۷ پاسخ

مادرشوهر منم همینه وقتی از پسرش دفاع می‌کنه دلم میخواد دهنش رو جر بدم آخر می‌کشمش میفتم زندان

همشون همینجوری ان.
درکل مادرشوهر یعنی در آسمون باز شده همین یه بچه افتاده براشون اینم چون اومده ماها رو گرفته بدبخت شده 😂😂😂

مادر همسر منم همینه
تازه این که خوبه
همسر من یه کارایی می‌کنه که بیا و ببین مامانش میگه اشکال ندارع یه کوچولو عصبی شده دیگه

مادر شوهر منم همین مدلیه وقتی بفهمه پای پسرش وسطه کلا تغییر موضع میده

خخخخ چون‌پسرش باعث سرماخوردگی بچه شده پس مهم نیس.... هی شیرم تو این مادراشون

خدارو شکر چن روز پش دعوا کردیم منم کلا قطع رابطه کردم باهاش ولی ب شوهرم کار ندارم بره و بیاد

مادر همسر منم همینه
تازه این که خوبه
همسر من یه کارایی می‌کنه که بیا و ببین مامانش میگه اشکال ندارع یه کوچولو عصبی شده دیگه

سوال های مرتبط

مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 ۱۰ ماهگی
خانما بیاین بگین من چیکا کنم
صبحا بچم دوساعتی خونه مادرشوهرمه تا من بخابم و برم بیارمش صبح زود البته
بعد که میرم بیارمش بازی درمیاره
هرذفعه میرم بچمو ازش بگیرم میگه میری بغل مامان؟ بعد بچس دیگه ی وقت میاد ی وقت نمیاد اصن هنوز مفهوم مامانو بغلو اینا رو نمیدونه ب نظرم
وقتی نمیاد میگه نمیخاد بیاااا نگا نمیخادت😐 یا اگر بیاد بغلم باز میاد جلو ممیگه بذا ببینم بغل من میاد اگر بچه مثلا تمایل نشون بده میگه نگا تورو نمیخاد😐😐😐 بعد من چیزی نمیگم برام مهم نبود اما امروز بچه گریه میکرد جیغ میزد خوابش میومد لج کرده بود اومد برا اولین بار طبقه پایین که بچه چشه بده من بچرو ب زور گرفت برد گفتم لاستیکی نیس گف میارمش زود بعد نیم ساعت اوردش میگه چون لاستیک نبود اوردمش بالا اصن جیکش درنمیومد اصن گریه نمیکرد بعد من گفتم اعع ددری شده دیگه نمیذارم بیاد بالا بعد گف کو بگو بیا بغل ببینم بغلت میاد بعد من گفتم بیا بچم نیومد حالت خجالت گرفت بعد گف نه نمیخاد اصن بیاد جای تو من گفتم مثکه دیگه نباید بفرستمش بالا بیا بغلم ببینم بعدم رفت
یکبار دیگه ام رفتم بالا گفتم مامان ده دقه نگهش دار من وسایلشو جم کنم میخام برم خونه مامانم بعد گفت نمیخاد ببریش دیگه بذا باشه ب تیکه و خنده گفت منم گفتم اعع چه خوب پس خدافظ یهو با حالت جدی گفت شیشه شو هم بیار دیگه این بچه ماعه بچمونو نمیخای دیگه خودت برو شیشه شو بیار منم گفتم نه میام میبرمش ینی چی گفت هیچی شوخی کردم
حالا ب نظرتون من خیلی حساسم یا مادرشوهرم کرم داره دیگه بچرو نفرستم؟😐
مامان مامانdelmah😍 مامان مامانdelmah😍 ۸ ماهگی
سلام دوستان عزیز مامان مهربونه... دخترم الان ۵ماه ۵روز هس سزارین بودم دکتر بهم گفت که نباید چیز سنگین بلند کنی منم ب حرفش گوش ندادم و وقتی می‌خواستم یچیزی بلند کنم ب شوهرم نمیگفتم ک بیا این سنگینه بلندش کن برام خودم کارمو انجام میدادم و یه مدت شکم درد داشتم و رفتم پیش مامانم گفتم شکمم درد می‌کنه دست بزار رو نافم مامانم گفت که من این کارو نمیکنم شاید بارداری منم میگفتم ن من باردار نیستم خلاصه با اسرار مامانم رفتم دکتر دارو داد وقتی استفاده کردم بعد ۳روز خارش داشتم و نمیتونستم رابطه داشته باشم با شوهرم خلاصه بی‌خیال دارو زدن و دکتر شدم بعد چند ماه حس می کردم یچیزی تو شکممه ب اندازه هلو بازم بیخیالش شدم گفتم هیچی نیس ولی ب شوهرم میگفتم ک چیزی تو شکمم می‌گفت بیا بریم دکتر منم میگفتم من با بچه هیچ وقت جای نمیرم گناه داره گرمه هوا بزار یه روز میرم و بازم بیخیالش شدم و این ۳هفته بیشتر ک حس میکنم ک اون چیزی ک اندازه هلو بود بزرگ تر شده و ب خواهرم گفتم یلحظه بیا نگاهش کن و بلافاصله ب مامانم زنگ زد و گفت ک رقیه نمیره دکتر مامانم دعوام کرد گفت باید بری مشکل پوله من میدمت و من گفتم ن مامان از گرما نمیرم بخاطر دلماه گناه داره تو گرما ببرمش خلاصه مامانم گفت امروز حتما باید بری ک قراره ساعت ۳با خواهرم برم دکتر دعا کنین ک چیز نباشه 😥🙏و اینو هم بگم که خیلی لاغر ظعیف شدم