پارت آخر زایمان طبیعی ( ختنه پسرم)
آخر شب اومدن گفتن دکتر آتشگران فردا صبح برای ختنه میاد میگن که دکتر خوبیه اگر میخاین انجام بدید ساعت هشت صبح باید پدر بیاد رضایت بده ، وزن بچه من خوب بود شرایطش رو داشت منم قبول کردم و بهترین تصمیم بود برای ختنه ، صبح همسرم اومد رضایت داد ، دکتر کمالی متخصص هم اومد برای کنترل جسمی بچه لختش کردیم همه جیشو چک کرد گفت خوبه زردی نداره خواستید بیارید مطب یکشنبه، که ساعت ده صبح آتشگران اومد پنج دقیقه ای ختنش کردن و قرار براین شد ببریم پیش همون آتشگران که بردیم پیشش و باز هم بهترین تصمیم برای انتخاب پزشک بود گفت خیلی کم زردی داره قطره بده بهش تا شنبه هفته بعد بیارم ببینمش، دگ برای ظهرم مرخص شدیم ، شب هم یلدایی پیش خانوادم بودم ، عصرش شکمم رو با گن بستم خونریزیمم کمتر شده بود، فقط دل درد پریودی داشتم که برای جمع شدن رحمه یکمم سوزش بخیه دارم موقع نشستن ، بچمم فقطشیر خودمو میدم وزنشم بردم بهداشت کم نشده بود همون ۳۶۰۰ بود، الانم زردیش خداروشکر بهتر شده، عکس نی نی هم میذارم این پایین😍 الهی که هرکی آرزو داره خدا بهش نی نی صحیح و سالم بده ، هر کی هم تو دلش نی نی داره راحت زایمان کنه

تصویر
۱۳ پاسخ

ماشاالله 🧿🧿🧿🧿🧿❤️خداحفظش کنه

عزیزم شما گروه خونی خودت و همسرت یکی بود بچه زردی نگرفت؟اخه میگن زردی به گروه خونی والدین بستگی داره

ماشاالله قدمش پر از خیر وبرکت

ناخونات لاکه یا ژلیش

خیلی نازه ماشاالله 💋😍

الهی😍😍😍خدا حفظش کنه، سایه پدر مادر بالا سرش باشه 😍💋💖

خدا حفظش کنه...من زایمان سوم هست از هشت ماه استرس زایمان گرفتم الان که تجربه شما رو خوندم دلم آروم گرفت خدا خیرت بده

عزیزم چه قطره ای دادی برای زردیش

خوش قدم و نامدارباشه عزیزم

عزیزمم خداحفظش کنه لپ گلیو
برای ماام دعا کن
خداخیدت بده چقدر از خوندن تجربت لذت بردم کلی دعات کردم‌من‌تجربه اولمه اصلا از سیر زایمان اطلاعی ندارم توبیمارستان حتی اتاق و تخت که چجور هست
اصلا حتی نمیدونستم که زمان فول شدن اتاقو عوض میکنن
خیلی خوب توضیح دادی دعاکن ماام راحت زایمان کنیم

بچه زود ختنه نکردی؟

ای جانم خدا حفظش کنه
🤩

ماشاءالله الحمدلله خدا حفظش کنه.

سوال های مرتبط

مامان امیر ارسلان💙 مامان امیر ارسلان💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۶
داخل اتاق زایمان خبری از گاز نبود ولی هم چنان اثر گازها باهام بود. اون احساس فشاری که روی مقعدم داشتم افتاده بود روی واژنم و رفته رفته بیشتر میشد. داد میزدم و میگفتم زور میاد و ماما میگفت خب زور بزن حالا وقتشهگ ولی انگار راهش بسته بود هر چی زور میزدم بچه نمیومد😂 متوجه شدم که دکتر هنوز نیومده و بخاطر همین معطلم میکنن. داد میزدم بخدا بچه داره میاد،خودت برش بزن. ماما هم میگفت زور بزن. یهو یه موجود گرم کوچولو رو گذاشت رو شکمم،خیلی کوچولوتر از تصورم بود. ساعت ۴و۵۵ دقیقه صبح، یکم باهاش حرف زدم و بعدش ماما برد برای تمیز کردن، روی شکمم هم پی پی کرد پسرم😁 برای خروج جفت و بخیه زدن دکترم رسید و بالاخره همه چی تموم شد. بیمارستان امام حسین بودم و دکترم افتخار زاده بود. راستش زایمان طبیعی خیلی سخت تر و ترسناک تر از آمادگی من بود. خیلی ناراحتم که نتونستم داخل زایشگاه ورزشا رو انجام بدم، البته بخاطر ورزشای لگنی که از هفته های قبل انجام میدادم پیشرفتم سریع بود خداروشکر. الان هنوز مرخص نشدم و درد دارم. میگم کاش میرفتم سزارین، ولی شاید بعدها نظرم عوض شد. گاز بی دردی واقعا بهم کمک کرد، بدون اون نمیتونستم لحظات آخر رو تحمل کنم، ماما همراه هم خیلی عالی نبود ولی حضورش دلگرم کننده بود. امیدوارم همه مامانا زایمان خوبی رو تجربه کنن و نی نی هاشون رو به سلامتی بغل بگیرن. برای من و نی نی هم دعا کنین. من شیرم کمه و نوک سینه ندارم اصلا، نی نی هم خیلی بی قراره و زردی داره، دعا کنین رفع بشه
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دیگه من بدبخت رو اورژزنسی بدون رضایت بردن اتاق عمل دکترم هم اومده بود و بعد من رو گذاشتن رو تخت جراحی و دکتر بیهوشی اومد گفت بشین شونه هات رو شل کن نفس عمیق بکش ، حس کردم چند با سوزن خورد رو فقرات کمرم درد اش کم بود بعد خوابیدم و بعد چند دقیقه پاهام کامل بی حس شد و بعد دیگه عمل شدم و نی نی اومد و بهم نشون دادن و ساعت ۵.۱۰ دقیقه رفتم اتاق عمل ۵.۲۰ دقیقه بچه به دنیا اومد و نزدیک ۶ اومدم بیرون چون دوختن شکم ام و برداشتن نخ سرکلاژ طول کشید. دیگه بعد اون هم رفتم تو ریکاورب بعدش با نی نی رفتیم بیرون سمت آسانسور که بریم بخش شوهرم اومد و رفتیم بخش . یه خانم تو بخش میومد شکم ام رو فشار میداد که ببینه میزان خونریزیم چقدر هستش . حتما یه همراه خانم داشته باشین . دیگه اومدن و به همراه ام یاد دادن چجوری بچرو بزاره کنارم و شیر بده و بچرو پوشک کنه و آروغ بگیره و کلی میومدن باهام صحبت میکردن هم پزشک اطفال هم روانپزشک و مشاور هم ماما و دکتر بخش و ....تخت کناریم که طبیعی بود راحت به کاراش میرسید و بچه اش رو بغل میکرد و مینشست ولی من کاملا انگار فلج از هر کاری بودم بهم سوند وصل بود و صاف خوابیده بودم تا اینکه یکم بهتر شدم و چالش بعدی مدفوع کردن بود که کلس طول کشید و پدرم درومد چون تا مدفوع نمیکردی نمیزاشتن غذا بخوری منم که کلی گرسنه ام بود . فقط کمپوت انجیر و گلابی میخوردم. یک هم میومد مجور میکرد راه برم واقعا راه رفتن کمک میکرد که زودتر روده ام حرکت کنه . این هم تجربه زایمان ام . الان هم نصفه شبی نی نی تو بغلم داره شیر میخوره شیر دهی هم چالش بعدی 🤣ایشالا همه به سلامتی نی نی شون رو بغل بگیرن
مامان حسین مامان حسین ۱ ماهگی
📍تجربه ی من از زردی پسرم
گروه خونی من o+ بود و حسین شد b+, دکترا گفتن گروه خونی o+ از اون دسته هست که اگه فرزند گروه خونیش مثل مادرش نشه زردیش میره بالا و به سختی میاد پایین.
خلاصه ۱روزگی حسین تو بیمارستان آزمایش گرفتن و زردی ۱۵ بود از من جداش کردن بردن بخش نوزادان گفتن ۲شب بمونه. یک شب موند زردیش اومد روی ۱۲ و ما  فردا با رضایت خودمون مرخص کردیم آوردیم تو خونه زیر دستگاه گذاشتیم و با عرقیجات دست و پاهاشو شستیم، حتی در حد ۳،۴ قطره هم دادیم بخوره! فردا عصر رفتیم ازمایش گرفتیم دوباره شده بود ۱۵ و کامل چهره ی حسین زرد شده بود🥲 دکتر گفت فورا ببرین بیمارستان. خلاصه تو بیمارستانم ۴شب بستری شد.هر روز آزمایش می گرفتن یه روز بالا بود یه روز پایین دوباره روز بعد می رفت بالا😐 اصلا یه چیز عجیبی... منم با بخیه های سزارینم واقعا اذیت بودم. خلاصه روز پنجم اومد روی ۸ و گفتن ببرین خونه. ۳ روز بعد که بردیم مطب چک کرد دوباره رفته بود روی ۱۱ و کمی هم چهرش زرد بود🥲 همون روز ختنش کردیم دکتر گفت نگران نباشین با ختنه چند درجه میاد پایین و رفع میشه .کنارش قطره نئوناستر داد و گفت با عرق شاتره و سرخ‌مغز دست و پاهاشو بشورین و مادرم خنکی جات بخوره. (گل ختمی، کاستی، عرق بید و...) منم مثل آب می خوردم. ۳ روز بعد که رفتیم مطب چک کرد و زردیش اومده بود روی ۶. خداروشکر از اون روزم دیگه چهرش زرد نیست. واقعا ختنه معجزه کرد براش...
دکترش میگفت بچه هایی مثل حسین که همون روز اول زردیشون میزنه بالا، اگه فورا ختنه بشن زردیشون خیلی زودتر خوب میشه. الهی که هیچ بچه ای درگیر بیمارستان نشه 🌱🌸
مامان روشا گلی😋 مامان روشا گلی😋 ۳ ماهگی
#پارت اول
سلام مامانا من بعد از ۲۸ روز که یه کم سر و سامان گرفتم اومدم تجربه زایمانم و بگم
با توجه به تاپیک های قبلی که به خاطر سنگ کلیه بستری بودم و مشخص شد سنگ دارم دکترم هر دردی و میچسبوند به سنگ کلیه
دکترم عظیمی نژاد بود و تو بیمارستان قدس بود اما من شرایط زایمان تو قدس و نداشتم اول بارداری گفت که بهت نامه میدم برای بیمارستان
۳۶ هفته رفتم گفت قرار دادم تموم شده میخای جای به غیر از قدس زایمان کنی برو دکتر پیدا کن
خلاصه کنیم هفته می‌گشتم تا دکتر پیدا کنم اما چون هفتم بالا بود و سزارین اجباری بود . کسی پرونده مو قبول نمی‌کرد اومدم رفتم بهداشت
دکتر بهداشت بهم نامه داد
رفتم پیش دکتر بیمارستان سینا آشتیانی. خانم دکتر صدری تا نامه رو دید قبولم کرد معاینم کردو قرار شد ۳۷ هفته برم بهم نامه بده
دوشنبه بعد که میخاستمب رم از دوشبه قبلش کمر درد شدید داشتم و شکمم سنگ بود ولی نی نی تکونای خودش و داشت
صبح زود رفتم کلینیک نوبت گرفتم تا ساعت۱۲ که سیستم باز شد
نوبت سیستمی ثبت شد . خانم دکتر اومد ده نفر جلوم بود
کم کم داشت دردم بیشتر میشد
رفتم داخل گفت احتمالا سنگت تکون خورده نامه میدم برو یه سونو گرافی بده صدای قلب بچه رو دیگه گوش نکرد خیلی درد داشتم
تک و تنها ساعت ۲ پاشدم رفتم بیمارستان سینا اشتیانی
#تحربه سزارین
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 1

من وارد ۴۰ هفته شده بودم و کامل کامل آماده بودم برای زایمان طبیعی اما هیچ دردی سراغم نمیومد ، دهانه رحمم هم که هیچی باز نشده بود و ماما همراه گرفته بودم که یکبار معاینه تحریکی کرد و یکسانت باز شدم ، بازهم درد خاصی نداشتم دردی بود که قابل تحمل بود خیلی خیلی ورزش میکردم پله میرفتم که زایمان طبیعی راحتی داشته باشم ، ولی دیگه من چهل هفته بودم ، ماماهمراهم گفت باید هر روز نوار قلب بچه رو بگیری و یه سونو هم نوشت برام، سونو رو رفتم انجام دادم وزن بچه ام چهار کیلو بود ، حقیقتن اون شب خیلی از زایمان طبیعی ترسیدم و فقط گریه میکردم و میگفتم وزن بچه بالاست و من نمیتونم.
خداراشکر توی این راه خدا خیلی خیلی هوامو داشت و کمکم کرد ، عکس سونو رو فرستادم برای ماماهمراهم ، گفت وزن بچه بالاست چهار کیلوعه و قبلش هم که معاینه لگنی کردع بود گفت زیاد لگنت مناسب زایمان طبیعی نیست اگر بخایی طبیعی زایمان کنی احتمال اینکه سر بچه توی لگن گیر کنه خیلی زیاده و بعدش باز مجبوری سزارین کنی ، همون شب اینقدر من ترسیده بودم و گریه میکردم که همسرم گفت سزارین کنی بهتره و پیشنهاد دکترم و ماماهمراهمم سزارین بود، فردا صبحش ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت بیا بستری شو برای سزارین منم ساعت هفت صبح بیدار شدم و رفتم حموم موهای شکمم و کامل زدم ، البته کلی هم استرس داشتم و توی راه همش خدا و حضرت فاطمه زهرارو صدا میزدم نذر کردم از بغل زیاد سید مظفر هم مه رد شدم کلی گریه میکردم و دعا میکردم تا خلاصه رسیدم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و دکتر کشیک معاینه کرد و نامه داد برای سزارین ، پرستارا هم اومدن من و آماده کردن که بفرستن برای زایمان