بچه ها بعد زایمانم یبار رفتم سنوگرافی گفت پولیپ داری رفتم پیش پریسا نجفی گفت این کاری ندارهههه الان میکَنم براااات
رفتم دراز کشیدم ی چیزی اندازه 🍆 خر فلزییییییی گندهههههه بعد اندازه منقار کلاغ باز میشد کرد تو من
بعد برای اینکه پولیپ پیدا کنه همینجوریییی میچرخوند و بااااز میکرد و بالا و پایین نگاه میکرد و تا کمر رفته بود تو ما که قشنگ ببینههه🤣🤣
بعد من انقدددد درد داشتم که جیغ میزدم 😐منشیش هست خانمه نمیدونم چی فامیلش دست مو گرفته بود برام غصه میخورد اونم بیچاره
بعد گفت پولیپ دیده نمیشه و اینا
یعد گفتم بذار برم شکوفه حسینی اون شاید بتونههه بکنه اینو رفتم پیشش اونم معاینهههه و اینا
بعذ گفت چیزی نیست حتما سنوگرافی اشتباه کرده
خااصهههه رفتم ی جای دیگه شون گفت کیسته 😐
بخاطر اشتباه اون سنوگرافی پدسگ چقد درد کشیدم من
نتیجه اخلاقی: برای اینکه کارتون زودتر انجام بشه هر سنوگرافی نرید
مچکرم 🥸

۶ پاسخ

انقدر خوب توصیف کردی تو ذهنم کامل تصویرسازی کردم مثل فیلم از جلو چشام گذشت 😂

عالی توضیح دادی🤣🤣

خواهر شده غار دیگه اون انقد انگولکش کردن میگفتی یه دوتا کوک بزنن🤣🤣

پولیپو گفت میکنه برات؟؟ خدا عقلش بده خاله من پولیپ داشت عمل کرد یک هفته بیمارستان بود از شدت درد شبانه روز گریه میکرد
بعد این میخواسته تو مطب بکنه برات؟؟ بنظرم کلا پیش این پریسا نجفی نرو عقلش مشکل داره 🤣

خیلی بانمک تعریف کردی 🤣

وایی هم خندم گرفت هم دلم برات سوخت😐

سوال های مرتبط

مامان کیارش مامان کیارش ۱۵ ماهگی
باورتون نمیشه...
هرچقدر خودمون بیشتر حستسیت نشون می دیم در بززگ کردن بچه ها جواب عکس می بینیم.
عینا می بینم یه دختر فامیل ما دوماه بعد من زایمان کرد هرچی خودمون تو این گروه راجبش نگرانی داریم اون نداره...
دیشب یه جا دعوت بودیم باهم از غذا سفره داد به پسر 6 ماهش،خودشم قلیون میکشه همش بچه رو پاهاش هی دود رو سر بچه،یک بار صورتش نشست و دستاش پاک نکرد تا زمانی که اونجا بود،دست هرکسی هم میدادش،یکی تو دهنش بوس میکرد یکی رو چشماشو..حتی یه صحنه دیدم تو دست یکی بود بچه داشت انگشت شصت اون نفر میخورد🥴
ها اینم بگم یه ساک هم حتی همراهش نبود برای بچش...
حالا من بگو انگار رفته بودم مسافرت حتی ملحفه برداشتم پهن کردم روی زمین بعد بچه گذاشتم روش،دست هیچکسی نمیدادم،مرتب دستاش پاک کردم،براش رفتم فرنی تازه همونحا درست کردم اونم تو ظروف خودش که از خونه برده بودم.آب جوشیده و اینا همه همرام بود.لباساش همونجا چون چند نفر در حد چند دقیقه ای بغلش کردن عوض کردم.
اما تفاوت بارزی که دیدم این من بودم کلی داروی ضد حساسیت ،پسرمم هی سرفه میکرد و آبریزش بینی و بسیار لاغر.
ولی بچه اون وسط اون همه دود اصلا حساسیت گفت نداره خیلی تپل و شادتر بود.

نمی دونم ولی آقامم اونحا بود گفت تو خودت کشتی برای این بچه اما بازم اینجوری اونوقت اون خانواده چ‌راحت بودن تو دعوتی و چقدرم ماشاالله بچشون سالم بود.( اینم بگم شاید این دومی یا سومی مهمونی من رفتم ولی از اون دختره پرسیدم گفت هر روز مهمونی می‌ره گفت شبا تا ساعت ۳ بامداد دورهمی دارن با زن های همسایش،گفتم بچه ات چی گفت اونم همونجا باهامه😐)