۷ پاسخ

توکل به خدا بسپر به خدا اینکه خسته میشی طبیعیه ولی میگذره بزرگ میشن... سخته ولی دیگه راحتی... با خدا حرف بزن ازش بخواه آرومت کنه و صبور شی

عزیزم منم مثل شمام پسرم ۱۱ماهشه باردارم
ویار شدید دارم ولی این روزاهم میگذره
ناشکری هم نکن
هرکسی هرچی گفت اصلا محل نده

بیخیال بابا دوسال دگ میگن خوب شد راحت شدی از دست بچه باهم بزرگ شدن

ببین اول اینکه هرکی هرچی گفت برای آرامش خودت سعی کن به چپت بگیری اگرم دیدی خیلی سرکوفت میزنن بگو اشکال نداره شما اگر راهی بلدین بگین برش گردونم ! من خودم تنهایی نخواستم حامله بشم میتونین برین به شوهرم غرهاتون و بزنین بعدشم عزیزم خدا صبرشوبهت میده من دوتا داداشام پشت هم بودن ۱سال و ۲ ماه تفاوت سنی دارن مامانم میگه داداش دومیم به شدت آروم بوده و اذیت اصلا نکرده پس توکل کن به خدا خودش برات مسیرشم درست میکنه

عزیزم ببخشید اطرافیانت فقط حرف میزنن نه قراره خرجشونو بدن نه قراره نگهداری کنن ناراحت نشو حرفا رو باد میبره اگه چیزی میگن مخصوصا مامانا دوس ندارن ک بچشون عذاب بکشه اذیت بشه با دوتا بچه کوچیک الانم خواست خدا بوده انشاالله دوتایی بزرگ میشن و میگذره این روزا

در دروازه میشه بست در دهن مردمو نمیشه بست

فقط به فکر خودت باش عزیزم

سوال های مرتبط

مامان سوین😍 مامان سوین😍 ۱۳ ماهگی
امشب خیلی خیلی دلم گرفته نیمدونم چرا یکسال گذشته از روزی که دختر کوچولوم به دنیا امده خیلی سختی کشیدم تنهایی خیلی وختا از تنهایی جوری هق هق زدم دلم به حال خودم سوخته سن کم تنهایی بچی کوچیکی که هیچی ازش نمیدونی من به تنهایی این جوجومو بزرگ کردم دختری که خیلی نازک نارنجی بود از همه چیز میترسید حتی تو عمرم یک بارم بچی کوچیک ندیده بودم یعینی جوری نبوده که با بچی کوچیکی که تازه بدنیا امده باشم تک فرزند باشی از روزی که دخترم به دنیا امد خیلی سرسخت شدم حتی مامانم میترسید لباساشو عوض کنه یا بلندش کنه من همی اینارو انجام میدادم نمیترسیدم بلندش میکردم یاداوری اون لحظات خیلی برام سخته زخم سزارین و زمستون باشه و بچه ای که بستری باشه فقط گریه میکردم اگه میرفتم ملاقاتش حتی پرستارا هم دلشون به حالم میسوخت اینارو نوشتم که بگم همه چی مگذره چ خوب چ بد دختر کوچولوی من خیلی دوست دارم از هرکسو هر چیز بیشتر تو دلیل نفس کشیدنو ادامه دادن زندگی من هستی همیشه خوشحال باشی الاهی مامانی😘🧸🌻