یادتونه گفتم سرکار شوهرم‌مراسم هست،با بچه سختمه،نرفتم پشیمونم،شوهرم تنها رفت زنگ زده اونجا آهنگ گذاشتن،هرسال خودش میره پارسال بارداربودم،الانم دخترم به همه چی دست میندازه میریزه بهم،توجمع سختم بود شیربدم،مامانم میگه یاخودت برویانذار شوهرتم بره،شوهرمم‌ازخداشه مانریم میگه بچه ها اذیت میکنن،تنها راحتترم،بعدکه میاد میگه وای کاش میومدید خیلی عالی بود،منم میدونم اونجا برم همش باید درگیر بچه باشم چون دخترم‌فقط بغلم خودم میمونه

مردا اگه عادت کنن تنهای برن جای دیگه ترکش نمیکنن

خودت ک نرفتی اونم نمیزاشتی بره
چ معنی داره مرد تنهایی بره🫡

بنظرم مادرت درست گفته

بهتر ک نرفتی چون هیچی با بچه نمیفهمیدی فقط هم خستگیش برات میموند😊

خوب کاری کردی نرفتی ‌وقتی هم خودت هم بچه اذیت بشی چه فایده داره.بعدم شوهرت تنهابره مگه چیه ‌ول کن حرفابقیه رو

حرف بقیه گوش نده بزاربره منم شوهرم میره تنهایجاهایی خب بچه بماوابستن نمیشه شوهره هم بگیم پابندشن فقط دیگ بچه نیاربزرگ شدن توهم راحت بری

عهههه چ زرنگه با بچه سخته.سختیش فقط مال مادر بچه باشه.عجببببب

خب درگیر بچه باش ولی همینکه شوهرت تنها نرفته خوبه و پیش همدیگه اید

مادرت درست گفته

خب بچتو می‌گذاشتی پیش مامانت خودت میرفتی

قبلا دوس داشتم ۴تا بچه داشته باشم ولی الان‌میگم همین دوتا کافیه چون من ازهمه چی عقبم بخاطربچه داری