تجربه زایمان طبیعی ...
بادل درد شدید وکمردرد شدیدرفتم بیمارستان چندروز پیشم معاینه شده بودم یسانت بودم به امید اینکه حداقل الان ۳سانت شده‌باشم چون واقعا درد شدید داشتم و میگرفت ول میکرد با شوهرم رفتم ان اس تی ازم گرفتن و معاینم کردن اونم ۳بار میکفتن این همه درد مال یسانت نیست خلاصه فرستادنم پیاده روی تا یکی دوساعت بعدش چیز شیرین خوردم رفتم‌واسه ان اس تی بچمم تکون نداشت خلاصه بازم‌معاینم کردن همون یسانت بود دیگه چون بچمم حرکت نداشت گفتن بستری شم جهت ختم بارداری
ازساعت ۶عصر بستریم کردن تا ۱۱شب همچنان خودم درد شدید داشتم ولی یسانت بودم دیگه کم کم امپول فشار رو بهم وصل کردن تا صبح روز بعد من ازدرد فقط گریه وجیغ و داد درحدی دردم گرفته بود سربع چندامپول و سرم مسکن بهم زدن میگفتن الان رحم پارع میشه و دچار خونریزی میشی‌ خودمم تنفسم رفت یلحظه بهم اکسیژن وصل کردن خلاصه باکلی جیغ و داد کردن تا ظهر ساعت ۱۲ شدم ۳سانت اونم هزاربار معاینه شدم ولی من دیگه تحمل درد نداشتم زنگ زدم شوهرم گفتم یکاری کن دارم میمرم دیگه هرحرفی زده بودن گفتن تلاش کن ۵سانت شی برات بیحسی نخاع بزنیم باکلی‌ تلاش و‌گریه و اومدن معاینم گفتن نزدیک ۵سانتی و زنگ زدن دکترم اومد

۳ پاسخ

الهی عزیزم. خدا انشالله بهت سلامتی بده. بالاخره زایمان کردی به سلامتی؟ منم زایمان اولم همینجوری درد کشیدم آخرم سزارین شدم. درکت میکنم چه عذابی دادن بهت.

بسلامتی عزیزم .راستی زایمان طبیعی باید کسی همراه لازم داریم یعنی کسی از اطرافیانمون باید شب بیاد پیشمون بمونه تو بیمارستان ؟؟

اخی عزیزم 😢

مقالات مرتبط

آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان و علت آن
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
سلام تجربه زایمان طبیعی پارت یک😍
من پنجشنبه ساعت ۱۱ رفتم بستری شدم چون ۴۱ هفته شده بودم ان اس تی گرفتن گفتن خوبه معاینه کردن گفتن بزورر یک سانتی ولی چون وقتم گذشته بود بستریم کردن آمپول فشار قرص اینا بدن ساعت ۱۲ بستریم کردن ساعت ۱ اومدن قرص دادن یک ساعت بعدش اومدن ان اس تی گرفتن گفتن تقریبا انقباض داری دیگه تا شب سه بار معاینه شدم شب ساعت ۱۰ شده بودم دونیم سانت دیگ آوردن توی سرم آمپول فشار زدن تا ۱۲ شب بعدش اومدن در آوردن گفتن بخواب ولی چه خوابیدی سه بار بیدارم کردن ان اس تی بگیرن دیگ ساعت نزدیک های ۸ بود دیدم ۶ تا پرستار ریختن سرم برای معاینه معاینه کردن گفتن سر بچه بالاس باز همون دوسانتی اینا
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
سلام تجربه زایمان طبیعی

من پنجشنبه ساعت ۱۱ رفتم بستری شدم چون ۴۱ هفته شده بودم ان اس تی گرفتن گفتن خوبه معاینه کردن گفتن بزورر یک سانتی ولی چون وقتم گذشته بود بستریم کردن آمپول فشار قرص اینا بدن ساعت ۱۲ بستریم کردن ساعت ۱ اومدن قرص دادن یک ساعت بعدش اومدن ان اس تی گرفتن گفتن تقریبا انقباض داری دیگه تا شب سه بار معاینه شدم شب ساعت ۱۰ شده بودم دونیم سانت دیگ آوردن توی سرم آمپول فشار زدن تا ۱۲ شب بعدش اومدن در آوردن گفتن بخواب ولی چه خوابیدی سه بار بیدارم کردن ان اس تی بگیرن دیگ ساعت نزدیک های ۸ بود دیدم ۶ تا پرستار ریختن سرم برای معاینه معاینه کردن گفتن سر بچه پایینه زایمانت تا ۶ عصر طول میکشه
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان الینا 💖 مامان الینا 💖 ۴ ماهگی
تجربه زایمان (پارت1)
من چهارشنبه شب (39 هفته و 5روز بودم) رفتم بیمارستان ان اس تی بگیرم چون حرکاتش یکم کم شده بود، ان اس تی گرفتن و سونو بیوفیزیکال که گفتن همه چی خوب و نرماله،،معاینه کردن و گفتن دهانه رحم یک سانته(اینم بگم که هیچ درد و علائمی از زایمان نداشتم) زنگ زدن به دکترم گفتن و دکترم گف جمعه صبح بیا بستری شو، خلاصه من جمعه صبح که 40 هفته کامل بودم ساعت 7 بدون درد رفتم بیمارستان و بستری شدم، معایته کردن و گفتن هنوز یک سانتی، ساعت حدودا 10،11 بود که برام قرص زیرزبونی گزاشتن که خیلی اثر نکرد، فقط یه درد های خفیف پریودی داشتم، دباره معاینه کردن و گفتن دهانه رحم دو سانته، من که دیگه کلا نا امید شده بودم و گفتم تا فردا اینجا علافیم 🙁
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان مهنا👧🏻💖 مامان مهنا👧🏻💖 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دو👇🏼

خلاصه ساعت ۱۱ با سرم درد بستری شدم کم کم از ساعت ۱۲انقباضام‌ شروع شد ولی بدون درد ساعت ۲ معاینم‌ کردن ۳سانت باز شده بودم بدون درد کیسه ابمو زدن که بعد از معاینه کم کم دردام شروع شد مثه دردای پریود بود و خیلی قابل تحمل فقط وقتایی که ان‌ اس تی میگرفتن دیوانه میشدم چون نمیتونستم انقباضام‌ و کنترل کنم ولی در غیر اون صورت روی توپ وقتی انقباضام‌ میگرفت اروم میشدم خلاصه تا ساعت ۴ که دوباره معاینه شدم‌ ولی همون ۴سانت بودم ولی دهانه رحمم‌ ۷۰درصد نرم شده بود
مامان آرسام 💙 مامان آرسام 💙 ۲ ماهگی
پارت دوم
دیگه آماده شدم رفتیم بیمارستان ۱۷شهریور رفتم زایشگاه معاینه کردن گفتن دو سانتی باید بستری بشی
منو ساعت هفت و نیم بستری کردن همون اول آمپول فشار زدن وقتی آمپول زدن دردام کم کم شروع شد ساعت نه دیگه خیلی شدید شد ساعت ده اومدن معاینه کردن گفتن پنج سانتی هنوز خیلی مونده و من دردام شدید بود و کلافه شده بودم
ساعت دوازده اومدن معاینه کردن میگفتن پنج سانتی هنوز گفتم ای بابا دوساعت گذشته هنوز پنج سانتم گفتن اره رحمت خشکه تا ساعت سه وایمیستیم اگر پیشرفت نداشتی باید سزارین بشی گفتم یعنی این همه درد بکشم اخرم سزارین خب همین الان ببرین گفتن نه دیگه من هر زمان دردام شدید تر میشد خیلییی زیاد درد داشتم خیلییی
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت ۲شب کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان معاینه کردن بستریم کردن گفتن تا ۸صبح باید صبر کنی تا امپول فشار رو شروع کنیم
منم درد نداشتم تا ساعت ۸ نیم شروع کردن کم کم دردام شروع شد ورزش شروع کردم هی میومدن معاینه می کردن فقط می گفتن ۲ سانت ۳سانت دیگه ساعت ۲ظهر فقط درد می کشیدم دیگه با التماس گفتم منو سزارین کنین که پسرم ۲:۲۰ظهر به دنیا اومد
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان ویهان👶✨💞 مامان ویهان👶✨💞 روزهای ابتدایی تولد
مامانا دردام خیلی شدیدن صبح هم ترشح خونی داشتم اومدم‌بیمارستان نوارقلب گرفتن گفتن دردات خیلی خیلی شدیدن ولی ۳بار معاینم کردن یسانت بودم برام دعا کنین پیشرفت کنم الانم اومدم پیاده روی دوباره برم معاینه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فاطمه 🩷 مامان فاطمه 🩷 ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
#پارت پنج
خیلی ناامید شده بودم و دردهای وحشتناکی داشتم،چون هرکسی که معاینه میکرد یه حرفی می‌گفت و بعد از اینکه گفتن 6سانته نفر بعدی بعد چند ساعت گفت 4و نیم سانته ،ماما همراهم زیر دلم کیسه آب گرم میذاشت و کمرمو با روغن ماساژ میداد ولی من از درد فقط جیغ میزدم گذشت تا ساعت 10شب شد و معاینه کردن و گفتن تازه 6سانت شده و سر بچه یکمی اومده پایین ،دیگه اومدن بیحسی رو تو کمرم تزریق کردن و در کمتر از یک دقیقه، دیگه دردی احساس نکردم و گیج شده بودم خیلی حس خوبی بود در اوج درد اینقدر آروم شدم ، اکسیژن رو بهم وصل کردن و من خوابیدم و ساعت 12شب با حس فشار شدید بیدار شدم و معاینه کردن و گفتن ده سانتی وساعت یک شب هم دخترم به دنیا اومد،من چون استراحت مطلق بودم و پیاده روی و ورزش هم نداشتم زایمان فوق العاده سختی داشتم و 15 ساعت درد شدید داشتم ولی وقتی دخترمو بغل کردم تمام دردامو فراموش کردم.
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان سید ماهان💙 مامان سید ماهان💙 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه_زایمان_من
دیگه داشت ۴۱ هفته ام میشد درد نمیومد سراغم
دوبار ان اس تی دادم خداروشکر همه چی اوکی بود
آخرین ان اس تی معاینه ام کردن گفتن یک سانتی برو خونه فردا بیا اون روز اومدم خونه کلی ورزش کردم روز بعدش بستری شدم ۲۷ آذر ساعت ۳ بعد از ظهر دیگه رفتم اونجا بازم همون یک سانت بودم واسم سوند رحمی گزاشتن تا کمک کنه ب سوند ام یه سرم وصل کردن برای نرم شدن در کنارش دوبار شیاف گل مغربی گزاشتن بعد ۶ ساعت سوند رو دفع کردم بازم درد نداشتم یه سرمم ب دستم زدن داخل سرم امپول فشار بود فکنم دیگه دکترا خندشون گرفته بود درد نیومده بود سراغم میگفتن دوس داری بیا بریم سزارین😂 من میگفتم نه میخام طبیعی بیارم
خلاصه ساعت ۱۰ شب اومدن کیسه ابمو پاره کردن دیگه کم کم درد اومد سراغم تا ۴ سانت شدم گفتن پاشو ورزش کن من انقد خسته بودم کل تایم ورزش هی چرت میزدم😅 چشامو بسته بودم رو توپ قر میدادم البته دیگه دردم داشتم برای کمتر شدن دردام اکسیژن بهم وصل کردن حالا این وسط هی دستشوییم می‌گرفت 😂🤦🏻‍♀
خلاصه ساعت ۴ صبح رفتم رو تخت ورزش تموم کردم دردام شدید شد و ساعت ۵ صبح بالخره این انتظار سخت ب پایان رسید و پسرمو گزاشتن تو بغلم واقعا اون لحظه رو با دنیا عوض نمیکنم خیلی شیرین بود🥹
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان گندم🧚‍♀️🌾 مامان گندم🧚‍♀️🌾 ۶ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان دخترم یکدونم مامان دخترم یکدونم ۲ ماهگی
فردا رفتم دکتر اونجا فشارمو گرفتن گفتن ۱۵ باید بستری شی تاساعت ۶وایسادم تا تخت بدن چون شلوغ بود بعد بستری شدم فرداش بهم ختم دادن رفتم زایشگاه با آمپول فشار بچه بدنیا بیاد روز اول هیچ پیشرفتی نبود روز دوم ۱سانت شدم درست پنجشنبه بود ساعت ۵ونیم حس کردم یه درد ریزی بود اومد رفت کیسه ابم پاره شد معاینه کردن گفتن کیسه ابته ولی هنوز ۱سانتی درد داشت منو می‌کشت ولی پیشرفتی نبود فرداش جمعه ۱۸ابان معاینه کردن گفتن ۲ونیم سانت شده ولی تا ۱ظهر فول شد طبیعی اگه نشد سزارین تا ۱درد شدید داشتم ولی همون دونیم مونده بودم که آخرسر فرستادنم سزارین ...سزارین برای من هیچ دردی نداشت بعدش راحت بلندشدم حرکت کردم
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲

همین طوری صبح ک بیدار شدم نشته بودم حس کردم شلوارم ی چیزی خالی شد نگاه کردم دیدم خونه تا برسم سرویس خون بیشتر شد بعدم عفونت هام دیگه قهوه ای شدن نه سفید


زنگ زدم دکترم گفت برو معاینه کنن بهم اطلاع بدن
چون من اصلا درد منظم نداشتم فقط شدیدا درد داشتم ک قطع نمیشد یا فقط ی خورده آروم تر میشد

رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن شدی ۳ سانت دکترم ک اطلاع دادن گفت بستری نکنین ولی گفتن رحم شل شده ریسکه بستری نکنیم

خلاصه بستری شدم تا بستری کردن سرم وصل کردن و امپول فشار زدن بهش ک دردام هی شدید تر شد منظم تر ولی رگم طاقت نیاورد ترکید ....

بعد آوردن از ی جا دیگه وصل کردن ....
قبل اینکه دکترم بیاد معاینه کردن گفتن ۴
بعد گفتن ۵
به ۵ ک رسیدم دکترم اومد


گفتم طاقت ندارم ببر سزارین گفت نمیشه چیزی نمونده

ولی واقعا خیلی چیزا مونده بود
دکتر زد کیسه آبم ترکید
مامان چشم قشنگم😍 مامان چشم قشنگم😍 روزهای ابتدایی تولد
خانما من رفتم بیمارستان ی معاینه ای شدم ک تو عمرم انقد درد نکشیده بودم شوهرم گفت صدات اومد بیرون ۴تا انگشتشو چنان فشار میداد توم مردم و زنده شدم تخت بغلیام داشتن طبیعی زایمان میکردن اونم جیغ میکشیدن کلن ریدم ب خودم حالا خوبه من سزارينی هستم ولی گفتن یسانت بازی سر بچمم بالا بود فرستادنم خونه تا سشنبه 😐😐😐
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ٢

خلاصه ساعت ٩ صبح با دوسانت رحم باز بستری شدم،و بهم ان اس تی و سرم و اینا بهم وصل کردن،من دردهام شروع شده بود ولی رحمم باز نمیشد تا ساعت سه بعدازظهر ب زور شدم چهارسانت ک برام اپیدورال زدن،قبل زدن اپیدورال هم کیسه آب رو پاره کردن ،اون لحظه زدن آمپول و اصلا دوست نداشتم یه حس بدی بود🥴
اون موقع ک دردهام همه بی حس شدن گذاشتن همسرم نیم ساعت اومد پیشم ،وبعد یک ساعت اومدن معاینه دیدن ک من پیشرفت ندارم چون زایمان دومم بود خیلی تعجب کردن ک چرا باز نمیشم،خلاصه مشورت کردن و اپیدورال رو قطع کردن ک من هم مشارکت کنم موقع دردها،و سختی ها شروع شد،،،
دردها زیاد ولی باز نمیشدم😰دکتر خودم اومد و معاینه کرد ک شش سانت بودم تازه ولی دستش سبک بود و داشتم پیشرفت میکردم،من درررد می‌کشیدم و دیگه خبری از بیحسی نبود و برام نمیزدن،خلاصه کم کم دردها پشت هم شد و حس مدفوع داشتم ک ماما دکترمو صدا زد،دکتر اومد ،،،
مشاهده ۲ پاسخ دیگر