۲۱ پاسخ

منم الان بچه هامو بیشتر از شوهرم دوستدارم تواینجوری نیستی🤣

شوهرمنم اول میادتو چشمش دنباله بچه اول بچه رو میبوسه بعد من یه چپ نگاش میکنم میگه عع بیا توام بوست کنم.ولی من ته دلم خوشحالم که بچمونو انقد دوس داره و نسبت بهش بی تفاوت نیس.

شوهر منم قبل بچه هروقت میرفت سرکار منو میبوسید بعد به دنیا اومدن دخترم اونو میبوسه میره

منم لایک کن ببینم جوابارو

منکه شدم عین کنه
هی اون قربون بچه میره هی من میگم منو یادت رفت
هی اون با بچه بازی میکنه هی من میگم منو یادت رفت
کلا تو خونه یا دارم میگم پس من چی یا میگم منو یادت رفت یا میگم من من من من من من
از رو هم نمیرم
ببینم کی یاد میگیره به هردومون توجه کنه

شوهر منم 😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖🤩🤩😖

حالا من برعکسم
آقا همش اعتراض می‌کنه که منو یادت رفته و همه چیزت شده این فسقلی.
می‌خوام تعادل برقرار کنم اما هنوز موفق نشدم.

این که خوبه من شوهرم میگه تو رو بیشتر دوست دارم ولی من ناراحت میشم میگم سعی کن بچه رو خیلی خیلی بیشتر از من دوست داشته باشی اینجوری من خیالم راحته اگه من نباشم تو کاملا هوای بچه رو داری

این که خوبه من شوهرم میگه تو رو بیشتر دوست دارم ولی من ناراحت میشم میگم سعی کن بچه رو خیلی خیلی بیشتر از من دوست داشته باشی اینجوری من خیالم راحته اگه من نباشم تو کاملا هوای بچه رو داری

والا خواهرجان واسه ماهم همینه راستش منم یکم حسادتم میشه 🥴🥴

شوهر منم همینطور شده
تا قبل اینکه بچه دارشیم هرصبح میخواست سرکار بره حتی اگه خوابم بودم صورتمو میبوسید و میرفت ولی الان همه چیز عوض شده😐😐
از در میاد تو بمن یه سلام خشک و خالی میکنه و میره سمت بچه ،بعضی موقعا حسودیم میشه 😕😕
بعد میبینه من بهش محل نمیدم دیگ میاد بوسم میکنه الکی میگه بچس دیگ و...
کلا زندگی قبل بچه برام یجور دیگ بود
با این حال بازم خداروشکر

عزیزم کاملا طبیعیه فکر کنم اکثر مردا همینجورن شوهر منم تصویری زنگ میزنه میگه بگیر رو بچه ها و من اینجوری برداشت میکنم که بچگی های خودشون بهشون توجه آنچنانی نشده چون زیاد واسه بچه اولم اسباب بازی میخره دعواش که میکنم میگم نخر میگه نمی‌خوام مثل خودم آرزو همچی به دلش بمونه

عزیزم این که ناراحتی نداره منم الان به بچه هام بیشتر اهمیت میدم تا شوهرم بخاطر همین برعکس تو شوهرم حسودی میکنه میگه برو خونه بابات با بچه هات .
عزیزم بچه کوچیک شیرینه مخصوصا مگر این که از پوست و گوشت و استخوان ادم باشه اون شمارم دوست داره ولی مطمئنا بچه یه چیز دیگست من دنیام بچه هامن خیلی براشون اذیت شدم

برعکس شوهر من فکر کنم هیچکس رو‌کلا دوست نداره منم همیشه بهش میگم بچه هامو بیشتر از تو‌دوست دارم،اونم میگه خداروشکر ،مادری دیگه

عزیزم‌از اینکار برداشت بد نکن من این حس رو دارم هرکی بچم رو‌دوست داره یعنی منو دوست داره شوهر منم از سرکار میومد اول منو میبوسید خب طبیعیه کسی جز من نبود الان میاد خودم بچم رو بغل میکنم میبرم جلو در درو باز میکنیم تا میاد تو میگم سلام بابایی خودم بچه رو میدم که بوس کنه میگیرش کلی بوس و ناز منم با عشق نگاشون میکنم بعد با زبون بچم مثلا میگم بابایی چرا دیر اومدی میگه ببخشید عشقای من سرم شلوغ بود
اصلا خودتو حساس نشون نده اینو به خودت بگو که بچه ثمره عشق شماس از عشق ورزیدن به بچت خوشحال شو

آخیشششش راحت شدم 😂🤦فکر میکردم تنها مادری‌ام ک به بچش حسودی میکنه

عزیزم‌از اینکار برداشت بد نکن من این حس رو دارم هرکی بچم رو‌دوست داره یعنی منو دوست داره شوهر منم از سرکار میومد اول منو میبوسید خب طبیعیه کسی جز من نبود الان میاد خودم بچم رو بغل میکنم میبرم جلو در درو باز میکنیم تا میاد تو میگم سلام بابایی خودم بچه رو میدم که بوس کنه میگیرش کلی بوس و ناز منم با عشق نگاشون میکنم بعد با زبون بچم مثلا میگم بابایی چرا دیر اومدی میگه ببخشید عشقای من سرم شلوغ بود
اصلا خودتو حساس نشون نده اینو به خودت بگو که بچه ثمره عشق شماس از عشق ورزیدن به بچت خوشحال شو

آخیشششش راحت شدم 😂🤦فکر میکردم تنها مادری‌ام ک به بچش حسودی میکنه

دختر خب معلومه شوهرا بچه رو بیشتر از زنشون دوستدارن😄این ی امر طبیعیه

شوهر من ک میگه بردار با بچه ت برو 😂
بعد ک آرومتر میشه برااینکه حرص منا دراره میاد کلی قربون صدقش میره
میگم همین بود ک میگفت با بچت بردار بروآ🤣

بچت دختر یاپسر

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۱۱ ماهگی
وباز هم تکرار کار پدرشوهرم که داشت غذا دهن النا میزاشت و دیگه با عصبانیت من روبرو شدو قهرمون 😂😂 از اولش دیدم منظور داره من بیرون بودم شام خورده بودم اومدم خونشون دیدم بچرو گرفته هی میگه ما میخواییم باهم شام بخوریم فهمیدم منظور کاریو داره به شوهرم گفتم برو بچرو بگیر بابا شام بخوره نشنید پدرش رفت بشینه سر سفره من گفتم بابا بچرو بده شامتو بخور دو سه بار گفتم بچمو نمیداد هی اذیت میکرد میگفت نه تو کار نداشته باش منو بچه میخواییم شام بخوریم استرس تمام وجودمو گرفته بود نکنه چیزی بزاره دهنش هیچی مادرشوهرم غذارو اورد اینم میدیدم زیر چشمی منو میبینه کدو سرخ کرده رو انگشت زد داشت میزد دهن بچه دیگه عصبی شدم رفتم بچرو با حرص ازش گرفتم نمیفهمم این کاراشونو چرا منو اذیت میکنن بهشون میگم بچرو رو پا نزارید وایسه واسه کمرش ضرره هر سری تذکر باید بدم میام خونشون با استرس میام تا برم حالا موفع خواب شوهرم اومده میگه بابا ناراحت شد گفتم مقصر تویی تو باید تذکر میدادی که بار سوم تکرار نمیشد اب اناناسو خیارو تذکر ندادی شد سومی که با تند خویی من روبرو شد
مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 ۱۰ ماهگی
خانما بیاین بگین من چیکا کنم
صبحا بچم دوساعتی خونه مادرشوهرمه تا من بخابم و برم بیارمش صبح زود البته
بعد که میرم بیارمش بازی درمیاره
هرذفعه میرم بچمو ازش بگیرم میگه میری بغل مامان؟ بعد بچس دیگه ی وقت میاد ی وقت نمیاد اصن هنوز مفهوم مامانو بغلو اینا رو نمیدونه ب نظرم
وقتی نمیاد میگه نمیخاد بیاااا نگا نمیخادت😐 یا اگر بیاد بغلم باز میاد جلو ممیگه بذا ببینم بغل من میاد اگر بچه مثلا تمایل نشون بده میگه نگا تورو نمیخاد😐😐😐 بعد من چیزی نمیگم برام مهم نبود اما امروز بچه گریه میکرد جیغ میزد خوابش میومد لج کرده بود اومد برا اولین بار طبقه پایین که بچه چشه بده من بچرو ب زور گرفت برد گفتم لاستیکی نیس گف میارمش زود بعد نیم ساعت اوردش میگه چون لاستیک نبود اوردمش بالا اصن جیکش درنمیومد اصن گریه نمیکرد بعد من گفتم اعع ددری شده دیگه نمیذارم بیاد بالا بعد گف کو بگو بیا بغل ببینم بغلت میاد بعد من گفتم بیا بچم نیومد حالت خجالت گرفت بعد گف نه نمیخاد اصن بیاد جای تو من گفتم مثکه دیگه نباید بفرستمش بالا بیا بغلم ببینم بعدم رفت
یکبار دیگه ام رفتم بالا گفتم مامان ده دقه نگهش دار من وسایلشو جم کنم میخام برم خونه مامانم بعد گفت نمیخاد ببریش دیگه بذا باشه ب تیکه و خنده گفت منم گفتم اعع چه خوب پس خدافظ یهو با حالت جدی گفت شیشه شو هم بیار دیگه این بچه ماعه بچمونو نمیخای دیگه خودت برو شیشه شو بیار منم گفتم نه میام میبرمش ینی چی گفت هیچی شوخی کردم
حالا ب نظرتون من خیلی حساسم یا مادرشوهرم کرم داره دیگه بچرو نفرستم؟😐