وباز هم تکرار کار پدرشوهرم که داشت غذا دهن النا میزاشت و دیگه با عصبانیت من روبرو شدو قهرمون 😂😂 از اولش دیدم منظور داره من بیرون بودم شام خورده بودم اومدم خونشون دیدم بچرو گرفته هی میگه ما میخواییم باهم شام بخوریم فهمیدم منظور کاریو داره به شوهرم گفتم برو بچرو بگیر بابا شام بخوره نشنید پدرش رفت بشینه سر سفره من گفتم بابا بچرو بده شامتو بخور دو سه بار گفتم بچمو نمیداد هی اذیت میکرد میگفت نه تو کار نداشته باش منو بچه میخواییم شام بخوریم استرس تمام وجودمو گرفته بود نکنه چیزی بزاره دهنش هیچی مادرشوهرم غذارو اورد اینم میدیدم زیر چشمی منو میبینه کدو سرخ کرده رو انگشت زد داشت میزد دهن بچه دیگه عصبی شدم رفتم بچرو با حرص ازش گرفتم نمیفهمم این کاراشونو چرا منو اذیت میکنن بهشون میگم بچرو رو پا نزارید وایسه واسه کمرش ضرره هر سری تذکر باید بدم میام خونشون با استرس میام تا برم حالا موفع خواب شوهرم اومده میگه بابا ناراحت شد گفتم مقصر تویی تو باید تذکر میدادی که بار سوم تکرار نمیشد اب اناناسو خیارو تذکر ندادی شد سومی که با تند خویی من روبرو شد

۱۰ پاسخ

خانواده شوهر منم اینجورن یعنی میرم خونشون از بس حرص میخورم و دنبال بچه میرم که یه چی نکنن دهنش یا نندازنش بالا آخر مهمونی فشارم میفته

سلام مامان النا ی سوال دارم تو روخدا اگه میتونی کمکم کن ممنونت میشم 🙏🙏🙏🙏

😐کچلیک آخه🤣🤣🤣

سحر خانواده همسر منم میگفتن از ۴ ماه غذا بده منم همش میگفتم اره واکسن ۴ ماهگی زدم غذا میدم بعد بردم دکتر گفت اصلا و ابدا شروع نکن . بچه هات تازه دارن جون میگیرن غذاخور بشن افت وزن پیدا میکنن تا ۶ ماه نشده اجازه نداری . منم اومدم گفتم دکتر اینطور گفته و صدتا هم روش گذاشتم 🤣حالا میترسن چیزی بدن بهشون وگرنه این طرفم میخواستن بدن 😐دیشب جاریم نون گرفته جلوی دخترم . دخترمم تلاش میکرد بگیره 😑یا بچه رو گرفتن جلوی بشقاب غذا بچش میگه وایی دلش میخواد یکم بده گفتم نه اصلا . میگه چقدر ظالمی خب میخواد 😐
گفتم بچه تا حالا غذا خورده طعمش بلد نیست هرچی بگیری جلوش میخواد

سلام گلم وضعیت منم همینه
پدر شوهرم بچه رو بگیره اصلا بغل من نمیده
من و پدر شوهرم از اول سر قنداق کردن و ...باهم دیگه قهر هستیم
اول ها میخواستن دماغ بچه منو فشار بدن دماغش نازک بشه
گفتم یعنی چی تو آفریده خدا دست میبرید اگه خدایی نکرده استخوان دماغ بچه ام بشکنه چی😐
کلا بابا هاشون متوجه نمیشن هیچی😑😑😑

پدرشوهرمنم همینه سحر
بخدانمدونم چرااینجوری میکنن
انگار ما مامان بچه نیستیم
دیروز بغلش کرده بود نمیذاشتش کنارمن
مادرشوهرم میگه بذارش روزمین میگه ن میذارمش کنار توروتخت🤕
میخواست بهش زردالو و البالو بده
بعدم نون و چایی🫥

وای چه حساسی البته کار اونم بدبودع ولی ببین عزیزم اگر درحد مزه کردن رو زبون اشکالی ندارع زیاد بده بره تو معده ضرره

رو‌پا گرفتن اشتباه نیست ولی غذارو خوب کردی آخه کدو سرخ شده اونم با دست خودش؟

انگار میخواد تورو حرص بده ☹️☹️

خب نرو خونشون یاخیلی کمتربرو سعی کن زیادهم نمونی ولی کارخوبی میکنی هیچکس ازمادر دلسوز ترواسه بچه نیست

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
این تاپیکمو که یادتونه ؟!
امشب به بدبختی یاسین رو خوابونده بودم ، خواهرم اینا داشتن میرفتن خونه و وسایل جمع میکردن بچه هاش اومد تو یه عالمه سروصدا کردن یاسین بیدار شد بعد گفتم حالا بچه ان هیچی نگفتم باز خواهرم رفت تو اتاق و هی داد میزد صدای بچه اش میزد با جیغ ، منم گفتم آروم تر (، شیر گذاشته بودم تو دهن یاسین که دوباره خواب بره ) اینم با قیافشو کشید تو هم و دوباره صدا زد . یه حالتی هم گرفت با عصبانیت که چرا گفتم آروم . منم حرصم گرفته بود گفتم خب چی گفتم مگه گفتم آروم تر باشی اینم شروع کرد به سروصدا که حالا چه وقت بچه خواب کردنه میذاشتی ما بریم بعدش خواب کنی گفتم بچم خواب بوده سروصدا اومده بیدار شده شیرش دادم دوباره خواب بره الان که نیومدم خوابش کنم خو ، دوباره میگه مگه من علم غیب دارم بدونم داری بچه خواب میکنی من بیرون داشتم کار میکردم و اینا … منم اینقد عصبی بودم شیشه شیر یاسینو پرت کردم اونور . همسرمم کنارم نشسته بود . یهو دوباره خواهرم شروع کرده اره حالا یدونه بچه بزرگ میکنه ما دوتا بزرگ کردیم شیشه پرت نکردیم ، برو جلو شوهرت خجالت بکشه با اینکارا ، صدبار گفت یذره جلو شوهرت خجالت بکش … یعنی به مرز کنون رسیدم بخداااا . بعد قهر کرده چایی نخورده رفته دم در مامانم گفته چرا چایی نخوردین به مامانم گفته پریسا هرکی تو دهنش دراومده جلو شوهرش بهم گفته . 😭😭 بخدا این چه خواهریه من دارم تا حالا اینجوری نکرده بود باهام . گفتم دیگه بدونم اون هرجا باشه من پانمیذارم . خودش بچه هاش کوچیک بودن اینقدر دعوا میکرد و حتی چندبار زده بودشون 😒 بعد به من اینجور میگه . خیلی دلم شکسته خیلیییی .