۹ پاسخ

مطمعنن سخته ولی مطمعن باش توانشو داشتی که خدا دوتا هدیه گل بهت داده ، یه کم زمان بگذره همه چیز درست میشه

عزیزم
خدا بهت توان میده
تو ی مامان قوی و فوق العاده ای

دقیقا منم میگم ی بچه داشتن چقدر راحت بود گرچه کوچیک ان.
چقدر راحت شده بودیم دوباره باید از اول کولیک اضطراب جدایی دندون غذای کمکی.......

ای وای اصلا نمی تونم تصورشم بکنم ،خدا بهت ،توانشو بده ،صدرصدم داده که یه کوچولوی دیگه بهت داده،خدا حفظشون کنه🤗

😭😭😭😭😭خدایا اصلا ب این روزا نمیتونم فکر کنم حدود ۵ماه دیگه تو همچین شرایطی هستم منم ولی از ترس بهش فکر نمیکنم خیلی میترسم خیلییییییییی😢😢😢

چقدر درکت میکنم ما مامانا خیلی قوی هستیم مطمئنم هیچ مردی قدرت مارو نداره تو از همه قوی تری ❤️

انشالله خدا کمکت میکنه

عزیزم ...هم نورا و هم محیا بهت افتخار میکنن تو خیلی قدرتمندی❤️❤️

سلام بانو جان واقعا سخته
خدا قوت عزیزم خسته نباشی

سوال های مرتبط

مامان محیا مامان محیا ۲ ماهگی
یه شب سخت دیگه گذشت
تا ۱ هر دو بیدار بودن
بعد اول محیا خوابید و بعد حوالی ۱ و نیم نورا
نمیدونم کی خوابم برد ، ساعت ۳ با نق های محیا بیدار شدم
شیر دادم ویه ساعت بعد خوابید
۴ و نیم دوباره بیدار شد
بردم تو اتاق پوشکشو عوض کنم ک با صداش نورا بیدار نشه ک متاسفانه نورا مامان مامان گویان در حالی ک جیغ و داد و گریه رو همزمان داشت ، بیدار شد

حالا هر دو بیدار بودن🙂 تا ساعت ۶ نورا رو دادم باباش محیا رو گرفتم
محیا رو دادم نورا رو گرفتم
محیا رو ۶ تونستم بخوابونم

نورا هی جیغ
هی بهونه
رو پا میخوابم ، پیش بابا میخوابم ، تو اتاق ، رو تحت ..‌‌
تهشم نیم ساعت سرپا گردوندم تا خواب رفت

تا انداختم سر جاااش محیا باز بیدار شد
دقیقا تا ۷ و نیم با محیا بودم
داشتم اروغشو میگرفتم ک بندازم تو گهواره بخوابه ک نورا بیدار شد🫠
بیدار هم ک میشه بغل میخواد
محیا رو گذاشتم
نورا رو برداشتم
نیم ساعت بعد خوابید
با کلی خدا خدا کردن ک دیگ بیدار نشن ، اومدم بخوابم
خوابیدم
حوابیدم
خوابیدم
ساعت ۹ محیا بیدار شد 😒

جاش خشک بود ، شکمش سیر بود ، اروغشم زد
اما نق زد تا ۱۱ بیدار بود
همین ک خوابید نورا بیدار شد
به شوهرم گفتم پاشو بچه هاتو ببر ی وری ، دیگ تحمل ندارم
هیچی دیگه
نورا رو پوشوندم تا خواستن برن ، محیا بیدار سد

الان اونا رفتن و من دارم شیر میدم

شب تا صبح فقط ۶ بار پوشک عوض کردم
نمیدونم چرا محیا شبا هر یه ساعت بیدار میشه
اوووووف نورا نورا
خواب راحت نداره همش با جیغ بیداره
مامان گل پسرام🤍💛 مامان گل پسرام🤍💛 ۴ ماهگی
این روزای آخر چقدر عجیبه....هم شوق دیدنشو داری هم استرس زایمان و بعدشم داری هم خوشحالی که سبک میشی هم دلت برای این روزا تنگ میشه...🥺
دیگه داره تموم میشه بی خوابی های شبونه از روی درد و تنگی نفس و سوزش معده،راه رفتن های مثل پنگوئن،تنگ شدن لباسا و پوشیدن لباسهای شوهرم،ورم دست و پا و صورت،بی حوصلگی و خستگی های مداوم....
هفته های اول میگفتم وااااای چه راه درازی رو در پیش دارم اما حقیقتا خیلی زود گذشت ولی سخت.
خیلی خیلی سخت.....
پکیج کامل مشکلات بود...از هماتوم و لکه بینی و استراحت مطلق اصلاااااا استرس آزمایش سلفری و ویارای وحشتناک و دیابت و مسمومیت بارداری و هر روز امپول و سرم زدن و نوسان فشار و.......
نتونستم امسال تابستون اونجوری که دلم میخواست واسه پسرم وقت بذارم ولی می‌دونم سال بعد این موقع روزای قشنگ تری رو دارم میگذرونم...
این روزا دارم خونه رو برای اومدن پسر کوچولوم آماده میکنم....هنوز وقت نکردم ساکشو ببندم یا حتی عکس بارداری بندازم....البته تو فضای باز چندتا انداختم ولی تو خونه نه‌.
خوابیدن دیگه غیر ممکن شده
چقدر حس و حال عجیبی دارم این روزا🤰🤰🤰