۱۴ پاسخ

کاش این جور پدر و مادرا بمیرن حال و روز بچه تو بهزیستی بهتر از این پیش یه خانواده الدنگ باشه

خدا نابودشون کنن 😭😭😭

بعد من ای وی اف بعد ۸ سال خدا داد بهم چه دوستای پیدا کردم که ۱۵ سال زورشونو زدن ۶ بار ای وی اف نشده که نشده حکمت خدا چیه نمیذونممم هروز گریع میکنن برابچه

ای وای چقد دلم گرفت میدونم خیلی سخته کسی رو هم نمیشه قضاوت کرد بچه منم یک ماه پیش بیمارستان بستری شد به خاطر مشکل تنفسی میفهمم چقدررر سخته من ۴ شبانه روز کلا یکسره بیدار بودم چون بچم سیاه سرفه داشت نمیشد بخوابه خدا خودش به بچه ها رحم کنه 😔😔

کاش این تاپیک رو نمیخوندم حالم خراب بود خرابتر شد لعنت به هر چی ادم عوضی

از یزید بدتره

واااایییی😭😭😭😭😭😭😭😭
چرا اینارو تعریف میکنید واقعا جیگر ادم آتیش میگیره
بغضی شدم بخدا
دلم‌گررررفت
حالم بد شد
😔😔😔
خدایا خودت ب اون بچه بی‌گناه کمک کن

خدا تقاصشو بگیره از اون بابای کثیفش

اخ دلم آتیش گرفت بچها ۳ماهه یعنی هم سن دخترمن الهی بمیرم واس اون بچه دلم ب درد اومد😭😭😭

اونوقت خاله ی من ۳۰سال تو حسرت نی نیه 💔💔
خدایا حکمتتو شکر

بعد عموی من بیستو چهار ساله به هر دری زده بچه دار نشدن حتی رحم هم اجاره کردن سقط شد 😔

وییییی نباید قضاوت بشن بیچاره ها معتادی خیلی درد بدیه خدا هیچ کسی و دچارش نکنه حتما بچه هم وقتی داخل شکم مادرش بوده معتاد شده

منم امشب رفته بودم شیر خشک بخرم دمه دارو خانه یه خانومه بچه ۱ سال بغلش بود درخواست کمک میکرد انقدر به حال اون بچه گریه کردم که حد نداره
واقعا حکمتت رو شکر خدا جون
همش به شوهر میگفتم بر باعث و بانیش لعنت تو این سرما بچه گناه داره

😣😔😔😔😔😭😭

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۴ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت ۲۷#
وارد بخش که شدم یه حس و حال عجیبی داشتم .من بار دومی بود که مادر شده بودم اما حالم یه جوری بود که اصلا نوشتنی نیست شما بعداز زایمان بچه رو میارن می‌زارن رو سینت همون لحظه میبینیش حتی بهش شیر میدی اما من بعداز هفت روز میخواستم بار اول بچمو ببینم همینطور گیج و گنگ وسط بخش وایساده بودمو دورمو نگاه میکردم کلی تخت شیشه ای کوچولو که بچه های ریزه می‌زه داخلوشون یا خواب بودن یا دست و پا میزدن نمی‌دونستم دقیقا سمت کدوم تخت باید برم یعنی بچه من تو کدوم از اونا بود یکی یکیشون نگاه میکردم اما نمی‌دونستم سمت کدوم برم پرستارشون گفت اسمتو بگو بعد بردم سمت یکی از تختایی که روشو با یه ملحفه پوشانده بود قلبم داشت جوری میزد که واقعا نفسمو سنگین کرده بود پاهام به راحتی روی زمین حرکت نمی‌کرد انگار چسبیده بودن کف اون سالن فقط یادمه گفتم خدایا یه چیزی نبینم که اینجا بخوام ازت گله کنم بگم چرا
اینو که ته دلم میگفتم یهو پرستار ملحفه رو کنار زدو من انگار پرواز کردم سمت اون تخت شیشه ای سرمو خم کردم دیدم یه نی نی کوچولوی ناز اون تو خوابیده اشکام همینطور سر میخوردن و می افتادن کف زمین هیچ اراده ای تو نگهداشتنشون نداشتم فقط گوله گوله اشک بود که از چشام پایین میومد واسه این موجود کوچولوی ناز
مامان امیر حیدر مامان امیر حیدر ۴ ماهگی
کاش نه از سر دلسوزی نه از سر خود نمایی و بلدم بلدم برا بچه ی بقیه دایه مهربان تر از مادر نشیم
پسرم تیروئیدش رو ۶ بود با مادر شوهر متخصص غدد بردیمش یه دوره ۱۲ روزه یه دور یه ماه قرص نوشت و آزمایش دیروز آزمایش دوره یه ماه را با مادر شوهرم بردیم نشونش دادیم گفت ۳است ولی چون با دارو امده پایین باید تا ۳سالگی قرص بدی یه دوره دو ماه با آزمایش نوشته از اونجا رفتم خونه مادر شوهرم جاری کوچیکه هم بود با یه حالت دوستی خاله خرسه می گه چرا مواد طبع گرم نمی خوری اخه بچه را که نباید قرص داد بهش می گم می خورم ما گوشت گوسفندی از غذا مون کم نمیشه بعدش رفت خونه مامانش هر کاری کردم حرفش مثل پتک هی می خورد تو سرم مادر شوهرم حالمو دیده می گه چیه می گم از دست فاطمه اینجوری می گه مادر شوهرم هم میگه خب رو اینکه همه می گن قرص
به بچه ندین بهتر میگه میگم آخه مامان اون می تونه تضمین بده که اگه به ماه قرصش را ترک کردم بدتر نشه آخه دایه ی مهربان تر از مادر که نباید باشه
مامانا اگه کسی برا بچه اش کاری باید بکنه سختیش ناراحتیش فکرش رو روح و روان خودش هست شما فشار مضاعف نشید تو رو به خدا