۷ پاسخ

سلام عزیزم، حالا دو روز هم بچه ات رفتارای اونا رو تقلید کرد و به قول خودت دوماهم طول بکشه درستش کنی... اما ارزشش رو داره که الان که مادرت رو تخت بیمارستانه بری و کنارش باشی و بهش خدمت کنی... پدر و مادر مثل آیه های قران، دیگه مثل و مانند ندارند.
ذره ای شک نکن برای رفتن پیش مادرت

خدا مادرتو شفا بده اخلاق مادرتو خودت میدونی چطوریه اگر نری پیشش ناراحت میشه ؟ فکر نمیکنم کسی از شما انتظاری داشته باشه با وجود بچه کوچیک بخوای بری بمونی

خدا مادرتو شفا بده ولی بچه ات مهمتره و بیشتر بهت احتیاج داره

ان شاالله که مادرتون بهتربشن
من بودم نمی‌رفتم
بالاسربچهام میموندم

خوب عصر که همسرت از سرکار میاد برو تا صبح زود

خدا مادرتون شفا بده
این دو روز بچه ات نمیشه تحویل ابجی شوهرت بدی؟

اصلا بچتو نزار پیشش .🙏💔

سوال های مرتبط

مامان پسرطلاقلب مامی مامان پسرطلاقلب مامی ۳ سالگی
چند روز پیش شب ساعت 8راه افتادیم رفتیم شهرستان برا مراسم خاکسپاری ی بنده خدا... خلاصه شامم تو خونه خوردیم تو راه کلا پسرم خاب بود تا برسیم اونجا... حدودای ساعت 5رسیدیم و پسرم نخابید.. و گف گشنمه خونه مادرشوهرم بودیم 6تا جاری هامم قبل ما رسیده بودن بیدار بودن.. دوتا لقمه گرفتم دادم خورد.. دوباره خابیدیم 8صب بیدار شدیم و مادرشوهرم تخم مرغ ابپز و سیب زمینی تنوری گذاشته بود... پسرم عاشق تخم مرغ ابپز هست تو خونه خودمون سه تا سفیده میخوره زرده دوس نداره... اون روزم سهم خودمو شوهرمو و خودش خورد بازم خاست تو بشقاب اضافه بود سه تا دوتا سفیده دیگه هم خورد... خلاصه رفتیم سمت مراسم خاکسپاری تو راه پسرم گفت من چیزی میخام بخورم دلم چیزی میخاد.. البته پسرم عادتشه همیشه خدا میگه چیزی بده بخورم.. خلاصه جاریم گفت تو تا سه روز نباید چیزی بخوری.. پسرم گفت چرا.. گفت چون 5تا تخم مرغ خوردی تنهایی من اگه میخوردم الان ترکیده بودم... همون دیقه پسرم خرد زمین ی تیکه یخ از زیر ابروی پسرمو پاره کرد تا زیر چشمش خداروشکر چشمش چیزی نشد.. ولی خیلی خطرناک زخم شد... چون زمین کلا برف بود و یخ چند روز قبل ما برف اومده بود... حالا همش تو فکر اینم ک دقیقا این جاریم هر بار بیاد خونمون من جنازه ام میمونه رو زمین.. دیشب اومدیم خونمون صب بیدار شدم تمیزکاری و دوش گرفتم ک بعد دوباره همین جاریم اومد.. گفت ک شب باید بریم مسجد ختم گذاشتن.. سرحال سرحال بودم بعد ک رفت فقط ظرف میوه ها رو گذاشتم بالا و خابیدم تا شوهرم اومد اصلا نتونستم پاشم برم ختم... خودش تنها رفت.. نمیدونم چشم زخم اعتقاد دارید یا ن ولی این آدم هر بار بیاد ی اتفاقی میفته کلا انرژی خواره
مامان رادین مامان رادین ۳ سالگی
دیگه خستم نمیدونم باید چیکار کنم . واقعا در برابر لجبازیای پسرم خیلی کم میارم .مقاومتش توی لجبازی بسیار زیاده .ساعت ۱ کلاس داشته امروز پدرش مارو رسوند اونجا که بره سرکار ولی گفت باید بابا هم با مابیاد کلاس. دیگه هرراه و روشی رو من و مربی کلاسش انجام دادیم نرفت که نرفت .اسنپ گرفتم بزور و بلا هم که شده سوارش کردم اومدیم خونه.تا نیم ساعت تو پارکینگ فقط گریه کرده که باید بریم بیرون چرا اومدیم خونه .اما گفتم چون کلاس نرفتی بیرون نمیبرمت .بعد از کلی مقاومت هم هرجور شده بعد نیم ساعت اومدیم خونه .که طبقه پایین ما بابامینا میشینن . جلو در خونشون گریه و زاری کرده که باید بریم بیرون .مامان منم که همش منو سرزنش میکنه .حتی جلو روی بچم اینکارو میکنه که اونم فکر کنه واقعا من مقصرم .وبی من اومدم خونه خودمون پسرم رفت اونجا . اینقدر خودمو کنترل کردم که بخاطر این رفتارش دعواش نکنم به قفسه سینم فشار اومده نمیدونم معدمه یا قلبم . آخه پسرم از ساعت ۱ تا ساعت ۲ همه این برنامه هارو داشت با گریه شدید و مداوم