از تجربه زایمانم بخوام بگم
28 بخاطر حرکت کم جنینم اومدم زایشگاه و ختم بارداری دادن و بستری شدم
از اونجایی که اصلا درد نداشتم از ساعت 7 عصر تا 20 شب برام سوند گذاشتن و کلی هم قبل و بعدش معاینم کردن که بدترین درد دنیا بود بعد از اون سوند رو برداشتن و ماما همراهم اومد معاینم کرد و سوزن فشار زد ولی اصلا اثر نداشت روم
ضربان قلب بچه هم بالا پایین میشد
دیگه گفتن امشب استراحت کن فردا دوباره ‌شروع میکنیم
فردا ساعت 6 صبح معاینه کردن و حین معاینه کیسه آبم پاره شد و من همچنان 2سانت و نیم بودم
دیگه دکتر اومد معاینه کرد و دهانه رحم باز نبود و ضربان بالا جنین و کیسه آب پاره گفت که سزارین اورژانسی بشم و من بعد کلی درد معاینه که از مرگ هم بدتر بود سزارین شدم و گل پسرم دیروز بغل گرفتم
اینم بگم که حین معاینه ها کلی خون از دست دادم
هزار بار خداروشکر میکنم که پسرم صحیح و سالم بغلمه و کلی خوشگل و خوش بوعه که طاقت یه لحظه دوریشو ندارم

تصویر
۷ پاسخ

مبارکههههههههه واسه منم دعا کنید منم قراره برم زایشگاه فردا ببینم دکترا چه جوابی بهم میدن

الهی،ماشاالله هزار ماشاالله،واقعا که بهشت زیر پای مادرانست

به سلامتی

الهیی خدا حفظش کنه با پدر و مادر برای ماهم دعا کن گلم

گلم 28هفته زایمان کردی

گلم چند هفته بودی

مبارکه خانمی خداروشکر که به سلامتی فارغ شدی برای ما هم دعا کن🙏🏻

سوال های مرتبط

مامان باران مامان باران ۱۲ ماهگی
سلام خانما اومدم بگم که من زایمان کردم
تاریخ ۱ اسفند وفتی ۴۰ هفته و سه روز بودم کیسه ابم پاره شد،بعد دو ساعت رفتم بیمارستان گفتن اصلا دهانه رحمت باز نیست بعد بستری شدم و دکتر اومد معاینه وحشتانکی کرد که به زور معاینه گفت یک سانتی و سر بچه خوب اومده پایین اما اصلا اصلا درد نداشتم، خلاصه منتظر موندن و هی زود زود معاینه میکردن که اونقدر وحشتناک بود من از ترس پسرفت کردم و گفتن سر بچه رفته بالا،ماما داد میزد میگفت دستم درد میکنه تو چرا اجازه معاینه نمیدی دیگه ببین من چی میکشیدم که اون میگفت دستم درد میکنه! خلاصه که ۵ بار معاینه وحشتناک شدم،در حالی که سرم فشار بهم وصل بود اصلا تغییر نمیکردم،آخرین معاینه به قدری داد زدم و گریه کردم که بچه م بهش استرس وارد شد و ضربانش افت کرد،بعد اون از ترس سرم فشار رو قطع کردن اما همچنان افت ضربانش ادامه داشت،دیگه بعد حدودا شش ساعت زجر دادن من(که البته ۱۲ ساعت کیسه آبم پاره شده بود) به خاطر افت ضربان جنین اورژانسی سزارین شدم و الانم بعد شش روژ هنوز حالم خیلی بده هم درد بخیه دارم و هم داخل شکمم وحشتناک درد میکنه
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم طبیعی - سزارین
دوشنبه صبح دکترم اومد معاینه تحریکی برام انجام داد چون فقط یک سانت باز شده بودم. تا حدود ساعت دوازده ظهر هرچی معاینم کردن فقط دو سانت دهانه رحمم باز شده بود در صورتی که دردهام پشت هم و شدید شده بود. هرچی هم بهشون گفتم برام ایپیدورال بزنین قبول نکردن چون به چهار سانت نرسید. با دکتر که تماس گرفتن گفت کیسه آبو پاره کنن، وقتی پاره کردن متوجه شدن بچه مدفوع کرده ولی همچنان اصرار داشتن به زایمان طبیعی. ماما که معاینم کرد گفت سر بچه هنوز بالاست ولی یه چیزی حس میکنم که نمیدونم چیه، به سر پرستارشون گفت اونم معاینم کرد گفت دست بچست که قبل از سرشه
دوباره ماما معاینم کرد، بعد دکتر شیفت رو صدا کردن اونم اومد معاینم کرد و گفت دستشو جا به جا کردم و زدم کنار.دوباره ماما معاینم کرد. با هر بار معاینه هم به هم دیگه میگفتن باید سزارین بشه ولی باز همچنان معاینه میکردن. من که دیگه از درد فقط جیغ میزدم و گریه میکردم. آخه فکر کن نیم ساعت در حال معاینه شدن باشی. انگار طبیعی زایمان کرده باشم. به دکترم خبر دادن گفت آمادش کنین برای سزارین.
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۵ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون
مامان رادمهر👼 مامان رادمهر👼 ۱ ماهگی
سلام‌مامانا🤗اومدم از تجربه زایمانم براتون بنویسم (سزارین اجباری) پارت یک

۴۰هفته با نامه دکترم بستری شدم بدون هیچ درد و با دهانه رحم بسته
اینم بگم که زایمان طبیعی دوست داشتم و خیلی تلاش کردم از ورزش های لگنی و پیاده روی و شیاف گل مغربی و رابطه و معاینه تحریکی و هرکاری فکرشو بکنید کردم اما دهانه رحمم حتی یکسانتم باز نشد و دیگه بستری شدم صبح دوشنبه و رفتم زایشگاه و یک دوز قرص زیرزبونی بهم دادن تا درد و انقباضاتم شروع بشه و‌من هم کلی ورزش رو توپ و دوش اب گرم و اسکات و تو اتاقم انجام میدادم و هر چند ساعت ازم NST میگرفتن و دردام پیشرفت داشت و انقباضات خوبی داشتم و‌یکسانت دهانه رحمم باز شد و خلاصه همچنان ورزش میکردم و‌تحرک داشتم تا به ۴سانت برسم و‌ماما همراهم بیاد و‌خلاصه بگم که دوبار معاینه تحریکی شدم وچندین بار معاینه دهانه رحم که کلی عذاب کشیدم و فقط گریه میکردم اما رحمم کلا یکسانت بیشتر باز نشد و من تو زایشگاه تا صبح سه شنبه درد کشیدم و کلی روحیمو از دست دادم و بعدش دکترم صبح اومد دید پیشرفت نداشتم و رحمم باز نمیشه منو آماده کردن و‌سوند وصل کردن برای سزارین و سوند هم اصلا درد نداشت و قابل تحمل بود
مامان مامان نخودچی مامان مامان نخودچی ۱۲ ماهگی
برو بیمارستان از اونجا که اومدم بیرون زنگ زدم ماما گفتم اینجوری میگه ماما هم شروع کرد به تمسخر دکتر گفت فردا بیا زایشگاه از اونجایی که میخاستم دیگه زایمان کنم سپردم به خدا ماما هم گفت اگه الان دنیا نیاد مدفوع میکنه تو شکمت ۱۴۰۲/۱۲/۲ رفتم زایشگاه ساعت ۱۰صبح بدون درد و خون ریزی دکتر شیفت معاینه تحریکی کرد جوری معاینه کرد که همونجا افتادم رو خون ریزی شدید ولی بازم دردی نداشتم خلاصه بستری شدم و سرم فشار بهم زدن موقعه شروع درد ها انواع ورزش هارو ماما باهام کار می‌کرد خاله ام هم کنارم بود کمکم می‌کرد ساعت ۶ بعد از ظهر دومین سرم فشار رو بهم زدن دردا انقدر شدت گرفته بود که حد نداشت نیم ساعتی یک بارم معاینه میکردن معاینه ها از همه بیشتر درد داشت ساعت ۱۰ و نیم شب کیسه آبمو پاره کردن وقتی کیسه آب پاره شد از ۴ سانت یهو شدم ۶ فشار بیشتر شد ساعت نزدیک ۱۲ گفتن فول شدی سر بچه تو لگنه سریع نشستم رو ویلچر رفتم اتاق زایمان با سه تا زور محکم پسرم به دنیا اومد اون لحظه انگار همه دردا تموم شد انگار دنیارو بهم بخشیدن دیگه اصلا بخیه هارو متوجه نمیشدم فقط به صدای گریه پسرم گوش میدادم چون پرینه خیلی نازک بود باعث شد از داخل ۲۰ تا بخیه بخورم ولی از بیرون ۵ تا وزن بچه هم ۴ کیلو بود آینم بگم که به محض به دنیا اومدن پسرم زمانی که گذاشتن رو شکمم حجم زیادی مدفوع کرد اگه قرار بود به حرف دکترم باشم خدا میدونه چی میشد
مامان آوا 💜 مامان آوا 💜 ۶ ماهگی
تجربه سوم
یکم درد داشتم تا ساعت ۱۲شب یه ماما اومد یه چی مثل سرنگ وصل کرد بهم بعد اونو از کیسه آبم آب گرفت یکم ازم خون آب اومد تو اتاق زایمان منو گذاشتن رفتن اون کمربند ها هم بسته بود سیرومم وصل بود هر یه ساعت یبار میومدن معاینه میکردن میرفتن میگفتن همونجوری هست ساعتای ۴صبح بود منم کل شب سردم بود یکمم درد داشتم یه آب ازم اومد که مال کیسه آبم بود ماما اومد معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده از ساعت پنج دردام شروع شد خیلی درد غیر قابل تحمل بود انگار کمرم داشت دو نصف میشود شیفت عوض شد یه ماما بد اخلاق اومد هر دقیقه به دقیقه با اون همه درد تو دردام معاینم میکرد انگشتاشو فشار میداد قر میزد من نوکرت نیستم داد نزن فلان تا شب کلی درد کشیدم گریه کردم بعد با کلی درد دست انداختن تا ساعت دو سه ظهر دو سانت شده بود گریه میکردم میگفتم لگنم کوچیکه سزارینم کنین میگفتن نمیکنیم ده روزم بمونی باید طبیعی زایمان کنی ساعتای چهار اینا بود گفت سه سانت شده با هر بار معاینه کلی درد میکشیدم ساعت پنج گفت شش سانت شده یه خانومه اتاق بغلم یه بیست دیقه میشود اورده بودنش بچه چندمش بود اول گفتن بسته است بعد نیم ساعت گفتن ده سانت شده از من زودتر زایمان کرد رفت بخش من هنوز بعد دو روز درد کشیدن بسختی ۶ سانت شده بودم بعد که اونو زایمان داد اومد معاینم کرد گفت الان ۹ سانت شد با هزار فشار درد که کشیدم پارگی ام دادن بلاخره دخترم بدنیا اومد ساعت ۶:۲۰بعد گذاشتنش اونور تختم یه نیم ساعتی ماما بخیه ام میکرد گوشت بی حس کرده بود ولی پوست با زدن سوزن درد میکرد کلی بخیه خوردم پاره زیاد کردن اصلا من اماده زایمان طبیعی نبودم باید سزارینم میکردن بزور اینجوری شدم گفتم بخیه هام چند تاست گفت زیاد نشمردم بعد منو دخترمو گذاشتن رفتن
مامان علی اصغر🥺😍 مامان علی اصغر🥺😍 ۷ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
وقتی بستری شدم رفدم تو اتاق درد یه دختره هم بود ک هم سن من بود من خیلیی خوشحال بودم کلی عکس گرفدم 😂ورزش کردم ب اون دختره انرژی دادم ساعت ۱۲ بستری شدم تا ساعت ۳و نیم ورزش کردم ..ماما معاینم میکرد معاینه تحریکی هم کرد خلاصه اینکه باهاش خیلی همکاری کردم ..ساعت چهار اومد کیسه آبمو پاره کرد همزمان باهاش باز معاینه تحریکی کرد و آمپول فشار زد😓ک از همونجاا دردهای شدید من شرو‌شد..فاصله دردام هر دو دقه یه بار بود دیگ نتونستم ورزش کنم فقط جیغ می‌کشیدم اون دختره ک باهام تو اتاق بود هنگ کرده بود 😂😂منم روم نمیشد نگاش کنم 🤣خواهرم پیشم بود با هر درد اونو چنگ مینداختم جیغ می‌کشیدم ..التماسشون میکردم منو ببرن سزارین😂تا دو یه ساعت مدام جیغ می‌کشیدم ..ماما هم چن بار اومد معاینه کرد ولی موقع معاینه همکاری میکردم هر کاری می‌گفت میکردم می‌گفت هروقت دردت شرو شد پاهاتو ببر تو شکمت بزار معاینه کنم ..معاینه کرد ۵ سانت بودم گفت عالیه