۷ پاسخ

خداحفظش کنه عزیزم.چه خوبه حرف میزنه پسر من حتی سعیم نمیکنه نه ماما میگه نه بابا

ماشاللع . منی که هنوز یک جفت هم نخریدم براش خخخ

چقدر قشنگ‌ماشالله

آخ آخ پسر منم همینه گریه هم میکنه😂😂😂

ماشالا به جونش

ماشالله عزیزم خداحفظش کنه دقیقا الان وقت شیرینیشونه

من حس میکنم پسرم از بقیه بچه ها عقبتره

سوال های مرتبط

مامان مو طلایی|🔆 مامان مو طلایی|🔆 ۱ سالگی
الان که مادرم پیشمه تفاوت فرزند پروری دو نسل رو متوجه شدم فهمیدم مامان های امروز واقعا دارن از اعصاب و روانشون مایه میزارن تا بچه سالم تری تربیت کنن چند تاشو میگم.‌
البته که مامان من خیلی انعطاف پذیر و روشن فکره و کاملا قبول داره میگه من چهار تا بچه بزرگ کردم هیچکدوم این چیزایی که میگی رو بلد نبودم و خیلی تشویقم میکنه و اصلا گارد نمیگیره‌.‌
✳️مثلا مامانم بچه می افته میگه وااااای واییی پسرم افتاد میگم بهش نکن مامان فاجعه سازی نکن‌
یا واسه غذا به زور و تشویق متوسل میشه من حق انتخاب میدم‌.
یا من سعی میکنم همه احساساتش رو به رسمیت بشناسم وقتی گریه میکنه میگم پسرم ناراحت شدی؟درکت میکنم من کنارتم ولی مامانم میگه هیچی نشده نههه گریه نکن‌.
یا وقتی پی پی میکنه مامانم میگه ایف ایف ولی من اصلا واکنش ندارم‌.
یا چیز کثیف یا آلوده دست بزنه اول اجازه میدم دست بزنه بعد با آرامش میشورم ری اکشن نمیدم که وسواس بگیره اما مامانم میگه اه اه دستت کثیف شد‌
یا وقتی تمرکز کرده داره کاری رو انجام میده بهش اجازه میدم کارشو کنه ساکت میشینم و تمرکزشو به هم نمیزنم ولی مامانم میپره وسط میگه اینجوری درستش کن‌
وقتی داره یه خرابکاری میکنه مثلا شیرینی یا نون برداشته له میکنه میریزه این اجازه رو بهش میدم تا تجربه کنه و لمس کنه ولی مامانم میگه واااای همه رو حروم کرد ‌
یا وقتی نمیخواد بغلش نمیکنم به کسی هم اجازه نمیدم بغلش کنه زوری و میگم اجازه بدین خودش تصمیم بگیره‌
یا وقتی کلمه جدیدی رو اشتباه میگه نمیخندم بلکه براش دست میزنم و تشویقش میکنم ‌
یا مثلا وقتی کار با نمک میکنه اگه بخندم حتما بهش میگم تو خیلی بانمک و دوست داشتنی هستی که فک نکنه داره مسخره میشه‌‌
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱۶ ماهگی
بعد من طبقه بالا مادرشوهرم اینام ، تا این بچه گریه میکنه زنگ میزنه به من که چشه ، خب بچه گریه میکنه دیگه ، میزم دسشویی گریه میکنه میرم یه کاری کنم گریه میکنه، میخواد بره سر گاز و اینا نمیزارم گریه میکنه ، گریه های وحشتناک میکنه انگار چی شده ، اینم زرتی زنگ میزنه به من که چشه بچه ، به خدا انگار شکنجه میکنمش
امروز دیگه همه چیزو گذاشتم کنار عصبانی بودم از دست بچم و این گریه های الکیش، بهش گفتم لابد میخواد یه کار بکنه من نمیزارم خطرناکه ، گریه میکنه ، میخوای من ایندفعه بزارم بره سر گاز یا دسشویی نرم اروم باشه بچه اره؟ شکنجه نمیکنمش که ، گفت نهههه گفتم شاید تب داره یا دندونش درد داره اذیتت میکنه ، میگم خب درد داشته باشه یا تب استامینوفن میدم بهش دیگه ، گفت باشه و خدافظی کرد ، اه خستم به خدا ، انگار من خودم دلم میخواد این گریه کنه ، خسته شدم به قران،‌گاهی از دستش یه دو دقیقه میرم تو اتاق فقط اروم شم و برگردم نمیفهمم چشه، فقط بهونه و غر ، دندوناشم تازه دراومده اخه
حالا اگه مادرشوهرم بنده خدا میتونست نگهش داره میگفتم یعنی میخواد یکم کمکم کنه ، ولی نمیتونه ، مشکلیم براش پیش بیاد ازش بپرسم میگه من نمیدونم ببر دکتر ، حالا تا گریه میکنه زنگ میزنه چشه😑😑