#تجربه زایمان (پارت ۱)

۳۸ هفته و ۳ روز بودم و بصورت اختیاری درخواست سزارین کرده بودم. اولش رفتم پذیرش و ۲ دست لباس صورتی (برا قبل و بعد عمل) بهم دادن. تنم کردمو رفتم اتاق تریاژ. من چون از سوند خوشم نمیومد، به دکترم گفته بودم که توی نامه بستری بنویسه (سونداژ نشود). پرستار همش گف نه باید سوند بذاریم نمیشه و فلان ولی من با رضایت خودم قبول نکردم. فشارمو گرفت. حرکات بچه رو با اون دستگاه حدود نیم ساعت کنترل کرد و بعد منو بردن به اتاقی که بعد از زایمان قرار بود برم اونجا. وسایلامو آماده کردم. گفتن سرهمی نذار برا بچه چون پوشیدنش سخته و بند نافش اذیت میشه و این حرفا. خلاصه یدونه پیرهن و یدونه شلوار و یه پوشک سایز ۱ و یه کلاه برا نینی گذاشتم. ساعت ۱۰٫۳۰ منو صدا زدنو گفتن از اتاق عمل گفتن ببریمت. خلاصه منو رو ویلچر گذاشتن و تو راه همش دستام میلرزید حس میکردم زنده نمیمونم😂
وارد اتاق عمل شدیمو...(ادامش تو تاپیک بعدی)

۵ پاسخ

عزیزم سوند که نذاشتی اذیت که نشدی؟

میشه درخواست بدی من پرم میخوام تجربتو بدونم

عزیزم کدوم بیمارستان بودی؟؟

منم این حسو دارمـ🥲

می تونستی بگی سوند رو برات توی بیهوشی حین عمل بزارن...ینی کلا سوند نداشتی؟؟

مقالات مرتبط

نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین
عمل لابیاپلاستی بعد از زایمان
عمل لابیاپلاستی بعد از زایمان و روش های انجام آن
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
چه وقت بعد از سزارین از شکم بند استفاده کنیم؟
چه وقت بعد از سزارین از شکم بند استفاده کنیم؟

سوال های مرتبط

مامان یاسمین مامان یاسمین ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت ۲
رفتیم بلوک زایمان کارت ملی منو گرفتن گفتن صدا می زنیم
یه نیم ساعت بعد صدا زدن نامه هامو گرفتن به همراه مدارک منو همسرم برگه هارو امضا کردیم
شوهرم رفت برا کارای پذیرش و بستری و اینا
به منم گفتن برو اتاق یه سری مدارک که دوران بارداری داشتم گرفتن ازم بعد خانمه گفت برو از اونجا یه ساک بردار سریع لباساتو عوض کن
منم رفتم لباسامو عوض کردم تو اتاق و لباسای اتاق عمل و پوشیدم
بعد گفتن برو تو اتاق سزارین رفتم اونجا پرستار اومد آنژیو کت وصل کرد و ان اس تی یه دوتا سرم هم زد
به جز من ۴ نفر دیگه هم بودن
من انقد استرس داشتم از ترس می لرزیدم همش
یکی از اون چهار تاروصدا زدن باهاش خداحافظی کردیم رفتش
بعد دومین نفر یهو منو صدا کردن
استرسم بیشتر شده بود همش می لرزیدم
رفتم بیرون شوهرمو دیدم اونم بغلم کرد سوار اسانسور کردن منو بردن بالا رفتیم اتاق عمل....
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان شاهان👼🏻 مامان شاهان👼🏻 ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان من
خلاصه به این مامای عزیز گفتم من اذیتم درد میکشم با تیکه گفت چه دردی میکشی شما شما که دردی نداری یعنی قراره سزارین بشی 😑 بگذریم از ۳ ظهر تا ۱۱/۳۰ شب زایشگاه بستری بودم ۱۱/۳۰شب دکترم خواست دیگه سوند زدن و آماده ام کردن شد ۱۰ دقیقه به ۱۱ که منو همسرم ‌اینا بردن در اتاق عمل دیگه اونجا دوتا آقا که از اتاق عمل بودن منو بردن داخل اتاق عمل دکتر داشت آماده میشد واسه عمل خلاصه دکتر بیهوشی اومد اول منو بی حس کردن اما چون استرس داشتم بی حس نشدم خوب و درد و با برش اول و دوم قشنگ حس کردم دکتر که دید من درد دارم دستور بیهوشی داد که بهم تزریق شد و بعد ۵ ثانیه من رفتم که رفتم 🫠 خلاصه بعد که بهوش اومدم تو ریکاوری بیمارستان رو گذاشتم روی سرم و دست خودم نبود حسابی گریه کردم که پسرم کجاست پسرم رو کجا بردن😂 در صورتی که پسرم خداروشکر سالم سالم بود و منو که میبردن بخش اونم میاوردن پیشم دگ
مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۳ ماهگی
پارت سوم زایمان سزارین 😍 ✨
حدودا ساعت 1 و ربع اینا خوابیدیم و قرار بود ساعت 5 بیدارشیم و بریم بیمارستان ارتاساعت پنج شد و بیدارشیم آب‌جوش گذاشتم و برداشتم مامانم اینا صبونه خوردن و از زیر قرآن رد شدیم و رفتیم بیمارستان و نفر دوم بودم تو عمل پذیرش شدیم و تشکیل پرونده و بعدش گفتن برم آزمایشگاه برا آزمایش و چون گرسنه بودم از شب چیزی نخورده بودم سوراخ سوراخ شدم تا رگ پیدا کنن خلاصه بعد اون رفتم طبقه بالا اتاق دادن بهمون که خوب بود اتاقش یه اتاق چهار نفره نسبتا نظافتش خوب بود بردنم آن اس تی گرفتن و لباس پوشوندن شد ساعت 8 ونیم و قرار شد ساعت 8 و چهل و پنج برم اتاق عمل ☹️ یکم استرس داشتم و اومدن سوند بزارن سوند یکم سوزش داشت و تا عادت کنم طول کشید رفتار پرسنل های بیمارستان ارتا مخصوصا تو اتاق عمل خیلی خوب بود و راضی بودم چون آشنا داشتیم از اتاق عمل فیلم برداری هم کردیم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان لنا ❤️ مامان لنا ❤️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۴

اونجا دکتر از دهنش در رفت که سر بچه کج توی لگنه و بیرون نمیاد اصلا تا اینو شنیدم گفت خب ببرینم سزارین وقتی میدونین نمیشه چرا عذابم میدید؟ گفتن نه باید ۲۴ ساعت بگذره از بستری شدنت ، و من فقط گریه کردم
ساعت ۱۰ شب بود که ان اس تی گرفتن و گفتن قلب بچه به شدت افت کرده و باید سریع ببریم سزارین
نمیدونستم خوشحال باشم ، ناراحت باشم ، نگران بچم باشم ، از شدت درد فقط دندونامو بهم فشار میدادم و زل زده بودم به روبروم ، یه پرستار اومد سوند بهم وصل کرد که حس بدی داشت اما انقد معاینه شده بودم و درد داشتم که چیزی از درد سوند نفهمیدم ، سریع منو بردن اتاق عمل و اماده عمل کردن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان محمدامین👶🧸 مامان محمدامین👶🧸 ۱ ماهگی
پارت۲
شبش فقط ۲ساعت خوابیدم هم ذوق هم استرس هم خلاصه‌ همه چی میاد سراغ آدم.. ساعت ۶صبح گفتن ۳تا خانم سزارینی بیان سوند وصل کنیم بهشون.. چون دکترمون یکی بود همه تو یه اتاق بودیم و خلاصه کلی بهم روحیه میدادیم😅سوند درد نداره ولی بعد وصل کردنش حس بدی به آدم دست میده🤨🤭.
ساعت ۸صبح یکی یکی صدا زدن که من خدا خدا میکردم نوبتم برسه😂ساعت ۹ صدام زدن رو ویلچر نشستم و منو بردن اتاق عمل🥲نهایت دلداری همسرمم این بود ک میگفت نترسی ااا صلوات بفرس😒😂قربونش برم..
دیگ خلاصه رفتم برام سرم وصل کردن تا آماده ام کنن .
بقیه پارت بعدی>>>>>>
مامان 💙آرسام🩵 مامان 💙آرسام🩵 ۳ ماهگی
سلام مامانا عصر جمعتون بخیر.
الان ی خورده سرم خلوت شده میخام براتون تعریف کنم روز زایمانمو تو بیمارستان شهدا شاید برا کسی مفید بود.
#زایمان سزارین
پارت ۱
وقتی برا گرفتن نامه رفته بودم بیمارستان شهدا پیش دکتر جعفری مدیریت تخت بهم گفته بود ساعت ۸ بیمارستان باش ولی من ساعت ۶ صبح همراه مادرم و همسرم رفتم سمت بیمارستان ک نفرآی اول باشم برا عمل ولی با این حال بازم ی نفر قبل من اومده بود.
رفتیم اونجا گفتن برید پذیرش پروندرو ببرید تا بستری بشید بد ک بستری شدم لباسای عملو دادن گفتن منتظر باشید تا صداتون کنن ساعت ۸ بود ک صدا کردن خون گرفتن سوند وصل کردن دستبند کاغذی بستن ب دستم با ویلچر بردن ب سمت اتاق عمل
بزنید بریم پارت بعدی ک کلا تو اتاق عملیم😉😉
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 𝑬𝒍𝒊𝒏🧸🫧 مامان 𝑬𝒍𝒊𝒏🧸🫧 ۱ ماهگی
سلامامانا خیلی گفته بودین تجربه زایمانمو بگم
من سزارین اختیاری بودم ۳۸ هفته و ۲ روز رفتم برا عمل ساعت۸ صب رفتمو ۹ ونیم صب بستری شدم رفتم بلوک زایمان تا لباس بپوشمو‌برا عمل اماده بشم
سروم وصل کردن بهم و اتاق دادن تا منتظر بمونم نوبتم بشه من چهارمین مریض بودم ک قرار بود عمل بشم و بخاطر همونم یکم طولانی‌موندم تو بلوک زایمان من از زایمان طبیعی متنفرم و وحشت دارم از شانس من ینفر تو اتاق روبه رویی من داشت طبیعی زایمان میکرد و از اول تا وقتی ک برم اتاق عمل مجبور بودم صداشو بشنوم خیلی حس بدی داد بهم فشارم اینا افتاد خلاصه تا برم اتاق عمل کلن از لحاظ روحی و جسمی حالم خراب شد
خلاصه ساعت ۱۲ بلخره اومدنو سوند وصل کردن سوند یکی از ترسای من از زایمان بود ک واقنم چندش و ترسناکه حالا نمدونم من حساسم یا همه همینن
سوندو وصل کردنو رفتم دم در با خانواده ام خدافظی کردمو رفتم اتاق عمل
نمیدونم از ترس بود یا هر چیز دگ ای ولی من کلن حال نداشتم مثل صب ک با ذوق رفتم بیمارستان نبودم و دلیلشم انگار اون صدای اون خانومه بود ک زایمان طبیعی میکرذ🤦🏻‍♀️
رفتم نشستم رو تخت و نوبت امپول بیحسی شد بر خلاف تصورم از سوند خیلی راحت تر بود امپولو ک زد یه کوچولو درد داشت و گف دراز بکش
دراز کشیدم حس کردم پاهام داغ شد و دگ حسشون نمیکردم
پرده رو کشیدن و شروع کردن ۵ دیقه‌نکشید که بعد یه تکون شدید ک خوردم صدای گریه دخترم اومد🥲اشکامو نمیتونستم کنترل کنم خیلی حس خوبی بود خیلی عجیب بود کل اون تایمی ک اتاق عمل بودم نتونستم گریمو کنترل کنم و تو فیلمبرداریم همش گریه کردم ...
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان آیسام مامان آیسام ۲ ماهگی
تجربه سزارین:
سلام عزیزای دل من جمعه ۲۶ بهمن سزارین اختیاری شدم اومدم تجربیاتمو باهتون به اشتراک بذارم
ساعت ۶ صبح همراه همسرم و پدر و مادرم راهی بیمارستان شدیم و ساعت ۷ بستری شدم
اول ان اس تی از بچه گرفتن که حدود ۲۰ دقیقه طول کشید
بعدش منو بردن داخل زایشگاه و آنژیوکت و یه سرم بهم وصل کردن
ساعت ۸ و نیم اومدن سوند وصل کردن و منو آماده کردن ببرن اتاق عمل
منو گذاشتن رو ویلچر و بردن با خونوادم خداحافظی کنم
رفتم اتاق عمل منو نشوندن رو تخت و بی حسی تزریق کردن خیلی سریع پاهام شروع کرد به گزگز کردن و درازم کردن رو تخت
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان کیانا مامان کیانا ۲ ماهگی
تجربه ی من از زایمان سزارین پارت ۲
بعد از نوار قلب نوبت رسید به کابوس شب هام یعنی نگم براتون که چقدر درد کشیدم سر این سوند لامصب پرستار هی میگفت شل کن خودتو منم بدتر سفت میکردم و اون هی فشار میداد، خلاصه از من سفت کردن و از اون فشار دادن تا اینکه به زور تونست بکنه توش🤣 وای خیلی بد بود بعدش همش حس دستشویی داشتم ولی نمیومد، تا برم تو اتاق عمل و بی حسی رو بزنن این لعنتی اذیتم میکرد همش
گذشت و گذشت دکترم ساعت هشت اومد بیمارستان منم که اماده بودم گفتن اول منو میفرستن، تا این جمله رو گفتن دست و پاهام یخ شدن و استرسام شروع شدن
کمکم کردن نشستم روی ویلچر بعد از جواب دادن به سوالای تکراری و مزخرفشون راهی اتاق عمل شدم، از زایشگاه اومدیم بیرون تا مامانمو دیدم بغض گلومو خفه کرد انگار داشتم میرفتم قتلگاه
رسیدیم پشت در اتاق عمل از رو ویلچر خوابوندنم روی برانکارد ( انقدر جا به جا شدن با سوند سخت بود واسم که نگم براتون) هی میگفتم تروخدا سوند رو مواظب باشید کشیده نشه😂 از شانس بدی هم که داشتم پرستاری که منو اینور اونور میکرد یه پسر جوون بود
رفتیم اتاق عمل و باز دوباره جا به جایی داشتم دیگه حالم داشت بهم میخورد، از رو برانکارد به زوور سر خوردم روی تخت اتاق عمل و بلافاصله دکتر بیهوشی اومد
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان سید کوچولو🩵 مامان سید کوچولو🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۴

من تا صبح از استرس و گرمای زیاد نخوابیدم قبل از من ینفر تو اون اتاق زایمان طبیعی داشت برای همین اتاقو بیش از حد گرم کرده بودن من گفتم گرممه برام پنکه اوردن روم لحاف انداختم و زیر باد مستقیم پنکه بودم
از ساعت ۱۲ شب حتی ابم نزاشتن بخورم خیلی تشنم بود و تا صبح یه عالمه عرق کرده بودم کل اب بدنم رفته بود
شوهرم گفته بود از پذیرش پرسیدم دکترت ساعت ۱۱ صبح تازه میاد منم با این فکر اروم بودم و گوشیم زده بودم تو شارژ رفته بودم اکسپلور اینستا😂
ساعت هشت صبح اومدن گفتن میخوایم سوند بزنیم ببریمت اتاق عمل گفتم توروخدا بزارید تو اتاق عمل وصل کنید ک بی حس باشم قبول نکردن گفتن نمیشه قانونه فلانه ولی سوند به هیچ عنوان درد نداشت فقط من ترسیده بودم گفت نفس عمیق بکش بعد گفت به پهلو شو امپول ریه بزنم گفتم تموم شد ؟ گفت اره درد داشت ؟ گفتم نه اصلا متوجه نشدم 😅
خلاصه ک سه تا بتامتازون تو یه سرنگ تزریق کردن و ویلچر اوردن شلوار پام کردن و نشستم رو ویلچر یه شنل رو شونم انداختن و کلاه سرم کردن با شوهرم و مامانم سوار اسنسور شدیم و رفتیم طبقه ای ک اتاق عمل بود
خداحافظی کردیم و من رفتم تو ….
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان لیام مامان لیام ۱ ماهگی
تجربه زایمان۳❤️
صبحش زود
پرستار اومد لباسمو عوض کرد و ساعت هشت صبحم دوز بعدی بتا رو برام زدن منم با فیلمبردار اتاق عمل هماهنک کردم و هنوز همسرم کرمان نرسیده بود که منو بردن سمت اتاق عمل با ویلچر پتوی لیام و زیرپوشش همراهم بود و یه حالی داشتم رفتم تو انتظار و دیدم کسایی زایمان کردن توی ریکاوری بودن
کفتم پمپ درد مبخام همینجا نشسته بودم توی فکر و حال خودم که صدام زدن و بردنم یه مرد منو برد توی یه راهرو و برد برد تا رسیدم به اتاق عمل😅
خلاصه خابیدم و یخورده بابت سوند ترسیدم دروغ چرا چون بتادین زد و یهو سوند بم وصل کرد اما من نترسیدم یکم حال چندش داشت همین بعدش دکتر بیهوشی ی دستمال خیس زد به کمرم و امپول بی حسیمو زد و من اینم نفهمیدم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۴ ماهگی
خب خانم ها تجربه زایمانم سزارین

من از ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم تا ۳۱ هفته گفتن دیگه نمیخواد خوب شدی از ۳۴ هفته هم شروع کردم ورزش کردن و پیاده روی روزی نیم ساعت تا اینکه ۳۵ هفته شدم صبح روز چهارشنبه بود از خواب بیدار شدم چشام پف کرده بودن رفتم بهداشت فشارم رو گرفتن ۱۴ بود بعد عصری رفتم برا دکترم بهم آزمایش نوشت انجام دادم نشونش دادم رفتم گفت که بستری نامه بستری رو دادن زودی اعزام شدم بیمارستان و من کلی اشک و غصه میخوردم تو زایشگاه بودم هر کاری کردن فشارم کنترل نشد شدم ۳۵ هفته و ۱ روز ختم بارداری دادن ساعت ۴ عصر بود که بهم گفتن از این به بعد چیزی نخور و به شوهرت زنگ بزن بیاد منم با کلی گریه که نکنه بچم بره دستگاه رفتم اتاق عمل خلاصه رفتم اتاق عمل و سوند وصل کردن زیاد درد نداشت بعد آمپول بی حسی رو زدن و شروع کردن به عمل کردن وسط عمل یهویی فشارم‌۱۶ شد زودی اکسیژن وصل کردن و صدای گریه بچه رو شنیدم تو ریکاوری ۲ ساعت بودم و همچنان اکسیژن بهم وصل بود همراهم‌رو صدا درد داشتم ولی قابل تحمل بود منو آوردن تو بخش کلی درد داشتم بهم سرم و شیافت زدن خوب شدم بعد از چند دقیقه بچم رو آوردن اینم تجربه زایمانم من از اول عاشق طبیعی بودم ولی الان میگم خوبه که سزارین رو انتخاب کردم چون با مسکن میتونم‌درد رو تحمل کنم عالیه فقط اینکه وقتی راه میرین واسه اولین بار درد داره ولی بعد از چندتا قدم عالی میشین الان انگار من زایمان نکردم خداروشکر فقط زیادی راه برین من زیادی راه رفتم که بی‌حال نشدم
مشاهده ۱۹ پاسخ دیگر
مامان طنین مامان طنین ۳ ماهگی
سلام مامانا، منم میخاستم تجربه زایمانمو بگم بهتون، از بیمارستان پیامبران،
پارت اول:
دکترم برای ۲۲ م دی روز شنبه برام نوبت عمل زد و نامه بستری هم بهم داد، یک روز قبل عمل بهم زنگ زد گفت ساعت ۵ صبح بیمارستان باش برو زایشگاه کاراتو انجام بده ساعت ۷ ونیم اولین نفر میبرمت اتاق عمل، و بهم کفت یه شام سبک بخور، از ساعت ۱۱ شب هم دیگه هیچی نخور حتی آب، منم به گفته ایشون هیچی نخوردم و با همسرم و خواهرم رفتیم بیمارستان، رفتم زایشگاه و اونجا اولین آزمایشی ک دادی رو میخان و سونو ان تی رو، یسری برگه و فرم بهت میدن پر میکنی و امضا از شوهرتم رضایت میگیرن ، یه دست لباس بهم دادن گفتن برو تو اتاق و لباساتو عوض کن، اومدن nst گرفتن و فشارمم گرفتن و انژوکت وصل کردن، حدود ساعت ۶ ونیم هم اومدن سوند رو زدن برام، البته من بهشون گفتم ک اگ ممکنه تو اتاق عمل برام سوند بذارین که گفتن اونجا میتونن برات بزنن اما اتاق عمل مرد هست خودت معذب میشی، که دیگ بهشون گفتم همونجا زدن، درد نداره فقط یه حس خیلی چرت و مزخرفه انگار همش احساس ادرار و سوزش داری ، آها اینم بهتون بگم قبل از اینک برید طلاهاتونو تو خونه دربیارین، یه خانوم رو اونجا دیدم که النگوهاشو قیچی کردن، ساعت حدود ۷ و ۲۰ دقیقه اسم من رو صدا زدن و یه خانم اومد تو اتاق جایی رو که میخاستن تیغ بزنن رو چک کرد که مو نداشته باشه و محض احتیاط با ژیلت شیو میکنه، یه آقا هم با ویلچر اومده بود منو روش گذاشتن و اسم همسرم رو صدا زدن و بردنم سمت اتاق عمل (بقیشو پارت بعد مینویسم)
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت ۲
رسیدم بیمارستان ازم nst گرفتن گفتن هم انقباضات زیاده هم ضربان قلب بچه بالاس باید همین الان بستری شی سزارین اورژانسی شی منم گفتم پس به دکترم زنگ برنید بیاد
به دکترم زنگ زدن تهران نبود منم گفتم فردا عمل کنید میخوام دکتر خودم باشه بهم گفتن انگار متوجه نیستی ضربان قلب بچه بالاس
خلاصه قبول کردم دکتر بخش منو عمل کنه دکتر خوبی بود خدابی اما از شانس من دکتر خودم نبود تازه به دکترم ۹ تومن هم زیر میزی دده بودم که اینجوری شد
خلاقه کفتن حاضر شو برای امل ساعت ۷ صبح بود گان و این چیزا پوشیدم نوبت سوند زدن شد من شنیده بودم درد داره خیلی میترسیدم بهشون گفتم تو اتاق عمل بعد بی حسی بزنید گفتن همشون مردن خلاصه من راضی شدم سوند برام وصل کنن
پرستاره گفت خودتو شل بگیر نفس عمیق بکش درد نداره منم همین کارو کردم کلا ۱۰ ثانیه طول کشید دردش هم قابل تحمل بود اونجوری که فکر میکردم نبود
من فیلمبردار واسه اتاق عمل و دیزاین اتاق vip داشتم که بخاطر اورژانسی شدن نتونستم انجام بدم خیلی ضد حال خوردم
خلاصه منو بردن اتاق عمل ا
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آرتا🫀 مامان آرتا🫀 ۱ ماهگی
چندساعت بعد از عمل سزارین سوند رو در اوردن و گفتن راه برید؟
من ساعت هشت صبح عمل شدم ساعت ۶عصر سوند و در اوردن و گفتن راه برم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر