خانما بیاین بگین من چیکا کنم
صبحا بچم دوساعتی خونه مادرشوهرمه تا من بخابم و برم بیارمش صبح زود البته
بعد که میرم بیارمش بازی درمیاره
هرذفعه میرم بچمو ازش بگیرم میگه میری بغل مامان؟ بعد بچس دیگه ی وقت میاد ی وقت نمیاد اصن هنوز مفهوم مامانو بغلو اینا رو نمیدونه ب نظرم
وقتی نمیاد میگه نمیخاد بیاااا نگا نمیخادت😐 یا اگر بیاد بغلم باز میاد جلو ممیگه بذا ببینم بغل من میاد اگر بچه مثلا تمایل نشون بده میگه نگا تورو نمیخاد😐😐😐 بعد من چیزی نمیگم برام مهم نبود اما امروز بچه گریه میکرد جیغ میزد خوابش میومد لج کرده بود اومد برا اولین بار طبقه پایین که بچه چشه بده من بچرو ب زور گرفت برد گفتم لاستیکی نیس گف میارمش زود بعد نیم ساعت اوردش میگه چون لاستیک نبود اوردمش بالا اصن جیکش درنمیومد اصن گریه نمیکرد بعد من گفتم اعع ددری شده دیگه نمیذارم بیاد بالا بعد گف کو بگو بیا بغل ببینم بغلت میاد بعد من گفتم بیا بچم نیومد حالت خجالت گرفت بعد گف نه نمیخاد اصن بیاد جای تو من گفتم مثکه دیگه نباید بفرستمش بالا بیا بغلم ببینم بعدم رفت
یکبار دیگه ام رفتم بالا گفتم مامان ده دقه نگهش دار من وسایلشو جم کنم میخام برم خونه مامانم بعد گفت نمیخاد ببریش دیگه بذا باشه ب تیکه و خنده گفت منم گفتم اعع چه خوب پس خدافظ یهو با حالت جدی گفت شیشه شو هم بیار دیگه این بچه ماعه بچمونو نمیخای دیگه خودت برو شیشه شو بیار منم گفتم نه میام میبرمش ینی چی گفت هیچی شوخی کردم
حالا ب نظرتون من خیلی حساسم یا مادرشوهرم کرم داره دیگه بچرو نفرستم؟😐

۲۲ پاسخ

خونه منم پایین مادرشوهرمه هیچ وقت بچم رو تنها نذاشتم بمونه با خودم رفته با خودم اومده چون نمیخوام شخصیت اونارو بگیره بعد دو روز بعد منت بزارن ک ما بچشو نگه داشتیم

بزارنگهش دارن تاجونشون درآد🤣

اصلا نزار بره خونه مادرشوهرت وگرنه دوشخصیتی میشه دیگه به حرفت گوش نمیده بزرگتر بشه مخصوصا از مادرشوهرت مشخصه که وابسته خودش میکنندش

واییییییییییی یا خدا چقدر من مث توام مادر شوهر منم اینطوری میکنه دیگه دیشب بغض داشت میکشتم ب شوهرم گفتم هیچکس منو دوس ندارع حتی بچه‌ای ک از تو شکمم در اومد شوهر بیچارمم مات مونده بود بعد گفتم ک مادرت داره این کارو میکنه اونم ب مامانش گفته اینکارو نکن حساس میشه درسته نگفته بود ک من میگم گفته بود احساس میکنم نارحت میشه

کارت خیلی اشتباهه از خوابت بزن همیشه بچت و خودت نگه دار

من باشم دیگه نمیبرم بچمو الان من یه هفته خونه مادر خودم بودم هی مامانم گفت نمیمونی نمون بچه رو بزار خودمون بزرگ میکنیم شیرخشک میخریم بهش میدیم با خنده گفتم مامان دلت خیلی بچه میخواد خودت بیار من ماهلینو یه تارموشو به کسی نمیدم خندید گفت شوخی کردم گفتم باشه به نظر من مادرشوهرت دیگه زیادی کرم میریزه خسته بودی خوابت میومد مثله من بچتو ببر حموم بیارش قشنگ ۲ساعت خوابید توهم بخواب خونه ترکیدم اشکال نداره بچت مهم تره

اشتباه از خودته از خوابت بزن بچتو نگه دار

اینکارو نکن عزیزم من میبرم خونه ی مادر شوهرم می‌زارم بمونه اما شاید ماهی یبار
چون الان بچه ی تو بزرگ تر که بشه دوشخصیتی میشه ها

مامان بزرگم که میگه بفرس تازه جای دوساعت بذا چهارساعت نگه داره میگه برو بعش بگو بچه شماعه دیگه بی زحمت تا ظهر نگه دارین من ب کارام برسم پلی باز دلم نمیاد بچه این همه پیششون باشه میترسم ب نظرتون من حساسم؟ کی ب عروسش میگه برو دیگه بچه ماعه نمیخایش برو

مادرشوهر من میدونه یک کاری بده نباید به بچه یاد بده مثلا مو کشیدن ولی از دستی میبرتش جای برادرشوهرم میگه موهای عمو رو بکش یا عمو رو بزن یا جیغ زدن
مثلا پفک میارت جلو بچه از قصد بهش نشون میده که گریه کنه بعد یکی بده دستش
چرا چون من میگم این کار بده از لج من میکنه
ولی من میگم ابگوشت یا اب قلم میدم بهش نمیزاره و چرت و پرت میگه چون من میگم مفیده
کلا مادرشوهرا چه خوب چه بد دوست داره بچه رو خودش بزرگ کنه انگار نه انگار یک مادری هرچند عروس تو اون بچه رو بدنیا اورده شبانه روز وقتشو جوونیشو گذاشته
اگه یکی همین حرفارو برای خودشون میزد چه حسی بهشون دست میداد

تو انقدر منی یا من انقدر توممممم هااااان


با این تفاوت که من تو یه خونه مشترک باهاشون زندگی میکنم
یه ماه دیگه قراره برم طبقه پایین

ببخشید ولی فکر کنم کرم داره سعی کن بهش بفهمونی که رفتارش واقعا زشته
من از اول اصلا اجازه چنین کاری رو ندادم وگرنه مادر شوهر منم همین بود
همین ادا رو می آورد همش می‌گفت من حموم کنم من اینکار کنم ولی من نذاشتم

خب دوسش داره بزار بیشتر پیششون بمونه .من بغل خونه مادرشوهرمم هر روز میاد بچمو‌ ی تایمی نگه میداره بعضی روزام میبرم من ی استراحتی میکنم .من دلم میخواد باز بیشتر باشه من استراحت کنم

دقیق مثل منی حرفاشون کاراشون همش ولی من متاسفانه باهاشون تو یه خونه م بالا و پایین نداریم زاحت در اتاقمو باز میکنن میان میبرنش ولی من خیلی نمیزارم دستشون بمونه و الان بچم در حالی که باهاشون زندگی میکنیم پیش خودم فقط ارووم میگیره🙃

چراصبح ها میدی پایین؟ بچه۷ماهه ک اذیت ندارع،نگهش دار، من بچه هام ۳سال و۶ماهه هستن خودم نگه کیدارم، زودتر پامیشم خونه تمیزمیکنم غذاشون آماده می‌زارم ،بیدارشدن بااونا بازی میکنم، لابلاش شام می‌زارم بخودم میرسم، ی جاهم بخام برم شبش وسیله عاشون جمع میکنم یازودترازشون پامیشم، باهم نهایت ب ساعت دیرترمیرم ولی خودم نگه میدارم وسیله جم میکنم یواش یواش

وای اشتباه نکن، بچت از الان داره عادت میده بخودش، مثل من میشی ها، بزار بچت راه بیفته کارت سخت میشه، پسرمنوانقذرعادت داد بخودش میخاستم عرجابرم بچه اصن مامان بابا نمی‌شناخت فقط مامان جون وعمش می‌شناخت ،بچت چندتربیتی میشه، اختیارش دیگه نداری، بچه وحشی میشه،الوس مسشه،هی مبیخان پفک بخرن بستنی بخرن، دمارازروزگارت درمیارن اینا بخدا چیزی نیس درقبال کارایی ک سرت درمیارن بخدا بدترازیناروتجربه کردم بچم راه میرف تازه میخورد ب ستون گریه میکرد بدوبدو میومد بالا بچه رو آزمون میگرف حرف بارم میکرد بچمم میبرد باخودش، شبابچم منو میزد ک چرامنو میاری بالا، مامان نمی‌شناخت ، موند تاحامله شدم سر بچه دوم پدرمو درآورد باشکم حامله دق دادمنو، منم دیگه گفتم مرگ یبارشیوت یبار یکماه بچه ندادم پایین، بخداوندی خدا ایه بچه وحشی رو اهلی کردم باشکم حامله پدرم درآمد آنقدر بهونشون میگرف ،ولی خب آدم شد ،اگ میخای مصیبتهایی ک من کشیدم سرت بیاد بچت بده مادرشوهرش ،اصن گوش نده ک اونم نوه شه، دوستش داره، درسته این حرف ولی اینجور ک تومیگی مادرشوهرت کرم داره، بچمو بزور می‌بردن پایین ب شوهرم میگف زنت محبت نمیکنه ب بچه،،ب بچه نمی‌رسه😔شوهرم ازهمه جابیخبر باهام دعوا میکرد،اخرجلوشونو گرفتم، براتون دیرنشده نزاربچت عادت کنه

اشتباه زمانی کردی که گزاشتی پیششون.بچه وقتی به خودت وابسته باشه به خودشون اجازه نمیدن که چنین حرفی بزنن چون میدونن توان نکهداری بچه ای که به مادر وابستس ندارن.ولی الان تو کاری کردی که هم سرت منت میزارن همم یه اختلاف پیش بیاد خیلی راحت بچت میگیرن که اذیتت کنن وچون بچتم عادت داره بهشون مشکلم ندارن.

از اینکه کمک حالته خیلی خوبه ها ... ولی پس فردا ک متوجه بشه بچه دیگ ب حرفات گوش نمیده تو اگر چیزی بهش ندی سریع می‌ره پایین اونا بهش میدن .. کنترل کن رفت و آمد تو موقع های ک کارت واجبه فقط بزار پس فردا آنقدر دوست داره بمونه با اسیری باید بیماریش خونه خودت

ولش کن بابا اهمیت نده
بیکاریااا بچه رو بفرس بالا
برای خودت وقت بزار استراحت کن
از این موقعیت استفاده کن
الان که بچه اس ولی در آینده بزرگم بشه بچه هیچ وقت مادرشو ول نمیکنه بقیه رو بچسبه

ولی من بچمو میدم نگهمیداره کارامو میکنم از خدامه یکی نگه داره کارامو بکنم چون خیلی بغلیه

والا منکه درس میخوندم میدادم.. از این حرفا هم از مامان خودم هم از مادرشوهرم شنیدم.. حساس نباش

ولی تجربه دارم که بچم الان دوسالشه اصلا بهم وابسته نیس که این از یه لحاظ خوبه از یه لحاظ خب حسودی میکنم که بقیه بچشون چقد دوسشون داره و بدون مادر وانمیسته بچه من نه.... در کل تو 9 ماه بارداری بعدیم راحت بودم

همش بستری می‌شدم بچمم عادت داشت همه جا وامیستاد برام گریه نمیکرد اذیت نمیشد

کرم داره😁بنظرم نفرست حالش جابیاد

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
امروز که رفته بودیم بیرون خواهرم داشت خرید میکرد منم تو مغازه نشستم رو صندلی شیر یاسین میدادم
یهو یه دختره از اون داف ها 😅 با دوتا پسر اومدن تو
پسرا داشتن خرید میکردن دختره اومد پیش من وایساد هی به یاسین نگاه میکرد و دست میکرد به صورت یاسین نازش میکرد
یاسین هم حواسش پرت شد دیگع شیر نخورد منم اومدم شیشه بزارم تو دهنش دهنشو بست داشت به دختره نگاه میکرد یهو دختر با یه لهن تندی گفت نمیخواد دیگه به زور بهش نده ( تو دلم گفتم تو رو سننه اخه عن خانوم 😒 )
بعد دیگه شیشه رو گذاشتم تو کیفم یهو دست برد زیر بغل یاسین گفت بدش به من 😐 یعنی نه اینکه میدیش به من ؟ گفت بده به من . انگار بچه ی اونه من بغل کردم
منم گفتم نه مرسی غریبی میکنه دیگه تا آخر گریه میکنه اذیتم میکنه اینم قیافشو کج کرد رفت دوباره دیدم اومده پشت سر من هی داره دستای یاسین رو میگیره
منم گفتم دستشو لطفا نگیرین
دوباره با یه لهن تندی گفت چی گفتی ؟ چرا نگیرم ؟
دیگه اینجا دلم میخواست جرررش بدم
گفتم دستتون رو زدین به وسایل کثیفه بچه دستشو میکنه به دهن مریض میشه
حقیقتا من آدم پررویی نیستم که جواب بدم ولی سر بچم شوخی و رودروایسی ندارم مخصوصا با این آدمای پررو 😶😒
مامان مامان نخودچی مامان مامان نخودچی ۸ ماهگی
هرهفته میگفت هفته بعد بیا ببینم میتونم برات چیکار کنم یه جواب درست نمیداد اول گفت اگه بیمارستان مهم نیست واست ثامن سز میکنم منم گفتم من میخوام خودت عملم کنی فقط سزارین بشم بیمارستان مهم نیست گفت برو روز بعد بیا همچنان من میرفتم تا گفت بزار معاینه لگن انجام بدم به زور خودمو راضی کردم که انجام دادم گفت لگنت تنگه چون ارثی کسی نتونسته سمت مادریم وپدریم طبیعی باشه التماسش میکردم توکه میدونی من نمیتونم برام سزارینو بنویس گفت برو بهم زنگ بزن من زنگ بزنم زلیشگاه خبر میدم من باز بهش زنگ زدم گفت اشنا دارم خیالت راحت یهو به من گفت اماده شو برو زایشگاه معاینت کنن ببینن لگنت تنگه میزنن سزارین مامانم گفت نه میزنن کیسه اب رو پاره میکنن مجبوری طبیعی بیاری رفتم مطب گفتم نمیتونم گفت تنها راهش اینه رفتی من زنگ میزنم همون روز عملت میکنم من ساک بچرو بستم خودمو اماده کردم رفتم متاسفانه معاینه کردن وگفتن نه خیلی تنگ نیست دیگه بیمارستان دولتی میدونین فقط میخوان طبیعی بیاری
باز گفت روز بعد برو دوبار اسمت ثبت بشه من حلش میکنم دوز دوم که رفتم خدا ازش نگذره مامای بدجنس جوری معاینم کرد جیگرمو دراورد که از هرچی معاینه بود متنفر شدم از اخرم دکتر کلی باهاش حرف زد گفت نه بیاد کمیسیون پزشکی من با درد شدید رفتم خونه طوری که نمیتونستم راه برم از درد گریه میکردم ۳۹ هفته و ۳ روزم شده بود استرس داشتم بچه به دنیا نیاد