۱۰ پاسخ

از شنیدن حرفات و اینکه اذیت قلبا ناراحت شدم،اما توام یکبار حق زندگی داری،خواهرمن از همسرش جدا شد سخت بود خیلی سخت هنوزم بعضی شبا برای همه لحظه هایی که عذاب کشید ولی صداش درنیومد و ظلمی که خودش در حق خودش کرد گریه میکنم نه فقط من همه خانوادم گریه میکنن،اما ما هممون پشت خواهرم بودیم خانوادم خیلی حمایتش کردن دلم میخواد الان ببینیش یه دختر قوی و مستقل و محکم،همیشه طلاق راه درست نیست و همیشه ادامه دادن درست نیست،امشب با گفتن ناراحتیت همه زجرایی که خواهرم کشید توی یه لحظه مثل فیلم از جلو چشمم رد شد😭😭😭

چقدر حرفات حال الان منه

تنها نیستی و عمیقا درکت میکنم

دارم برای اون زندگی میکنم

اصلا گریه کردن نشونه ضعف ی زن ک بعضی مردای بی فکر اصلا ب هیچیشون حساب نمیکنن من اوایل گریه میکردم بعد فهمیدم اشتباه بزرگی چرا باید گریه کنم خودم اعصابم خوردکنم اخرش چی فقط دارم نشون میدم ضعف خودم
از این پس قوق باش مقاومت کن
برای کسی ناز کن نازت خریدار باشه
من بخوام گریه کنم دلم بگیره زمانی ک نیست خودم خالی میکنم
چرا باید جلوش باشه ک محل نده منم بدتر قبل حرص بخورم

ببین منم خیلی این انتظارو داشتم وقتی گریه میکردم ولی وقتی یه بار مدتها پیش ویس های دکتر حبشی رو گوش کردم دیدم اصن از ویژگیهای ذاتی یه مرد نیس این قضیه، توصیه میکنم گوش بدی، تو نت هست، رایگان. مال خ سال پیشه ولی مفید، فک کنم اقتدار دکتر حبشی بود اسمش. پیدا نکردی بهم بگو تو ایتا برات بفرستم اگه خواستی

هیییییی

دقیقابخاطربچه تحمل میکنم

دقیقا منم بخاطربچم موندم و بخاطراینکه خانوادم گفتن درس نمیشه نرو طلاق بگیر منه خنگ بدتر پاشدم باهاش رفتم ی شهردیگ الان کتکم میخورم‌نمیتونم ب کسی بگم ن میخام اونا اونجا دلشوره بگیرن ن بچمو ول کنم برم صورتمو ببینی کبود ازالان بفکر فردام یهوکسی اومد مهمون چی بهش بگم ازخنگ بودنم بگم یا ازکثافت بودن شوهرم😔

چقدر حرف دلمو زدی شوهرم میگع گریه. کن. تا جونت در بیاد.

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱۴ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩
مامان شکوفه انار مامان شکوفه انار ۱۷ ماهگی
دیشب فهمیدم ک من خیلی بچه داری رو سخت گرفتم🤣
رفته بودیم عروسی یک خانومی از دوستان همسرم، دخترش رو که یک ماه از دختر من بزرگ تره آورده بود..
فقط یک شیشه شیر نصفه که شیرش رو خونه درست کرده بود همراهش بود..
نه شیر خشک بود و نه فلاسک آب نه تنقلات برای سرگرمی بچه نه شام (حالا این خیلی مهم نیس چون بالای یکساله)و نه حتی لباس اضافی برای بچه که اگر لباسش کثیف شد عوض کنه..
فقط پوشک همراهش بود
و تمام مدت خودش داشت وسط میرقصید و بچه رو یا دختر بزرگش میگرفت یا دی جی یا فیلمبردار..دی جی که رسما دیوونه شد چون هی میرفت جای میزش🤣😁
حتی رفت برای بچه هاش از روی میز عروس داماد پاپ کورن برداشت(برای یلدا چیده بودن)
آخر شب هم وقتی شام خوردیم گفت خب بقیه ی دوغ رو میریزم توی شیشه اش که توی ماشین بخوره و بخوابه..

قیافه من فقط : 😨🤔🥴

خلاصه که من تا خونه ی مامانمم میرم حتما غذا و تنقلات و لباس و شیرخشک و فلاسک و اسباب بازی همراهمه
یا من حساس و دیوونه ام یا ایول به بقیه که راحت بزرگ‌میکنن🥴🤣