اعصابم خیلی خورده از دیروز همش گریه میکنم که چرا اینطوری شده
دیروز گوشی شوهرم زنگ خورد مادرشوهرم بود بعدش نمیدونم چی گفت
شوهرم برداشت گفت پاشو بریم خونه مامانم اینا گفتم باشه
رفتیم اونجا بعد دخترم خیلی به من وابستس‌ خیلی زیاد حتی تا سرویس بخوام برم جیغ میکشه گریه میکنه
شوهرم گفت اگر میخوای سرویسی‌ چیزی بری برو من میخوام برم بیرون باز بچه واینمیسته‌ واسم تعجب بود که شوهرم همچین حرفی بزنه آخه اصلا بچه نگه نمیداره و وقتی گریه میکنه اگر سرویس باشم برش نمیداره میگه هیچ کار نمیشه با گریه کردن خلاصه گفتم باشه الان میرم
چون خانواده شوهرم اصلا مراقب بچه نیستن
خواهرشوهرمم‌ ۵ روزه زایمان کرده
سرویس بهداشتی بیرون بود من رفتم اومدم دیدم نیهان بغل شوهرم نیست گفتم کو نیهان گفتی برو سرویس نگهش میدارم گفت هیچی بغل خواهرمه داره بهش شیر میده
گفتم چی واسه چی شیر بده مگه من خودم مردم
گفت سینه اش گفته سفت شده بوده و میخواسته خالی بشه چون بچش‌ اینقدر قدرت مکش نداره
وای امکار دنیا رو سرم خراب شد و شوهرم بخاطر همین که میدونست من نمیزارم از الکی گفته برو سرویس که تا من بیام کار از کار گذشته باشه
آخه این چطور پدریه
من الان چیکار کنم😭 دلم نمیخواست بچم شیر کس دیگه ای رو بخوره

۲۱ پاسخ

عزیزم ناراحت نباش حالا دیگه کاره ای که شده🥲حواست باشه برا دفعه های بعد

من الان این متنو خوندم عصبی شدم😐

وای منم خیلی حرصم گرفت چه رویی هم داشته دوباره پیام داده دلم میخواد کلش و بکنم یعنی چه خب شیرت و بریز بیرون
یا بگذار فریزرر بده به بچه خودش بخوره
هرمادری میبینی دوست داره بچش سینه خودشو فقط بگیره
واقعا چه شوهری بوده همچین کاری کرده بزور سینه دادن به بچه

چ پرو بگو شیردوش بگیر گشاد ک نیستی خیلی بده اون هنوز توی سینه اش اغوز هستش ما میگیم جِک وقتی به بچه ای ک شیر کامل میخوره اونو بدی ضرر داره ما میگیم جک گیر میشه خیلی بده😐😐

وای از دست خانواده شوهر نمیدونم چی از جون ماها میخوان

حالم بد بود با خوندن پیامت از این قوم بیشتر منتفر شدم...مغزم درد گرفت
اگه شوهرت حرف میفهمه بشین باهاش حرف بزن البته که مردا در برابر خانوادشون نفهمترینن😊شوهرمن که کلی ادعاش میشه و.. میگه من تو بحثای زنانه دخالت نمیکنم ولی همینکه خودشو میکشه کنار به نفع مامانش کار میکنه..
سعی کن فعلا نری خونه مادرشوهرت،نیهان هنوز شیر خودت رو میخوره یا فقد غذا بهش میدی؟ از دیروز شیر خودت رو خورده؟ چطور تونسته بخوره:/

چقد حس بدیه بچتو ببرند شیر یکی دیگه را بخوره 🥺سرتو گرم کن با چیزی بهش فکر نکن خواهر خودتو نابود میکنی اینجوری

خیلییی بیشعورن خیلییی
آخه چرا همچین کاری کردن میگفتی کصافط آخه مگه بچه من باید شیر مونده تورو بخوره خاک تو سرت کنن
واقعا دیگه به شوهرت اعتماد نکن تاچند روزم که خونه تنهایی حالش بگیر

دعوای اول به از دعوای آخر
دیگه رفت و آمد نکن نشون بده که از کارشون بدت اومده
واقعا خدا بهت صبر بده😩

وای عزیزم😭😭😭حالم بد شد
شوهرتو اگ نکوبی بازم این کارو میکنه
چ خواهرشم عفریته بوده
اه اینا دیگ کی ان

اشکال نداره ولی دخترت چطور سینه بغیر سینه ی خودت بتونه بیگیره ویه چیز دیگه خوبه که دخترت سیر شد🤣

فقط شعورشون رو می‌رسونن دیگه

چرا ندوشیده شیرشو

شوهرت چقدر آدم بدیه البته ناراحت نشو بیشعوره

چقد کثافته ببخش ها بی شعور

چقد قد بی ادب چقد بی درک خواهرشوهرتم ک خره 😑 خاک تو سر جفتشون میریدی بهش

ای بابا اشکال نداره عزیزم کاریه که شده نمیدونم چرا اتقدر این مردا بیشعورن

وا خب میدوشید میریخت دور ، چ کارا میکنن مردم😟🙁

خاک بر سر شوهرت واون خواهر شوهر احمقت خب شیر بچه پنج روزه برا بچه شش ماهه خاک عالم برسرشون

وای
چه وضعشه
دختر قربون دلت برم
خدا لعنت کنه

یه سیلی همونجا میخوابوندی تو گوشش حساب کار بیاد دستش

سوال های مرتبط

مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۹ ماهگی
سلام خانما
من از اول به پسرم شیرخودمو میدادم بعد کلا منو شوهرم دوست نداشتیم شیرخشک بدیم بچه رو گفتم شیرداشته باشم چرا شیرخشک بدم
مادرشوهرمم میگفت شیرخشک بدرد نمیخوره و اینا
پسر من وزن تولدش ۳۱۲۰ بود طبیعی زایمان کردم حالا دخترخاله ی شوهرم چهل روز پیش زایمان کرده بچش ۳۹۰۰ بود وزنش فشارش زده بالا سزارینش کردن
این مادرشوهر من میگه طبیعی که خوبه سزارین سخته و اینا نمیدونم چرا فکر میکنه زایمان طبیعی بدون درده و سخت نیست ولی سزارین سخته در حالیکه دخترخاله ی شوهرم یک ماه بعد زایمان تو جشن بچش بزن و برقص داشت
حالا این به کنار ۱۴م مراسم بچه دختر خاله ی شوهرم بود مادرشوهرم دید بچش چاقه شیر خشکم میده به بچش مادرشوهرمن تو مراسم گفت که الان نمیشه به آیهان ( پسر من) شیرخشک بدی چاق بشه زینب ( دخترخاله ی شوهرم) شیرخشک میده بچش چاقه توهم الان یه قوطی بگیر یک ماهش میره ماهی یه قوطی شیرخشک بده بهش منم گفتم الان بعد شیش هفت ماه که نمیشه بعدم بچه من الان خیلی خوبه
بچه ی دخترخاله ی شوهرم چاق هست قدش کوچیک پسر من قدش بلند ولی لاغر مقایسه نمیکنم ولی هر انسانی متفاوته
احمقها اینارو نویفهمن واقعا
مامان احمد مامان احمد ۷ ماهگی
پسرم عادتشه هر شب تا خوده صبح بیداره بعد میخوابه گاهی هم یه جایش درد داره خوب تا خوده صبح گریه می‌کنه و طبیعتا من همش باهاش بیدارم و گاهی همسرمم بیداره توی این هفته و هفته گذشته همشو من تنها بیدار بودم بعضی وقتا فکر می‌کنم هر چقدر بیشتر سرویس میدی بقیه فکر می‌کنن خوب اینکه این همه جون داره پس میتونه دیگه مثلا هفته پیش پسرم تا خوده ظهر اصلا نخوابید منم همشو تنها بیدار بودم عصر آمدم بخوابم بیدار شد به شوهرم گفتم تو بگیرش و اتاق برو بیرون من بخوابم وقتی بیدار شدم میگه تو حتما از اینکه من شب خوابیدم تو بیدار بودی عصبانی بودی که میخواستی عصر بخوابی قیافه من پوکر بود برام سواله من به خواب نباید نیاز داشته باشم
حالا دیشم پسرم سرماخورده چند روزه دیشب خیلی گریه کرد غر زدم بازم من بیدار بودم البته من مثل همیشه شب قبلم نخوابیده بودم نزدیکایی ساعت پنج تا من شیر برای بچه درست کنم بچه خیلی گریه کردم شوهرم بیدار شد بغلش کرد و دیگه اون شیرشو داد بعد خواهر شوهرم آمد کمکم بچه رو گرفت. شوهرم ظهر آمده میگه واقعا باید خواهرم میمد ما خیلی به خواب نیاز داشیم
وقتی بهش گفتم ما اخه
من همش تنهام بهش بر خورد بهم گفت اصلا تو فقط برای بچه زحمت میکشی
شایدم من چون پریودم مغزم عصبیه
مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 ۱۱ ماهگی
خانما بیاین بگین من چیکا کنم
صبحا بچم دوساعتی خونه مادرشوهرمه تا من بخابم و برم بیارمش صبح زود البته
بعد که میرم بیارمش بازی درمیاره
هرذفعه میرم بچمو ازش بگیرم میگه میری بغل مامان؟ بعد بچس دیگه ی وقت میاد ی وقت نمیاد اصن هنوز مفهوم مامانو بغلو اینا رو نمیدونه ب نظرم
وقتی نمیاد میگه نمیخاد بیاااا نگا نمیخادت😐 یا اگر بیاد بغلم باز میاد جلو ممیگه بذا ببینم بغل من میاد اگر بچه مثلا تمایل نشون بده میگه نگا تورو نمیخاد😐😐😐 بعد من چیزی نمیگم برام مهم نبود اما امروز بچه گریه میکرد جیغ میزد خوابش میومد لج کرده بود اومد برا اولین بار طبقه پایین که بچه چشه بده من بچرو ب زور گرفت برد گفتم لاستیکی نیس گف میارمش زود بعد نیم ساعت اوردش میگه چون لاستیک نبود اوردمش بالا اصن جیکش درنمیومد اصن گریه نمیکرد بعد من گفتم اعع ددری شده دیگه نمیذارم بیاد بالا بعد گف کو بگو بیا بغل ببینم بغلت میاد بعد من گفتم بیا بچم نیومد حالت خجالت گرفت بعد گف نه نمیخاد اصن بیاد جای تو من گفتم مثکه دیگه نباید بفرستمش بالا بیا بغلم ببینم بعدم رفت
یکبار دیگه ام رفتم بالا گفتم مامان ده دقه نگهش دار من وسایلشو جم کنم میخام برم خونه مامانم بعد گفت نمیخاد ببریش دیگه بذا باشه ب تیکه و خنده گفت منم گفتم اعع چه خوب پس خدافظ یهو با حالت جدی گفت شیشه شو هم بیار دیگه این بچه ماعه بچمونو نمیخای دیگه خودت برو شیشه شو بیار منم گفتم نه میام میبرمش ینی چی گفت هیچی شوخی کردم
حالا ب نظرتون من خیلی حساسم یا مادرشوهرم کرم داره دیگه بچرو نفرستم؟😐