تجربه زردی
سلام مامانا.من همیشه میگفتم بچه که به دنیا بیاد باید شسته و تمیز شه..پسر منکه با اون شرایط به دنیا اومد جدا ازینکه تو کانال بوده یکم فشار روش زیاد بوده رنگ و روش کم کم برگشت.
پزشک و پرستارهای اطفال بیمارستان خیلی خوب بودن.یکی از یکی مهربونتر..
چندتا نکته رو بهم گوشزد کردن.
یکیش این بود که چون گروه خونی بچه با من فرق داره قطعا مستعده زردیه.یکم رنگ و روش رفته بود اما الحمدالله نگرفته بود و بهم گفتن مرخص شدی رعایت کن تا نگیره.من تو بارداری به خصوص هفته های اخر و روزای اخر گرمی مثل خرما و حلوا و..زیاد میخوردم.تا حدی که به خاطر دهانه رحم پیش میومد هفته ای یه بسته رو تموم میکردم و شاهد موهای پری تو سر پسرم شدم😅
بعد مرخص شدن من مصرف گرمی مو به شدت کم کردم.اصلا دور بچه رو گرم نگه نداشتم و نمیذاشتم داغ شه و پتو پیچ نکردم.
بیمارستان بهم تاکید کرد که بچه رو تا ۴ روز حموم نبر اگر ببری زردی میگیره و من اینم رعایت کردم..
حتی روز اول دسشویی کرده بود مادرم برد بشوره گیر دادن چرا اب زدی بچه رو .شاید حساسیت بده و..ازینحرفا که من به مامانم اشاره کردم دیگه دسشویی رو بشور😑
الان همچنان حواسم هست چون روز سوم که بردم بهداشت گفتن خوبه ولی بچه ها تا ۳ ماه مستعد زردی هستن.
خلاصه اینکه بعد به دنیا اومدن نی نی هاتون برای استحمام عجله نکنید.

۴ پاسخ

مرسی عزیزم♥️

سلام عزیزم ممنون ازت که تجربه تو گفتی،انشالله خدا پسر گلتو نگه داره😍

چقدر خوبه ک تجربه‌تو نوشتی
ممنون ازت 😘😘
کدوم بیمارستات بودی پارس؟

خداروشکر عزیزم، کدوم بیمارستان بودید؟

سوال های مرتبط

مامان فاطمه و دوقلوها مامان فاطمه و دوقلوها ۱ ماهگی
بگذریم رفتیم تهران و گفتن هنوز 8هفته ای و سن بچه ها کمه باید ان تی بدی بعد ،خلاصه هشتصد کیلومتر الکی رفته بودیم و برگشتیم و 13هفته که شدم رفتم سونو ان تی و هر 4تا سالم بودن و من باید دوتاش کم میکردم این وسط کم خونیم به حدی عود کرده بود که یه سمت بدنم کلالمس شده بود ،و ما دوباره راهی تهران شدیم و رفتیم بیمارستان محب یاس ،دکتر گفت آماده ای گفتم آره و همون روز دوتا از جنین هامو ریداکت کردم ،این ها نوشتنش آسونه اما حال و روزی که بر من گذشت رو فقط خدا و ائمه میدونن چطور بوده،بعد از ریداکت به شدت حالم روحیم بد بود هم بخاطر دردی که کشیده بودم و هم هورمونهام به شدت بالا زده بود و هم ترس از ادامه بارداری و...و این قرآن و توسل به ائمه خصوصا امام زمان بود که کمکم کرد و تونستم خودم پیدا کنم و الحمدالله بارداری رو بسلامتی پشت سر بزارم خداروشکر بچه هام توی اعیاد شعبانیه به دنیا اومدن و من از عشقی که به امام حسین دارم اسم ایشون روی بچه هام گذاشتم ،خلاصه اینا رو گفتم که بگم لطفی که تو به من کرده ای حسین مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین،هر کی راجع به ریداکت سوال داشت بپرسه من براش توضیح میدم چون میدونم وقتی میخوای انجام بدی چقد استرس داری
مامان اهورا مامان اهورا ۳ ماهگی
#تجربه_سزارین_یک
چون تو این مدت کلی تجربه زایمان خوندم داخل گهواره و بهم کمک کرد میخوام تجربه سزارینم رو بگم شاید برا کسی مفید باشه
#پارت یک سزارین
من ماه های آخر بارداری کلی گشتم تایه دکتر پیدا کردم که سزارین اختیاری انجام بده برام و یه بیمارستان خوب و قیمت معقول چون دکتر خودم راضی به سز نمیشد 
خلاصه که دکترم  رو پیدا کردم و چند هفته آخر رو رفتم پیشش
قرار بر این شد ۳۸ هفته و ۵ روز سزارین بشم و یه تاریح رو با همسرم انتخاب کنم ما ۱۹ آذر رو انتخاب کرده بودیم  و اون موقع ۳۵ هفته و ۵ روز بودم
یه مراقب رفتم بهداشت تو این بین که گفتن شکمت زیاد اومده پایین و تقریبا تا هفته های آینده زایمان میکنی و چون زایمان من طبیعی بود کلی ترسیدم که نکنه قبل سز اختیاری درد طبیعی بیاد سراغم و به همین خاطر هفته بعدش یه نوبت دیگه پیش دکتر گرفتم و رفتم بهش گفتم
گفت اگه شکمت اومده پایین نشونه نزدیگ شدن به زایمانه پس ۳۸ هفته و ۵ روز خیلی دیره خواست معاینه لگنی انجام بده که من نزاشتم چون حس میکردم با معاینه دهانه رحمم بزودی باز میشع خلاصه که تاریخ سز رو گذاشتیم ۳۸ هفته و یک روز۱۵ آذر
ادامه تو تاپیک بعدی
مامان نیلا مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من:
تجربه خیلی قشنگی نیست اگه حس میکنین تاثیر میزاره رو ذهنتون نخونید
من از هفته ۲۰ ورزش خوب و سنگین میکردم و قبل بارداری هم کلا زیاد ورزش کرده بودم و کلا میخواستم طبیعی بچرو به دنیا بیارم
هفته ۳۹ که پر شد روز چهارشنبه بعد معاینه تحریکی دکتر درد های خفیف داشتم ولی تقریبا منظم بود حدود ۱۰ ساعت بود که هی میخواستم شدیدتر بشه ولی نشد و گفتم منظم شده هر ۳ ۴دقیقه برم بیمارستان ساعت ۴ صبح رفتم بیمارستان معاینه سه سانت بودم بستری شدم
ساعت ۵ بستری شدم دردام به جای زیاد شدن کمتر شد ساعت ۷صبح بهم امپول فشار تزریق کردن منم کلا سعی می‌کردم ورزش کنم دردام شدت گرفته بود معاینه شدم ساعت ۸ و نیم ۵سانت بودم که کیسه آبو زدن بعد توی جکوزی رفتم یکم ورزش کردم دیگه تقریبا دردا قابل تحمل نبود برام که یکم گاز آنتونوکس استفاده کردم یکم تاثیر داشت ساعت ۹ و نیم معاینه شدم ۱۰سانت فول بودم فقط گفتن سر بچه استیشن صفره که برای به دنیا اومدن باید بشه +۲ یکم با دست سعی میکردن موقع زور زدن کمک کنن که بچه بیاد پایین تر که متاسفانه موقع زور زدن میومد پایین دوباره میرفت بالا
ومن دو ساعتو نیم زور زدم و نشد که تو این زمان دو سه بار از بالای شکم فشار دادن و با دست از داخل سعی میکردن سرو بچرخونن و باز هم نمیشد. بچه واقعا لای پام بود انگار و نمیتونستم حتی بشینم و دردم بسیار زیاد بود و تو ۲دقیقه یک دقیقشو کامل درد داشتم و بقیشو تقریبا از حال میرفتم
در اخر متاسفانه من سزارین اورژانسی شدم. فکر کنم هرکی تو اتاق عمل بود دلش برام کباب شده بود ولی خلاصه بچه به دنیا اومد فقط بخاطر اینکه زیاد سر بچه تو کانال بود یک مقدار سر دفرمه به سمت راست شده که گفتن درست میشه.
فقط خواستم تجربمو بگم از زایمان شاید کمکتون بکنه❤️
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان #پارت هشتم
ساعت ۲/۵ شد و هنوز جا خالی نشده بود و ساعت ۳ ملاقات بود و اگه تخت خالی نمیشد همسرمم نمیتونست بیاد ملاقاتم و میرفت تا فردا که ترخیص بشم و من فقط خدا خدا میکردم که یه تخت خالی شه و من فقط بتونم ده دقیقه شوهرم رو ببینم که ساعت دقیقا ساعت ۳ گفتن تخت خالی شده و میتونن ببرنم که انگار دنیا رو بهم دادن کم کم اثر بیحسی هم رفته بود و باید خودمو میذاشتم روی یه تخت دیگه و این یکم سختم بود ولی به عشق دیدن همسرم حاضر بودم تحمل کنم. با سختی رفتم روی تخت و پرستار اومدن بردنم و تا در اتاق عمل باز شد دیدم مامانم گفت وای خداروشکر اوردنش و بدو بدو با همسرم اومذن همراهم و خیلی حس خوبی بود که همسرم اومد دستمو گرفت و بوسید و فقط احوالم رو میپرسید(دروغ چرا اگه اول احوال بچش رو میپرسید خیلی ناراحت میشدم😂 ولی وقتی بهش گفتم بچه و چی و اینا گفت هیچی نگو تو برام مهم تری تا بچه. من بچه ی بدون تو رو نمیخوام و من گویا کارخونه قند تو دلم اب شد🤣🤣
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ ماهگی
پارت سوم
تجربه زایمان طبیعی

بعدم بردنم رو تخت زایمان و اونجا بهم میگفتن زور بده ولی بعد دو بار زور دادن فهمیدن سر بچه یکم بالاست و کاملا توی لگن فیت نشده .حقیقتا اینجا یکم ترسیدم و داشتم به دکترا نگاه میکردم که یهو دکتر یکیو اورد بالا سرم که رو شکممو فشار بده و به منم همزمان میگفت زور بده . واقعیتش این فشاری که از سر دل بهم وارد میکرد خیلی درد داشت ولی چون میدونستم به زودتر اومدن بچه خیلی کمک میکنه اتفاقا خوشحال بودم و خوشمم میومد چون بعد سه فشار اون و زور من و یا خدا گفتنم سر بچه اومد بیرون و فی ثانیه بچه رو کشیدن بیرون و تمام دردام اروووووووم شد . بعدم که بچه رو گذاشتن رو شکمم لای یه پارچه پیچیده بودنش یه لحظه نگاش کردم که دیدم عه این که مو داره (ما معتقدیم زن باردار توی بارداریش سوزش سر دلش به حجم موی بچش بستگی داره که من دو بار قبلی داشتم و بچه هامم پر مو بودن ولی سر این یکی اصلاااا نداشتم و انتظار کچلی بچمو داشتم که سوپرایز شدم)خب بچمو بردن .حالا نوبت اومدن جفتش بود که دکتر گفت سرفه کن تا جفتت بیاد با دو تا سرفه جفتمم اومد بیرون . البته بگم موقع دنیا اومدن بچه هیچی برشی دکتر نزد ولی خب یکم پاره شد خودش که بعد اومدن جفت دکتر دست به کار شد برا بخیه زدن . با کلی خجالت و اب شدن ازشون پرسیدم بخیه داخلی هم میزنین که گفتن از داخل پاره نشدی نیازی نیس.قبلیا هم نزده بودن ولی اینبار پررو بازی دراوردم و ازشون خواستم خودشون بزنن .