوسالگی هیچی نمیفهمه بزار بره خودت کنارش باش اما اصلا دعواش نکن. فردا بچت پرخاشگر بشه همین آدما میگن چرا دعواش کردی و سرش داد زدی الان اینجور شده. در هر صورت متهمت میکنن. بزار بچگی کنه ی تذکر بده اما اصلا دعواش نکن

همشون همینن هر کاری کنی میکنن فقط بگو کار بدیه با حالت جدی نه دعوا یا اینکه با یه چیز دیگه حواسش پرت کن

عزیزم مث دختر منه اینم می‌ره رو مبل حتی دسته های مبل چون هنوز درکی از درد و ترس ندارن اگر دعوا هم کنیم بدتر لجباز میشن فقط باید حواسشون پرت شه تا بزرگ تر بشن

اصلا دعواش نکن بهش آروم بگو

سوال های مرتبط

مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱ سالگی
سلام . امروز یعنی هجده ماه و دوازده روزگی پسرم ، واکسن شو زدیم . قرار بود نزنم یا بعد از عید این کار رو انجام بدم . اما با راهنمایی مادرم و بعضی دوستان ، فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که این کار رو انجام بدم . چون این مدت خیلی میترسیدم و مضطرب بودم . باید با ترسم مواجه میشدم تا برطرف بشه و راحت بشم ‌. از طرفی به نفع بچه ام هست . چون واکسینه میشه و این خوبه . موقع تزریق خیلی ناراحت شدم چون بچه ام ترسیده بود خیلی گریه کرد . البته تقصیر کارمند بهداشت هم بود . چون خیلی کند بود و دست دست میکرد . به قول معروف فس فسو بود . باید سریع تر انجام میداد ، وسطش یه دور رفت از همکارش سوال پرسید ، حرفه ای نبود . متاسفم برای هر کسی که استخدامش کرده بود . چون دو تا آمپول هست یکی بازو یکی ران و یک قطره هم هست . سه مرحله داره . اینم هی طولش میداد ، اون لحظه کظم غیظ کردم اما دوست دارم بعدا برم و حسابی دعواش کنم از خجالتش در بیام . جالب این جا بود بقیه کارمندا میگفتن عیب نداره بچه گریه کنه زمان قدیم گریه بچه برای والدین مهم نبود ! مثل اینکه بچه اولته ( انگار بچه های بعدی مهم و عزیز نیستن به نظر اینا ! ) یعنی شما ببین سطح شعور کارمند های بهداشت رو ! پاره تن و بند جگر خودشون که نیست . انسانیت درست و حسابی هم ندارن که همه بچه ها رو دوست داشته باشند . خلاصه تموم شد ، بچه ام یکسره منو صدا میکرد . بغلش کردم و اومدیم بیرون . خیلی ازش مراقبت کردم و ادامه میدم تا کاملا حالش خوب بشه ان شاالله . خدا رو شکر به خیر گذشت . ترس نداشت .
مامان جوجه♥️♥️ مامان جوجه♥️♥️ ۱ سالگی
خانما نمی‌دونم حق با منه یان ...من دیشب خونه مادر شوهرم بودیم دختر خواهر شوهرم جوریه که مثلا اسباب بازی هرچی که پسر من برداره اونم میخواد مصلا اگه پسر من ماشین برداره گریه که ماشین می‌خوام میدیمش من دست پسرم چیز دیگه میدم باز گریه می‌کنه که اونو می‌خوام سر همین قضیه پسر من اعصابش خراب شد جیغای بلند زد کلا چند وقته اعصابش خراب میشه جیغ میزنع ...خواهر شوهرم یک داد بلندی سر بچم زد که بچم تو کرد گوشه ای ...یعنی به تمام معنا انگار تیر زدن تو قلبم...بدم اومد که اینجوری دوبار سر بچم داد زده با این که من تا الان نازک تر از گل به بچش نگفتم ...اون موقع حرفی نزدم گفتم چهارتا شاید بزارن روش تحویل شوهرم بدن ..به شوهرم گفتم میگه عمشه دیگه حالا داد بیداد کرده ..میگم خب چرا بچش بچه منو اذیت می‌کنه سر بچه خودش داد نمیزنه اونم در این حد که بچه تپ کنه گفت ولش کن ادامه نده ....الان میگم کاش جوابشو داده بودم خودم فوقش از شوهرم یه چک میخوردم ...اینقد از دیشب بهم ریختم که مثل ابر بهار دارم گریه میکنم ....نمی‌دونم میگم شاید من حساس شدم شلوغش کردم 😔
مامان مغزبادوم مامان مغزبادوم ۱ سالگی
سلام خانم های باسیاست من یه مشکلی دارم میشه بفرمایید راه حلتون چیه؟
شوهرم کارمنده وحقوقش بخور ونمیره دکتر رو به زور میریم تو بیمارستان ،مطب که اصلا...گوشت اصلا نمیخریم ،اجیل واینا در حد بچم ،نهارمم مامانم واسم میاره،لباس هم اگه باشه سالی یچی کفشی مانتویی چیزی فقط یکیش... آرایشگاه که مطلقا نمیرم حتی برا اصلاح چون پول نداریم شوهرم خودش که از ما دوره بنا به دلایلی خودش یه ماستی لوبیایی چیزی میخوره برا ماهم شیری ماستی ناگتی اینجور چیزا میگیره،ماهی یکی دوتومن هم میده بهم که پوشک وشیرخشک واین چیزا بگیرم واگه هدیه جایی خواستم ببرم یا خورد وخوراکی لازم داشدم با همین باشه واقعا تحت فشارم وبا بچه کوچک نمیتونم کار کنم،لباسای بقییه رو هم بعضی وقتا مبپوشم بعد به شوهرم میگم برو کار کن میگه خودت کار کن میگه که من بیشتر از این نمیتونم وحوصله کار کردن ندارم چیزی لازم ندارم...چیکارش کنم که یکم بیشتر واسه زندگیمون تلاش کنه ؟اون روز میگفت قطره های بچه رو یه ماه درمیون بده که نخوایم هزینه کنیم